آسیانیوز ایران؛
چشماتونو ببندید و دنیایی فرضی رو تجسم کنید، که مثلا پنجاه سالتون شده و چند ماه دیگه با خیال راحت میخواین به استقبال بازنشستگی برید، ولی صبح روز شنبه سرمقاله روزنامه اقتصادی اصلی ایران رو می بینید که با تیتر بزرگی نوشته: «صندوق های بازنشستگی ورشکست شدن و دیگه قرار نیست به بازنشستهها و مستمری بگیران پولی پرداخت بشه!»
چشماتونو باز کنید...این دنیای فرضی تا کمتر از چند دهه دیگه به واقعیت تبدیل میشه!
وقایع اخیر کشور به نوعی نقطه عطف محسوب میشود. به این معنی که از این مقطع،رفتار مردم و تمداران بهطور محسوس تغییر خواهد کرد. اعتراضهای اخیر تا حدود زیادی بیسابقه به نظر میرسند. میزان خشونتها و تخریبها واقعا نگران کننده است؛ شعارها فراتر از مرزهای قبلی سر داده شده و شهرهای زیادی نیز درگیر ناآرامی بودهاند. هرچه هست، نتیجه برای مردم خوشایند نیست چرا که دالان آزادیهایشان از همیشه تنگتر شده؛ کشور در آرایش امنیتی و نظامی فرو رفته و اینترنت دیگر یک بستر مطمئن برای کسب وکارهای جدید نیست... ناآرامیها برای ساختاری از این جهت قابل مطالعه است که برخلاف گذشته، تمرکز مطالبات بر گرفتن آزادیهای شخصی و اجتماعی بیشتر نبود و معترضان این بار دغدغه معیشت داشتند و بیشترشان جوانان و حتی نوجوانانی از دهکهای پایین جامعه بودند. سال 98 سیاستگذار هم متوجه شد؛ متوجه شد که در تله تحلیلهای غلط گرفتار شده و به دلیل تعللی که در اصلاحات تدریجی به خرج داده، سرمایه اجتماعیاش به شدت تنزل یافته است. سیاستگذار با صرف هزینه بسیار زیاد فهمید به تعویق انداختن اصلاحات اقتصادی، چه عوارض خطرناکی به دنبال دارد. فهمید که به شیوه قبل نمیتوان کشور را اداره کرد و حتما باید کیفیت سیاستگذاری های اقتصادی ارتقا پیدا کند. و البته مردم هم متوجه شدند؛ عدالت اجتماعی در ذهنیت ساختاری، دیگر مفهوم گذشته را ندارد و اگر سیاستمداران زمانی فکر میکردند ارزان کردن منابع، به سود اقشار ضعیف است، امروز به این نتیجه رسیدهاند که این روش هیچوقت به سود آن ها تمام نمیشود. مردم دریافتند توان مالی دولت تحلیل رفته و برای اداره کشور دیگر نمیتوان به درآمدهای نفتی اکتفا کرد....
چرا همه چیز تغییر کرد؟
شنیدهها حاکی از آن است که فروش نفت ایران به پایینترین حد تمام دورانها رسیده است. چندی پیش معاون امور اقتصادی و هماهنگی سازمان برنامه و بودجه با در نظر گرفتن امکان صادرات روزانه ۳۰۰ هزار بشکه نفت خام، کسری بودجه امسال را حدود ۱۵۰ هزار میلیارد تومان تخمین زده بود. این در حالی است که برآوردها نشان میدهد اگر دولت نتواند روزی ۹۵۰ هزار بشکه نفت بفروشد، قادر به اداره امور جاری کشور نخواهد بود! به همین دلیل دولت این مشکل را در شورای عالی هماهنگی اقتصادی سران قوا مطرح کرده و برای استفاده از چهار ابزار برای جبران کسری بودجه اجازه گرفته است که شامل فروش دارایی، فروش اوراق، برداشت از حساب ذخیره ارزی و برداشت از منابع صندوق توسعه ملی میشود. بهنظر میرسد دولت مسعود پزشکیان آخرین سنگر بازدارنده یونانیزه شدن اقتصاد ایران است. آوازه بحران یونان در سالهای ۲۰۰۸-۲۰۰۷ به گوش همه ما رسیده است. در یک روند تسلسلی، برنامههای جذاب و عامهپسندی که بین سالهای ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۵ در این کشور به تصویب رسید، قرار گرفتن ۵۸۰شغل در میان مشاغل پرخطر و زیانآور، رو به پیری گذاشتن جمعیت و کسری منابع صندوقها و استقراض از دولت، به عنوان یک عامل مهم، اقتصاد یونان را به ورشکستگی رساند. اقتصاد یونان را اروپا، بالاخص کشور آلمان با کمکهای سخاوتمندانه خود نجات داد. چه کسی میخواهد در روز مبادا به داد اقتصاد ایران برسد؟! ضربالمثل «کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من» مصداق حال و روز ما است!
روند هرم جمعیتی ایران به سمت میانسالی و پیری در حرکت است. رشد جمعیت و آمار باروری در سهدهه اخیر روند کاهشی داشته که به کاهش جمعیت جوان کشور و کاهش نیروی انسانی در سن کار منجر شده است، بهطوری که در سال ۱۴۱۵ حدود ۵میلیون نفر بیشتر از حد معمول بازنشسته خواهند شد و بهسرعت به آستانه زمان بستهشدن پنجره جمعیتی کشور خواهیم رسید. میانگین امید به زندگی در سال ۱۳۵۴ حدود ۵۸سال بود که در حال حاضر به حدود ۷۵سال رسیده است. نسبت پشتیبانی یعنی نسبت میان تعداد بیمهپردازان به تعداد مستمریبگیران به شرایط خطرناک رسیده است. با کاهش این نسبت، فشار بر صندوقها برای تامین مالی جهت پرداخت مستمری بگیرها بیشتر شده و تعادل منابع و مصارف آن ها بههمخورده است. نسبت پشتیبانی صندوق تامین اجتماعی در سال ۱۳۵۵ برابر ۲۴.۸۵ بوده است؛ به این معنی که حدود ۲۵نفر بیمه پرداخت میکردند و یک نفر مستمری دریافت میکرد. به عبارت دیگر صندوق تامین اجتماعی در وضعیت درخشانی از نظر ورودی جریان درآمدی بوده است. از سال ۱۳۵۶ به بعد، این نسبت روند نزولی را در پیش گرفته، بهطوری که در سال ۱۴۰۳ به حدود ۴ رسیده است. هر صندوقی که نسبت پشتیبانیاش به زیر ۵ برود، به این معنی است که در شرایط بحران قرار دارد. براساس دادههای موجود، نسبت پشتیبانی صندوق بازنشستگی کشوری از ۱.۹۱ در سال ۱۳۸۵ به حدود ۰.۵ در سال ۱۴۰۲ رسیده است؛ یعنی حتی یکنفر بیمه پرداخت نمیکند که یکنفر هم بازنشستگی دریافت کند. متوسط نسبت پشتیبانی کل ۱۸صندوق بازنشستگی در کشور در حال حاضر زیر ۳ است. اگر دو صندوق تازهتاسیس روستاییان و عشایر و وکلای دادگستری را (که فعلا به دلیل جوانی وضعیت خوبی دارند) از لیست خارج کنیم، این نسبت به حدود ۱.۵ میرسد.
رشد نسبت مصارف به منابع در دسترس صندوقهای بازنشستگی در کشور به مرز ۲.۵برابر نزدیک میشود که زنگ خطری جدی محسوب میشود. بنابراین کسری منابع صندوقهای بازنشستگی کشوری و لشکری با روند صعودی در حال افزایش است، بهطوری که سالهاست بخشی از کسری بودجه آن ها توسط دولت و از طریق تسهیلات بانکی تامین میشود. سهم کسری صندوقهای بازنشستگی از منابع عمومی بودجه صرفا ۴ صندوق امسال حدود ۱۶.۲درصد بوده و در سال آتی به حدود ۱۸.۵درصد خواهد رسید.
این عدد در قانون بودجه ۱۴۰۳ حدود ۴۵۰همت است و پیشبینی میشود در لایحه بودجه ۱۴۰۴ به حدود ۴۸۰همت برسد. با همه این حمایتها بخش عمده تسهیلات یا بهتر بگویم بیشترین تسهیلاتی که شبکه بانکی در سالهای اخیر بالاخص در سال ۱۴۰۲ پرداخت کرده، صرفا به صندوقهای بازنشستگی داده شده است؛ یعنی صندوقها وام میگیرند که مستمری سر ماه خود را بپردازند. تسهیلاتی که باید به بخش واقعی اقتصاد داده شود تا نسبتهای پشتیبانی صندوقها اصلاح شود، مستقیم به صندوقها داده میشود که این نوع تسهیلات هیچ کارکردی در بخش واقعی اقتصاد ندارد و استمرار یک چرخه معیوب و تعمیق بیشتر بحران و انباشت تجمعی به سالهای بعد است. دیون و مطالبات سازمان تامین اجتماعی از دولت طبق صورتهای مالی سازمان تامین اجتماعی در سال ۱۴۰۰ حدود ۴۳۶همت بوده که براساس روند رشد آن، پیشبینی میشود در سالجاری به بیش از ۶۰۰همت برسد. براساس برآورد مرکز پژوهشهای مجلس، سهم درآمد حاصل از داراییهای صندوق بازنشستگی کشوری در سال ۱۴۰۰ حدود ۱۴.۳درصد و برای سازمان تامین اجتماعی حدود ۵.۴درصد است؛ یعنی هلدینگهای بزرگ اقتصادی، به دلیل حکمرانی aضعیف دولتی حاکم بر آنها، سهم قابلتوجهی در تامین منابع موردنیاز صندوقها ندارند. آمار نسبت مستمریبگیران صندوق بازنشستگی کشوری به تفکیک شامل بازنشسته ۸۱درصد، از کار افتاده یکدرصد و متوفی ۱۸درصد (۱۴درصد از بازنشستگان و ۴درصد از شاغلان فوت کردهاند) است. سن نیمی از کسورپردازان صندوق بازنشستگی کشور بالای ۴۵سال است که پیشبینی میشود این صندوق طی ۱۰ تا ۱۵سال آینده با مشکلات زیادی مواجه شود. طبق آمار شهریور ۱۴۰۲، تعداد زنان شاغل کسورپرداز ۴۵۰۸۱۷نفر، تعداد مردان کسورپرداز شاغل ۴۴۸۱۶۸نفر است و در مجموع ۸۹۸۹۸۵نفر شاغل کسورپرداز هستند که ۲۱.۸۵% آنها دارای سابقه بین ۲۵ تا ۲۹سال، ۶۵.۲۲% آن ها دارای سابقه بین ۳۰ تا ۳۴سال و ۲.۲۱% آن ها دارای سابقه بیش از ۳۵سال هستند.
بخش دوم؛سخنی به زبان ساده(وام گرفته شده از پادکست اکوتوپیا – از پوریا بختیاری عزیز)
تا حدود سی سال دیگر تقریبا هیچ حقوق بازنشستگی به کسی پرداخت نمیشود یا حتی اگر هم بخواد پرداخت بشه انقدر مبلغ کم و جزئی هست که تقریبا با نبودنش هیچ تفاوتی ایجاد نمیکنه! واقعیتش اینه که شرایط اقتصادی ایران اصلا خوب نیست و نکته ی بد هم اینجاست که فاجعه های اصلی هنوز شروع نشده اند و اگر این روند ادامه پیدا کنه توی آینده اتفاقات بدتری رو هم میبینیم. سیاستمداران ما با اشتباهات اقتصادیای که توی دهههای قبلی انجام دادند، یه بمب ساعتی توی اقتصاد ایران کار گذاشتند که دیر یا زود این بمب منفجر میشه و صداش رو هممون میشنویم. این بمب ساعتی اسمش صندوق بازنشستگی هست و البته بد نیست بدونید که ما تنها کشور دنیا نیستیم که این اتفاق داره برامون می افته. این بمب ساعتی قبل از ما توی یونان فعال و منفجر شد و نتیجش این شد که مردم فقر زیادی را تجربه کردند و در نهایت دولت هم مجبور شد جزیرههای خودش رو بفروشه. شاید شما هم زیاد شنیده باشید که ایران دارد ونزوئلایی میشود. ولی خب بد نیست بدونید که ایران بیشتر داره یونانیزه میشه و دقیقا همون فاجعهای که تو یونان رقم خورد تو ایران هم رقم میخوره. به نظرم مقدمه کافیه؛ ریم به چند تا سوال مهم جواب بدیم. یکی اینکه بیاییم تاریخ اقتصادی یونان رو با همدیگه مرور کنیم تا ببینیم چی شد به این وضع افتاد و دولت مجبور شد جزایر خودشو بفروشه. بعدش هم بیاییم ایران خودمون وضعیت صندوقهای بازنشستگی رو بررسی کنیم و ببینیم که چی شد به این وضع رسیدیم و این بمب ساعتی قراره چه زمانی منفجر بشه و در نهایت هم طبق رسالت همیشگی اکو اتوپیا یه سری راهکار ارائه میکنیم که اگه دولتمردان گوش شنوا و عقل سلیمی داشته باشند میتونند این بمب ساعتی رو خنثی بکنند. کنند. البته که این دیدگاه فوق العاده خوشبینانه است و تقریبا بعیده که همچین اتفاقی بیفته. در طول تاریخ، یونان همیشه یکی از مهم ترین کشورهای دنیا محسوب میشده. كشوری که مهد دموکراسی، فلسفه، بازی های المپیک، علوم سیاسی، تاریخ، ریاضیات، تئاتر، نمایشنامه نویسی و کلی چیزای دیگه هست و حتی خیلی ها معتقدند که یونان مهد فرهنگ غربی هم محسوب میشه. بد نیست بدونید که میراث فرهنگی یونان نفوذ عمیقی توی شمال آفریقا و حتی خاورمیانه داشته و یکی از بنیان های فرهنگ اروپا و اون چیزی که امروز به اسم غرب خونده میشه همین کشوره و به طور کلی فرهنگ یونان روی فرهنگ اروپای امروزی و حتی کل دنیا هم تاثیر خیلی عمیقی داره. حالا همهی اینا در کنار اینه که این کشور در کنار مدیترانه قرار داره و از آب و هوای جذاب مدیترانه هم بهره میبره. برای اینکه اهمیت یونان رو در طول تاریخ بهتر متوجه بشید، بد نیست بدونید که مجموعه کتب تاریخ تمدن که توسط آقای ویل دورانت نوشته شده و یکی از معتبرترین منابع تاریخی در زمینه تاریخ تمدن بشر از دوران قبل از تاریخ تا پایان سده هجدهم میلادیه. یک جلد از اون مجموعه یازده جلدی در مورد یونان و تاثیراتی که روی تاریخ تمدن بشر گذاشته.
اما خب این مواردی که گفتیم همهاش مال دوران گذشته و تاریخه. امروز یونان داستانش با اون دوران قبلی کاملا متفاوته. کشوری که یک سوم مردمش توی فقر زندگی میکنن. جایی که توی سال ۲۰۰۰ تقریبا بیست درصد مردمش حتی توانایی تامین نیازهای غذایی روزانه خودشون رو هم نداشتن. واقعا چی میشه که یه کشوری با اون ابهت و اون همه جاذبه های توریستی و آب و هوای بینظیر به این وضع میفته؟ برای جواب دادن به این سوال باید برگردیم به دهه نود میلادی. دورانی که یونان به خاطر دسترسی همه جانبه به دریا تونسته بود از طریق کشتیرانی و توریسم رفاه خیلی خوبی رو برای مردم خودش فراهم کنه و یه جورایی انگار مردمش به اوضاع اقتصادی خوب عادت کرده بودن. معمولا توی همچین شرایطی دولتمردان هم تلاش میکنن دست و دلبازی به خرج بدن تا محبوبیت خیلی زیادی برای خودشون بخرن. برنامه های خیلی جذابی هم ارائه شد مثلا سن بازنشستگی و از پنجاه و پنج سالگی به پنجاه و دو سالگی رسوندن. یا مثلا زنهایی که بچه داشتن میتونستن تا قبل از سن پنجاه سالگی بازنشسته بشن. بازنشسته هایی که فوت می شدن هم حقوقشون به همسران و بچه هاشون تعلق پیدا می کرد. حتی اون موقع دولت یونان اومد پانصد و هشتاد تا شغل رو جزو مشاغل پرخطر و زیان آور دسته بندی کرد که این ها می تونستند زودتر از موعد بازنشسته بشن. البته وقتی میگم خطرناک منظورم کارکردن توی معدن لزوما نیست. دولت یونان از اونجایی که می خواست خیلی سخاوت به خرج بده اومد.
شغل هایی مثل نوازندگی سازهای بادی، آرایشگری، مجری رادیو و تلویزیون و کلی کارهای این مدلی رو هم جزو مشاغل پرخطر و زیان آور طبقه بندی کرد. شغل هایی که می تونستند خیلی زودتر از موعد بازنشسته بشن. دولتمردان یونان این کار رو کردن و خب نتیجه اش هم این شد که دولت رو با بدهی زیادی مواجه کرد و خب سیاستمدارها خیلی هم به این قضیه توجه نمیکردن. درآمدشون خوب بود و میتونستن این مشکلات رو برطرف کنن تا اینکه یه اتفاقی افتاد و سیاستمدارها مجبور شدن واکنش نشون بدن. یکم ژانویه سال ۲۰۱۴ اتحادیه اروپا اومد از یورو رونمایی کرد. پولی که واسطه مبادله کشورای اروپایی بود و خب همین قضیه هم یه فرصت استثنایی برای یونان بود که بتونه به جمع کشورهایی که از یورو استفاده میکنن ملحق بشه و با این کارش بتونه بیشتر تجارت کنه و تولید خودش رو افزایش بده. ولی خب یه مشکلی وجود داشت و وارد شدن به این کشورها هم خیلی برای یونان راحت نبود. چون یونان برای اینکه بتونه به جمع این کشورها وارد بشه نباید نسبت بدهی های دولتش به GDP از 10% بیشتر باشه که خب توی سال های گذشته به خاطر همون برنامه بازنشستگی که گفتیم این نسبت برای یونان به 25 درصد افزایش پیدا کرده بود. طبیعتا توی همچین شرایطی دولت دو تا راه داشت.
راه اول اینکه قید یورو و ملحق شدن به کشورهای اروپایی رو بزنه. راه دومش هم اینه که تعهدات صندوق های بازنشستگی که گفته بود رو کم بکنه تا کسری بودجه اش رو از بین ببره و در نهایت وارد جمع کشورهای یورویی بشه و در طولانی مدت رشد اقتصادی رو رقم بزنه. دوراهی خیلی سختیه دیگه.
شما یا باید قید عضو شدن توی کشورای اروپایی رو بزنی یا اینکه کمتر شدن محبوبیت رو به جون بخری. طبیعتا هیچ سیاستمداری براش این شرایط جذاب نیست. روی همین حساب سیاستمدارهای یونان گزینه سوم رو انتخاب کردن. این گزینه سوم به پیشنهاد بانک گلدمن ساکس از آمریکا ارائه شد که فوقالعاده هم مورد استقبال یونانیها قرار گرفت. این بانک تونست با عملیات سوآپ ارزی بخشی از بدهی های یونان رو پوشش بده و استانداردهای اتحادیه اروپا برای پیوستن به جمع یورویی ها رو پاس بکنه. این فرآیند حدود دو سال طول کشید و در نهایت سال ۲۰۱۱ یونان توانست به جمع یورویی ها اضافه بشه و خب حالا بعد از اینکه یورو به یونان وارد شد، حجم مبادلات یونان هم خیلی افزایش پیدا کرد. به عبارت بهتری یونان سوار اسب پرقدرت اروپا شده بود و داشت خیلی شیک و مجلسی پیش میرفت. انقدر هم وضع یونان خوب شد و جی دی پی شون افزایش پیدا کرد که تونست سال ۲۰۲۲ میزبان بزرگترین رویداد ورزشی دنیا یعنی المپیک بشه. ولی خب اینجا یه مشکل مهمی وجود داشت صندوق های بازنشستگی به خاطر اون طرح دولت به یه بمب ساعتی برای یونان تبدیل شده بودن. یعنی هر چند که جی دی پی افزایش پیدا میکرد ولی نسبت بدهی دولت به جی دی پی ام هر روز بیشتر و بیشتر میشد تا جایی که حتی نسبت ۳۰۰% رو هم رد کرد!!! اینجا با اینکه کارشناسای مختلف دائما به دولت هشدار میدادند که اتفاقات خطرناکی در راهه و این بمب ساعتی ممکنه هر لحظه منفجر بشه ولی سیاستمدارها اصلا گوششون بدهکار این قضیه نبود و خب خیلی هم نگذشت که این بمب ساعتی بالاخره منفجر شد. چه زمانی؟ سال ۲۰۰۱ که اون بحران اقتصادی توی آمریکا به وجود اومد، بحرانی که باعث رکود مسکن توی آمریکا شد و در نهایت هم این رکود به همه کشورهای دنیا صادر شد و تاثیر خودش رو نشون داد و البته که یونان هم از این قضیه مستثنا نبود.
با فراگیر شدن رکود توی دنیا، صنعت کشتیرانی و توریسم هم توی یونان با بحران مواجه شد. اینجا حالا جی دی پی کشور روز به روز در حال کاهش بود و شرایط اقتصادی هم لحظه به لحظه بدتر میشد تا جایی که توی همون سال ۲۰۰۹ بورس یونان حدود ۲۰ درصد ریزش پیدا کرد. یعنی یه چیزی بدتر از بورس ۸۸ ایران.
حالا همه اینا در شرایطی بود که دولت یونان به خاطر استفاده از یورو توانایی خلق نقدینگی برای نجات خودش رو نداشت چون دولت یونان مثل ایران نبود که بتونه هر زمانی که بخواد به هر مقداری پول چاپ بکنه.
پول رسمی کشور یورو بود و یونان هم نمی تونست یورو رو به میزان دلخواهش چاپ بکنه و همین عامل هم باعث شد که مشکلات اقتصادی توی یونان به صورت دومینووار شدید و شدیدتر بشه و هر لحظه یه آسیب جدی رو درست بکنه. بد نیست بدونید که فقط یک سال بعد از سال ۲۰۱۱ کسری بودجه دولت بیشتر از دو برابر شد.
حالا دیگه کل سیستم اعتباری کشور متلاشی شده بود تا جایی که توی آوریل سال ۲۰۰۸ یونان حدود صد و ۲۷% GDP اش رو به صندوقهای بازنشستگی بدهکار بود. بله، صندوقهای بازنشستگی با بحران مواجه شده بودند و دولت هم دیگه توانش رو نداشت که بخواد این بحران رو برطرف کنه. اینجا دولتمردان یونان شروع کردن از کشورهای مختلف و کارشناسان مختلف درخواست کمک کردند که ببینند چطوری می تونن از این وضع خارج بشن. روی همین حساب یه گروهی از بانک مرکزی اروپا، کمیسیون اروپا، صندوق بین المللی پول و چند تا نهاد کوچک و بزرگ دیگه تشکیل شد که اسم اون رو تروئیکا گذاشتند. پیشنهاد این گروه تروئیکایی این بود که بیاین به یونان 110 یورو قرض بدهند تا بتونه یه بخشی از این بدهی های خودش رو تسویه بکنه و در نقطه مقابل دولت هم باید تعهد بده که مالیات رو افزایش بده، خدمات رفاهی و حقوقی کارکنان خودش رو کم بکنه تا با این کارش بتونه کسری بودجه رو از بین ببره و بدهی خودش رو پرداخت کنه. این بسته کمکی به یونان رسید ولی خب وخامت اوضاع انقدر زیاد بود که این بسته هم نتونست مشکلات اقتصادی رو حل بکنه. روی همین حساب این گروه تروئیکا اومدند. 130 یورو دیگه هم به یونان قرض دادن. توجه داشته باشید قرض بیشتر یعنی بدهی بیشتر و بدهی بیشتر را چه کسی باید بپردازد؟ سیاستمدار و رییس جمهور که از جیبشون نمیرن اینو پرداخت بکنن باید از جیب مردم بدن دیگه. پس اینجا طبیعتا دولت باید از مردم مالیات بیشتری بگیره و مردم هم کمتر مصرف بکنند تا بتونن اقتصادشون رو نجات بدن. و نکته اینجا بود که مردم انتخاب دیگه ای هم نداشتن برای انجام این کار. این شرایط سخت هزینه ای بود که داشتن به خاطر مصرف بیش از اندازه شون توی سالهای گذشته پرداخت میکردن. اینا رو برای این دارم میگم که متوجه بشید وقتی یه دولتی داره کارهای سخاوتمندانه ای انجام میده تا بتونه با این کارش محبوبیت بخره و ما هم همون موقع خوشحال میشیم که ای وای چه دولت خوبی! باید به این فکر کنیم که این هزینه رو در آینده باید بپردازیم. توی اقتصاد هیچ چیز رایگانی وجود نداره. مردم یونانی که الان دارن انقدر سختی میکشن ده سال قبلش فوق العاده خوشحال بودند از اینکه حقوقهای چند برابری چندبرابری بازنشستگی دارن دریافت میکنن و زودتر بازنشست میشن. ولی الان شرایط براشون سخت شده بود.
مالیاتها بالا رفته بود. حقوق کارمندها هم سال به سال کاهش پیدا میکرد و از اونجایی که اقتصادشون هم توی رکود رفته بود و شرایط بدی داشت، نرخ بیکاری هم به بالای ۱۰ درصد رسید و خب این شرایط اصلا برای مردم یونان قابل تحمل نبود. کسایی که یه روزی خیلی امکانات رفاهی بالایی داشتند و توانستند وضع زندگی خوبی برای خودشان فراهم کنند حالا زیر بار فقر و بیکاری و کلی مشکلات اقتصادی دیگر داشتند کمر خم میکردند.
همین عوامل باعث شد که مردم شروع کنند نارضایتی خودشون رو اعلام کردن تا اینکه ریختند توی خیابونا و شعار ریاضت کافیه میدادند تا با این کارشون بتونند اعتراضشون رو به دولت نشون بدن.
و خب بد نیست بدونید که این بالا رفتن اعتراضها نزدیک انتخابات سال ۲۰۰۹ توی یونان بود.
معمولا توی این شرایط بد بعد اقتصادی هم سیاستمدارها بلدند چطوری بتوانند وعده بدهند، محبوبیت بخرند و رای بیارن و قدرت رو دست بگیرند. توی همچین شرایط بد اقتصادی یه حزبی اومد کاندیدای به دست گرفتن قدرت شد که خیلی خوب بلد بود چطوری مردم رو فریب بده و چه شعارهایی بده که مردم دوست داشته باشن.
چه شعارهایی میداد؟ شعار افزایش حقوق بازنشسته ها، افزایش حداقل حقوق، افزایش خدمات رفاهی و کلی از این افزایش های دیگه ای که برای ماها هم که توی ایران هستیم به شدت آشناست. و خب نتیجه هم این شد که این دولت جدید تونست محبوبیت بخره و رای بیاره و بیاد سر کار. حالا بعد از اینکه دولت رو به دست گرفت خیلی سریع و فوری و انقلابی دست به کار شد و حقوق مردم رو افزایش داد. حالا شاید بپرسین این پول رو از کجا آورد؟ جوابش اینه که این دولت جدید به تعهداتی که دولت قبل با اتحادیه اروپا بسته بود پشت پا زد و نتیجه اش هم این شد که تنش های بین دولت جدید و اتحادیه اروپا فوق العاده بالا گرفت تا جایی که یونان رو از اتحادیه اروپا اخراج کرد. اینجا دیگه رسما کل کارشناسای دنیا معتقد بودن که کار یونان تمومه و واقعا هم کار یونان تموم شد. دولت یونان توی سی ام ژانویه سال ۲۰۱۱ زیر بدهی های دولت ورشکست شد و خبر ورشکستگی یونان به کل دنیا رسید. خیلی از روزنامه ها تیتر زدن که یونان اولین کشور توسعه یافته ایه که یک و شش دهم میلیارد یورو به صندوق بین المللی پول بدهکاره و نتونسته این بدهی را تسویه بکنه. اوضاع یونان واقعا بد شد تا جایی که دولت معاملات بورس رو منحل کرد و سیستم بانکداری رو به طور کامل تعطیل کرد. این داستان یونان ما رو یاد یه اصل مهم اقتصادی میندازه. توی اقتصاد هیچ ناهار مجانی وجود نداره یا بهتره بگم توی اقتصاد هیچ چیز رایگانی وجود نداره. دولت یونان اوضاع اقتصادی خیلی بدی پیدا کرد. خیلی هم تلاش کرد که از زیر بار بدهی ها فرار کنه ولی نتونست. چون اون موقعی که درآمد کشور خوب بود به راحتی قرض میکرد. نگران پس دادن بدهی ها هم نبود و توی همین شرایط هم اومد برای خریدن محبوبیت کارهای پوپولیستی ای انجام داد. مثل افزایش حقوق بازنشسته ها و کم کردن سن بازنشستگی اون هم بدون هیچ پلن و برنامه خاصی.
باید اون موقع به این فکر میکردند که اگه خودمون هم این بدهی ها رو نتونیم پرداخت بکنیم حتما بچه هامون مجبور میشن که این بدهی ها رو پرداخت کنن. سرتون رو درد نیارم. نتیجه همه این اتفاقاتی که گفتیم این شد که از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۸، GDP یونان ۲۵% کاهش پیدا کرد. اون هم توی زمانی که طی همین دوران اقتصاد آمریکا ۲ برابر و اقتصاد چین ۱۰ برابر شده بود. برای اینکه بهتر داستان رو درک کنید. بذارین یه مثال بزنم. کسی که سال ۲۰۰۷ توی یونان بازنشست شده و حقوق بازنشستگیش هم ۲2۰۰ یورو در ماه بوده الان بعد از اینکه حدود 20 سال داره میگذره حقوق این آدم 1۰۰۰ یورو شده یعنی از نصف هم کمتر. ببینید واقعا یه بی تدبیری چطوری میتونه یه کشور رو دچار مشکل بکنه و حتی ورشکسته اش کنه و خودش و نسل های بعدیش رو به خاک سیاه بشونه. برای اینکه داستان رو بهتر درک بکنیم بذارید یه مثال دیگه ای غیر از یونان بزنم.
تجسم کنید که شما سرپرست یه خانواده ای هستین که کل دخل و خرج و همه چیز به عهده شماست. شما هم یه بازدهی خوب کار میکنین. درآمدتون خیلی بالائه و روی همین حساب خیلی درگیر گرفتن وام هم نیستید.
حالا یکی یه پیشنهاد وام جذاب هم بهتون بده اون وام رو میگیرید. ولی خب از اونجایی که الان وضعتون خوبه شاید خیلی نگاهی به آینده نداشته باشید. نتیجه اش چی میشه؟ نتیجه اش این میشه که اون پول وام هم اگه بگیریم میریم خرج چیزایی میکنیم که شاید هیچ وقت هم به دردمون نخورن. مثلا بریم دکوراسیون خونهمون رو عوض کنیم، ماشین بهتری سوار بشیم، سفرهای بیشتری بریم و کلا پول رو به یه مدلی به باد بدیم. حالا همه این اتفاقها میوفته و اوضاع خوب میشه تا اینکه به هر دلیلی شما از کار افتاده میشید و دیگه نمیتونید کار کنید یا اگر هم بخواید کار کنید مجبورید یه شغل خیلی معمولی با یه حقوق معمولی داشته باشید و خب این در حالیه که شما کلی هم بدهی دارید و ماهانه باید قسطهای زیادی رو پرداخت کنید و الان دیگه در توانتون نیست چون اون موقعی که خوب پول درمی آوردید نرفتید اینها رو خرج زیرساختها بکنید و سرمایهگذاریهای درستی انجام بدید. صرفا به خاطر اینکه یه شخصیت خوبی توی خانوادهتون جلوه داده بشید برای اعضای خانوادتون خرجهای بیخودی میکردید. نتیجه چی میشه؟ نتیجه این میشه که وقتی دیگه نتونستید کار کنید مجبورید فرش زیر پاتون هم شده بفروشید و بدهی هایی که گرفتید رو تسویه بکنید. این چیزی که تعریف کردم داستانی بود که برای یونان هم اتفاق افتاد و اتفاقا این کشور هم مجبور شد فرش زیر پای خودش رو بفروشه. بله، یونان تصمیم گرفت برای اینکه بتونه بدهی های خودش رو پرداخت کنه دست به فروش جزایر اش بزنه. شاید شما همین الان هم اگه سرچ بکنید بتونید آگهی هایی رو ببینید که میگه خواهش میکنم برای کمک به اقتصاد یونان لطفا جزیره هاش رو بخرید. واقعا عجیب و دردناکه. اینکه میبینیم یه کشور با این تاریخ درخشان و این همه سرمایه اینجوری به خاک سیاه میشینه و مردمش توی فقر به سر میبرن و خبر بد اینه که این بمب ساعتی که توی یونان کار گذاشته شده بود و در نهایت منجر به فروپاشی اقتصاد شد، توی ایران هم کار گذاشته شده و ممکنه هر لحظه این بمب منفجر بشه و دامن همه مون رو بگیره! خب حالا که داستان یونان رو شنیدین و فهمیدین که چی شد اقتصادش به این روز افتاد، بیاین بریم سراغ ایران خودمون تا ببینیم چه اتفاقی برای صندوقهای بازنشستگی افتاده و این بمب ساعتی توی ایران چه وضعیتی داره. منتها قبلش بیایید به یه سوال مهم تر جواب بدیم. اونم این که اصلا چه لزومی داره صندوقهای بازنشستگی وجود داشته باشن؟ برای جواب به این سوال باید به چرخه ی مصرف و پسانداز اشاره کنیم. این چرخه به طور کلی به ما این رو میگه که آدما توی دوران نوجوانی و جوانی و به طور کلی قبل از پیدا کردن شغل طبیعتا درآمد کمی دارند. با رسیدن به سن میانسالی هم که تجربه و مهارت هاشون افزایش پیدا میکنه، درآمد به اوج خودش میرسه و طبیعتا توی پیری و کهنسالی هم به خاطر اینکه توانمندی های آدم کمتر میشه، درآمدش هم کاهش پیدا میکنه و خود این یعنی اگه ما هرچی درمیاریم رو همون موقع مصرف بکنیم، توی دوران پیری که طبیعتا درآمدمون کمتر میشه، سطح رفاه مون هم کاهش پیدا میکنه.
پس ما برای اینکه رفاه مون در یک سطح ثابت و نرمالی بمونه باید مجموع درآمدمون رو توی کل عمرمون پخش کنیم. روی همین حساب معمولا توی دوران جوونی و دانشجویی که کار پردرآمدی نداریم بیشتر از درآمدمون خرج میکنیم. یعنی میریم وام میگیریم، قرض میکنیم تا در آینده بتونیم اون رو پرداختش کنیم و توی دوران میانسالی هم که درآمدمون افزایش پیدا میکنه میایم اون بدهی های دوران جوونی رو تصفیه میکنیم و مازادش هم نگه میداریم و ذخیره میکنیم توی صندوقهای بازنشستگی. تا توی دوران پیری بتوانیم از سود این سرمایه گذاری مون استفاده کنیم و رفاه مون به خطر نیفته. پس به طور کلی صندوقهای بازنشستگی مکانهایی هستند که شما میتونید مازاد درآمدتون رو توی او نها سرمایه گذاری کنید و هرچقدر هم پول بیشتری توی این صندوق ها بریزید طبیعتا توی دوران پیری میتونید بیشتر خرج کنید اینجا. حالا شاید شما به این فکر کنید که من خودم بلدم سرمایه گذاری کنم. چرا این مدیریتش دست خودم نباشه که برم همون پول رو هر جایی که میدونم بهتره سرمایه گذاری کنم. جواب اینه که شما نمیتونید این کار رو انجام بدید. توی ایران آدمایی که توی یه شرکتی مشغول به کار هستند مشمول قانون بیمه تامین اجتماعی میشن. یعنی باید توسط کارفرما تحت پوشش این بیمه قرار بگیرند و اون کارفرما هم باید ۲۰% از حقوق کارمندش رو به عنوان حق بیمه به بیمه تامین اجتماعی پرداخت کنه و خب نکته اینجاست که این ۲۳% از جیب کارفرما نمیره از جیب کارمند و کارگر میره. یعنی کارفرما مثلا اگه بخواد یه نفر رو با حقوق ۲۰ میلیون تومان استخدام بکنه این کار رو انجام نمیده؟
میاد اون آدم رو با حقوق ۱۳ میلیون تومن استخدام میکنه که با پرداخت بیست و سه درصد حق بیمه اش به همون بیست میلیون تومن برسه. به عبارت بهتری اگه حق بیمه وجود نداشت دستمزد کارگرها هم میتونست افزایش پیدا کنه. حالا اینجا باز ممکنه به این فکر کنید که پس وجود صندوقهای بازنشستگی و اجباری بودنشون خیلی بعیده و باید هر مدلی شده این قانون برداشته بشه. ولی خب نه. این مدلی هم که فکر میکنید نیست. اقتصاد از اون چیزی که فکر میکنی یه کم پیچیده تره. در همین مورد باید این رو مد نظر داشته باشیم که ماها عموما به طور منطقی رفتار نمیکنیم. یعنی خیلیهامون نمیتونیم برای پیری سرمایه گذاری بکنیم و کل درآمدمون رو در جا خرجش میکنیم. حالا تصور کنید یه تعداد آدم زیادی همین رفتار رو داشته باشن و پولشون رو هم به صندوق بازنشستگی نداده باشن چه اتفاقی می افته؟ این آدما وقتی که پیر و فرتوت میشن نمی تونن طبیعتا کار خاصی انجام بدن. درآمد خاصی هم ندارن و حالا کلی هزینه برای جامعه ایجاد میکنن.
اینجا دولت برای اینکه این قضیه رو حلش کنه وارد عمل میشه و بهشون کمک میکنه تا اینها رو از این وضع خارج بکنن که خب طبیعتا این وظیفه رو هم باید بنیاد مستضعفان و کمیته امداد و نهادهای مشابه شون انجام بدن و خود این یعنی این آدمها وبال گردن جامعه میشن و هزینه ی بی تدبیری شون رو کل آدمای جامعه باید پرداخت بکنن و این خودش مشکله دیگه. حالا اینجا یه دوراهی جالب به وجود اومده. از طرفی اجباری بودن این صندوق ها راه رو برای مدیریت سرمایه گذاری شخصی بسته و از طرف دیگه هم نمیشه که این صندوق ها وجود نداشته باشن چون یه سری آدم به خاطر بیتدبیری خودشون وبال گردن جامعه میشن. واقعیت اینه که تقریبا تمام کشورهای دنیا صندوق های بازنشستگی دارن ولی کمتر کشوری مثل ایران وجود داره که صندوقهای بازنشستگی اش به این مدل باشن. یعنی چه مدلی؟ یعنی مدلی که تقریبا فقط یک صندوق بازنشستگی وجود داره و همه آدمها مجبورند پولشون رو توی این صندوق بریزن. دولت هم هیچ اجازهای نمیده که صندوق مشابهی بخواد تشکیل بشه. به عبارت بهتری صندوق بازنشستگی تامین اجتماعی یه انحصاری داره که هیچ رقیبی هم براش وجود نداره. طبیعتا توی همچین حالتی این صندوق هیچ لزومی نمیبینه که بخواد خودش رو بهتر بکنه و سرمایه گذاریهای بهتری انجام بده. ولی اگه یه دنیای موازی وجود داشت که صندوقهای بازنشستگی مختلفی بود که آدمها خودشون میتونستن انتخاب کنن پولشون رو توی کدوم صندوق بذارن. اون موقع وضعیت صندوق های بازنشستگی مثل امروز نمیشد. در ادامه براتون میگم که وضعیت صندوقهای بازنشستگی توی ایران چقدر بحرانیه و این بمب ساعتی چقدر میتونه خطرناک باشه و ماها رو به چه وضعی بکشونه. خب تا اینجا راجع به این صحبت کردیم که اساس کار صندوق های بازنشستگی چیه و اصلا چرا باید وجود داشته باشه. راجع به داستان یونان هم گفتیم و بلایی که سرش اومد و به این نکته اشاره کردیم که اگه ایران هم فکری نکنه به زودی به سرنوشت یونان دچار میشه یا به عبارت بهتری ایران یونانی زده میشه. یعنی اصلا بعید نیست که ما هم یه روزی رو ببینیم که ایران داره جزایر کیش و قشم و خیلی چیزای دیگه رو میفروشه تا بتونه بحران صندوقهای بازنشستگی رو برطرف کنه. یا اگر هم این کار رو نکنه باعث میشه که تورمهای خیلی بالایی رو تجربه کنیم.
یعنی تجسم کنید روزی رو که حسرت تورمهای چهل پنجاه درصد امروزمون رو داریم میخوریم. بیاین داستان رو باز بکنیم ببینیم علت این قضیه چیه. اصلا بحران صندوقهای بازنشستگی یعنی چی و چجوری توی ایران به وجود اومده؟ از کلمهی بحران شروع بکنیم. بحران یعنی این که شما بیشتر از دارایی هاتون بدهی ایجاد بکنید تا جایی که حتی اگه تموم دارایی هاتون رو هم بفروشید، نتونید بدهی هاتون رو تسویه کنید. حالا اینجا یه سوال مهم مطرح میشه. از کجا بفهمیم که صندوق های بازنشستگی دارن دارند به بحران نزدیک می شوند.
جواب اینه که یه سری شاخص های جهانی وجود داره که میشه باهاشون بفهمیم صندوق های بازنشستگی مون در چه وضعیتی قرار دارن. بد نیست بدونید یکی از شاخص هایی که به شدت نگرانکننده هم هست نسبت پشتیبانی صندوقهای بازنشستگی هست. نسبت پشتیبانی به زبون خیلی ساده یعنی این که به ازای هر یه نفری که داره حق بازنشستگی اش رو دریافت میکنه، چند نفر شاغل وجود دارن که بیمه هاشون رو پرداخت میکنند.
این عدد در حال حاضر برای سازمان تامین اجتماعی 4.5 هست. یعنی تقریبا به ازای هر یه بازنشسته چهار و نیم نفر دارن حق بیمه پرداخت میکنند. حد نرمالش چنده این عدد؟ حد نرمالش برای یه صندوق بازنشستگی سالم باید حتما بالای 6 باشه. یعنی به ازای هر یه نفری که داره حقوق بازنشستگی دریافت میکنه شش نفر باید حق بیمه پرداخت کنن و این جا جالب میشه که بدونید دونید همین حدود ده سال پیش این عدد برای صندوق اجتماعی حدودا ۱۰ بوده و الان به ۴.۵ رسیده. این کم شدن به این معنیه که جمعیت داره پیر میشه و وضعیت صندوق های بازنشستگی داره بحرانی و بحرانی تر میشه. تازه این در حالتیه که دهه شصتی ها با اون همه جمعیت زیادی که داشتند هنوز بازنشسته نشدند. باز برای اینکه عمق فاجعه رو بهتر درک کنید بذارید چند تا عدد دیگه رو با هم مرور بکنیم. پنجره جمعیت ایران در حال بسته شدن است و ما داریم به سمت پیر شدن جمعیت حرکت میکنیم.
طبق گزارش های پژوهشکده سازمان آمار، جمعیت سالمند های ایران سال ۱۳۹۰ حدودا چهار برابر افزایش پیدا میکنه و به حدود ۱۰ میلیون نفر میرسه. از طرفی تخمین زده میشه که نرخ باروری توی ایران به کمتر از دو درصد میرسه. این یعنی نیروی کار کمتر و بازنشسته های بیشتر. حالا طبق همون شاخصه نسبت به پشتیبانی اگه بخوایم توضیح بدیم این عدد توی سال ۲۰۱۲ طبق چیزایی که گفتیم به نه دهم می رسه و این یعنی تعداد کسایی که بیمه پرداخت میکنن از کسایی که بیمه دریافت میکنن کمترن. طبیعتا توی همچین حالتی پولی باقی نمی مونه که بخوان پرداخت کنن. اگه یادتون باشه به این نکته اشاره کردیم که وظیفه اصلی صندوق های بازنشستگی سرمایه گذاری حقوق کارمندای اونم برای اینکه بتونن توی دوران پیری شون از سود اون سرمایه گذاری ها استفاده کنن و به این نکته هم اشاره کردیم که کارمندا توی ایران دوست دارن یه صندوقی رو انتخاب کنن که سرمایه گذاری خوبی انجام میده. ولی خب متاسفانه توی ایران شما خیلی حق انتخابی نداری و صندوق های بازنشستگی مختلفی هم وجود نداره. یعنی کلا ما هجده تا دونه صندوق بازنشستگی داریم که هر کدومش هم انحصار داره به یه سازمان و نهاد خاصی و این صندوقها هیچ رقابت خاصی با هم ندارند.
جالبه که بدونید توی آمریکا بیشتر از ۲۰۰۰ صندوق بازنشستگی وجود داره. یعنی ۱۰۰۰ تا صندوق دارن با همدیگه رقابت می کنن و تلاش می کنن که سرمایه گذاری بهتری انجام بدن تا مردم برن اون صندوق ها رو انتخاب بکنن.ولی خب توی ایران که رسما صندوق ها انحصار دارن و بزرگترینش هم تامین اجتماعیه اصلا نیازی به این کار رو ندارن. واقعا چه لزومی داره یه سازمانی که حتما مردم بهش پول میدن و گزینه جایگزین دیگه ای ندارن بخواد خودشو بهتر بکنه؟ دقیقا مثل همین وضعیت ایران خودرو و سایپا دیگه با این انحصاری که برای این دو تا شرکت به وجود آوردن هم کیفیت خودرو روز به روز کمتر شده هم خود شرکت ها ورشکست شدن و هم اینکه آسیبش داره دامن کل اجتماع رو میگیره. این صندوق های بازنشستگی و خصوصا سازمان تامین اجتماعی هم دقیقا همین مدلی هستن. مدلن. البته یک نکته را هم باید توجه داشته باشیم فقط وجود داشتن انحصار باعث نشده که این صندوق ها بحرانی و بحرانی تر شوند. دولت ها هم فوق العاده مقصر بودند که این صندوق ها به این وضع افتادند. بد نیست بدانید که خیلی از سرمایه گذاری های بد تامین اجتماعی توسط دولت بوده که بهشون تحمیل شده. یعنی چی؟ بذارید بازش کنم. طبق قانون دولت موظف که ۲۳% از حق بیمه کارگر و کارمند رو به صندوق های بازنشستگی بده ولی خب این سه درصد هیچ وقت توسط دولت ها پرداخت نشده و خود این سه درصد جمع شده تا شده یه بدهی بزرگ دولت به سازمان تامین اجتماعی. مثلا طبق آماری که موجوده سال99 دولت حدودا 300 هزار میلیارد تومان به سازمان تامین اجتماعی بدهکار بود و خب از اونجایی هم که تو شرایط تحریمی هستیم و دولت هم پولی نداره که بخواد به سازمان تامین اجتماعی بده و درگیر کسری بودجه های خیلی زیاده، میاد چیکار میکنه؟ میاد به جای بدهیش، سهام شرکت های دولتی رو به سازمان تامین اجتماعی واگذار میکنه. حالا شاید بگید خوبه دیگه. بالاخره این هم یه مدل پرداخت بدهی هست. ولی خوب نکته اینجاست که سهام هایی که دولت به سازمان تامین اجتماعی میده سهام شرکت های سودده نیستند. دولت میاد شرکت های زیان ده خودش رو به سازمان تامین اجتماعی تحمیل میکنه و عملا مجبورشون میکنه که توی این شرکت های ورشکسته بری سرمایه گذاری کنید. سرمایه گذاری هایی که میشه اسمش رو سرمایه گذاری اجباری گذاشت.
حالا اگه بری صورت مالی های شرکت سرمایه گذاری تامین اجتماعی رو هم بررسی کنید به چیزای خیلی جالبتری هم میرسید. مثلا بد نیست بدونید که ۶۰ درصد سرمایه گذاری های تامین اجتماعی همین سرمایه گذاری های اجباری بودن ولی سود این ۶۰%، فقط ۲۵% از کل سود تامین اجتماعی رو تشکیل میداده...یعنی ۷۵% از سود کل تامین اجتماعی رو، اون ۴۰% سرمایه گذاری اختیاری بوده که به دست آورده و به طور خیلی خلاصه یعنی این که دولت اومده بدترین بنگاههایی که داشته رو توی پاچه تامین اجتماعی کرده و نتیجه این کار هم این شده که سازمان تامین اجتماعی الان به جای اینکه بیاد حقوق مستمری بگیران رو از سود سرمایهگذاریهای حقوق خودشون که اون موقع داشتن بیمه پرداخت میکردن پرداخت بکنه، میاد از حق بیمه ای که جوونها الان دارن پرداخت میکنند پرداخت میکنه و خود این یعنی صندوقهای بازنشستگی دیگه پولی ندارند و برای پرداخت مستمری بازنشسته ها به بودجه کشور وابسته شدند. یه نگاهی به آمار بندازیم سال ۱۳۹۹ حدود ۱۸% از کل بودجه کشور به صندوق بازنشستگی اختصاص پیدا کرده بود، که معادل کل کسری بودجه همون سال بود و طبق پیش بینی هایی هم که میشه برای سال آینده یعنی سال ۱۴۰۴ این عدد به ۵۰% و تا سال ۱۴۰۸این عدد به ۸۳% میرسه. بله درست شنیدید! ۸۳% از بودجه کل کشور قراره که به صندوق های بازنشستگی اختصاص پیدا کنه.
یا به زبون دیگه اگه بخوام بگم دولت باید ۸۰% از بودجه خودش رو به صندوق بازنشستگی بده و با ۲۰% بودجه باقی مونده بیاد کشور رو اداره کنه!!! این داستان براتون آشنا نیست. همون چیزی نبود که چند پاراگراف قبل راجع به یونان بهش اشاره کردیم. توی اون داستان هم همین اتفاق افتاد.
دیگه کم کم این نسبت بزرگ و بزرگتر شد تا جایی که دولت دیگه نتونست پرداختی انجام بده و اون بمب ساعتی بالاخره منفجر شد. یه نکته ی جالب و با مزه توی اقتصاد ایران و کلا مدیریت شرایط اقتصادی وجود داره اونم اینکه ماها هیچ الگوی موفق خارجی رو قبول نمیکنیم و معتقدیم که اقتصاد ما با همه دنیا متفاوته ولی اگه یه نسخه شکست بخوره و به فاجعه منجر بشه حتما میریم از اون الگو میگیریم. یعنی دقیقا مو به مو عین یونان.
اقتصاد ایران هم پیش رفته همون کارایی که اونا کردن ما هم عینا تکرار کردیم.
اگه یادتون باشه به این اشاره کردیم که سیاستمدارهای یونانی اومدن یه سری از مشاغل رو به عنوان مشاغل سخت در نظر گرفتن و گفتن این آدما هم باید خیلی زودتر از موعد بازنشسته بشن. توی ایران هم همین اتفاق افتاد. اومدن یه لیست بلندبالا از مشاغل مختلف درست کردن و گفتن این مشاغل جزو مشاغل سخت و زیان آور محسوب میشه و آدم ها باید زودتر از موعد شون بتونن بازنشسته بشن. و نکته ی جالب هم اینجا بود که توی این لیست بلند و بالا فقط کار کردن با مواد رادیواکتیوی و آتش نشانی و کار کردن توی معدن نبود. یه سری مشاغلی بود که واقعا باورش سخته این شغل ها هم جزو شغلهای سخت و زیان آور محسوب بشن.
شغلهایی مثل خبرنگاری، رانندگی درون شهری و بیرون شهری و کلی کارهای این مدلی. یعنی مثلا اگه شما خبرنگاری بشین که از سن بیست سالگی وارد یک رسانه بشید و حدودا بیست سال فعالیت داشته باشید، توی سن ۲۵ سالگی می تونین اعلام بازنشستگی بکنین و تا آخر عمرتون از حقوق بازنشستگی لذت ببرید و این یعنی اگه شما هشتاد سال عمر بکنید حدود ۴۰ سال بدون هیچ دغدغه خاصی حقوق بازنشستگی تون رو تمام و کمال دریافت میکنید. خیلی پر سوده دیگه. ۲۰ سال بیمه پرداخت کردید، ۴۰ سال مصرف میکنید.
البته طبیعتا به این فکر نمیکنید که خب من تا آخر عمر دیگه راحت زندگی میکنم چون میدونیم که صندوق های بازنشستگی بحران دارن و ممکنه همون اتفاقی که توی یونان افتاد عینا برای ما هم تکرار بشه. تا اینجا به این نکته اشاره کردیم که وضعیت صندوق های بازنشستگی توی ایران اصلا خوب نیست و حتی بحرانیه که در همین زمینه شاخص های صندوق بازنشستگی ایران رو با بقیه دنیا هم مقایسه کردیم و گفتیم که اگه فکری به حال این بدهی های احیای فزاینده صندوق های بازنشستگی نشود. چه بحرانی می تونه به وجود بیاره؟ در مورد یکی از عواملی که باعث شد صندوق های بازنشستگی به این وضع بیفتند هم صحبت کردیم.
لیست مشاغل سخت و زیان آور که گفتیم یه سری شغل ها مثل همین خبرنگاری و رانندگی و خیلی چیزای دیگه باعث میشه که آدما پول کمتری به صندوق های بازنشستگی بدن و پول بیشتری هم برداشت بکنن. اما بیاین بریم بقیه عوامل رو هم با هم بررسی بکنیم. عامل دیگه ای که صندوق های بازنشستگی رو با بحران مواجه کرده، کم شدن سن بازنشستگی توی ایرانه. توی همون داستان یونان که اشاره کردیم، تا قبل از اینکه دولتمردان بخوان خلاقیت به خرج بدن و کارای مختلفی بکنند که وضعیتشون انقدر بحرانی بشه، سن بازنشستگی حدودا پنجاه و هفت سال بود که این عدد رو هی خرد خرد کم کردند و به نزدیک پنجاه و دو سال رسوندن.
بعد از این هم که دچار بحران شدن، کم کم شروع کردن سن بازنشستگی رو پله پله افزایش دادن تا جایی که سن بازنشسته ها به ۳۰ سال رسیده بود. یعنی شما دیگه نمیتونستید توی یونان تا قبل از ۳۰ سالگی بازنشسته بشید و البته اگه نگاهی به کشورهای مختلف دنیا هم بکنیم می بینیم که معمولا این عدد خیلی کمتر پیش میاد که کمتر از ۳۰ باشه. ولی خب در کمال ناباوری سیاستمدارهای ما توی ایران یه بازه ای این عدد رو به زیر پنجاه سال هم رسوندن. البته که طبق آخرین قانونی که اومد توی سال ۲۰۱۰ این عدد به بالای ۳۰ سال دوباره افزایش پیدا کرد. انگار خود سیاستمدارها هم کم کم متوجه شدند که چه فاجعه ای داره درست میشه. حالا قبل از اینکه بخوام ادامه رو توضیح بدم بیایید راجع به یه مسئله مهمی با هم صحبت بکنیم. اون هم اینکه اصلا سن بازنشستگی چه اهمیتی داره؟ برای جواب به این سوال باید به این نکته توجه داشته باشیم که در طی سالهای گذشته به خاطر رشد و پیشرفت تکنولوژی و افزایش مراقبت های پزشکی، عمر آدما به طور متوسط افزایش پیدا کرده و خود این یعنی سال های بیشتری آدما باید حقوق بازنشستگی دریافت کنن. و باز خود این صحبت هم یعنی اینکه مخارج صندوق های بازنشستگی هم افزایش پیدا کرده. پس اگه ما بیایم سن بازنشسته ها رو پایین بیاریم به این معنیه که سالای کمتری ازشون حق بیمه دریافت کردیم ولی در نقطه مقابل بدهی بزرگتری برای خودمون ایجاد کردیم. به عبارت بهتری درآمد صندوق ها کم میشه و مخارج شون بیشتر میشه و خب این قضیه باید یه جایی کنترل بشه وگرنه می تونه تبدیل به بحران و حتی تورم بشه و دامن کل اجتماعی ایران رو بگیره. پس سن بازنشستگی مهمه. حالا باز یه اتفاق جالب دیگه هم ما توی ایران داریم که خود این هم دقیقا از یونان الگو گرفته شده.
بد نیست بدونی که اگه خدایی نکرده یکی از بازنشسته ها فوت بشه.
مستمری این آدم قطع نمیشه و به همسرش تعلق میگیره. بعد از همسرش هم این پول به دختر اون کسی که فوت شده میرسه البته تا زمانی که ازدواج کنه. و خب اگه طلاق بگیره دوباره میتونه بره مستمری رو وصل کنه و حقوق رو دریافت کنه. و خب اینجا یه اتفاق جالبی زیاد تکرار میشه اونم اینکه خیلی از کسایی که همسرشون فوت میشه به خاطر اینکه مستمری شون قطع نشه میرن به صورت مخفیانه ازدواج میکنن یا ازدواجشون رو رسمی نمیکنن.
یا حتی خیلی از دخترایی که دارن حقوق مستمری پدرشون رو دریافت میکنن بعد از ازدواج میرن یه طلاق صوری از شوهرشون میگیرن و بعد از اون به طور غیر رسمی دوباره ازدواج میکنن. و البته که قطعا مردم مقصر نیستن چون قوانین طوری تنظیم شده که این آدما برای رسیدن به نفع شخصیشون بیان به کشور و دولت آسیب بزنن. البته شاید به این فکر کنین که این قضیه خیلی هم مهم نیست. مگه چند درصد آدما هستن که فوت میشن و حق مستمری شون به همسر و دخترانشون میرسه؟ اگه شما هم دارین به این فکر میکنید باید بدونید که حدود ۳۰ درصد از مستمری ای که سازمان تامین اجتماعی داره پرداخت میکنه سهم خانواده های متوفیان هست. پس عدد، عدد خیلی زیادیه و آدمای خیلی زیادی این وسط هستن که دارن تامین اجتماعی و با ازدواج صوری شون دور میزنن. بگذریم عامل بعدی ای که باعث بحران صندوق های بازنشستگی توی ایران میشه اینه که صرفا میزان سابقه دو سال آخری که بیمه رد شده رو محاسبه میکنن. یعنی اصلا کاری ندارن که اون کارمند در طول عمرش چقدر حقوق دریافت میکرده و چقدر میگرفته. اون دو سال هر عددی باشه بر مبنای همون میزان بازنشستگیش رو حساب میکنن. اصلا به همین خاطره که معمولا آدما دو سال آخر کارشون رو میرن با صاحب کارشون صحبت میکنن حتی یه پولی هم بهش پرداخت می کنن که حقوقشون رو تا یه مبلغ خوبی افزایش بده و اینجا باز لازم می دونم یه جمله ای رو که رو دوباره تکرار کنم: مردم مقصر نیستن!
این قوانینه که به مدلی تدوین شده تا آدم ها انگیزه این کارها رو پیدا کنن. پس اگه اینا رو دارم میگم منظورم این نیست که بریم همدیگه رو سرزنش کنیم. اینا رو دارم میگم تا اولا عمق فاجعه رو بفهمیم. دوم اینکه ببینید دولتمردان ما با بی تدبیری هاشون چه بلایی سر اقتصاد ایران آوردند و قراره چه اتفاقاتی در آینده هم رقم بخوره. البته یه نکته رو هم حتما باید مد نظر داشته باشیم. دولتمردان ما یه گام فراتر از یونان هم عمل کردن.
بد نیست بدونید که توی دوران مدیریت اسطوره بی نظیر هزاره سوم جامعه بشریت یعنی آقای احمدی نژاد توی ایران یه قانون خیلی جالب تصویب شد. سال ۸۵، اومدن قانون بازنشستگی پیش از موعد رو تصویب کردن.
یعنی کسایی که فقط ۲۵ سابقه کار داشتن هم میتونستن درخواست بازنشستگی بدن و با ۳۰ روز حقوق بازنشست بشن و خیلیا این کار رو کردن. یعنی خیلیا اومدن ۲۵ سال کار کردن و مثل بقیه آدم ها بازنشسته شدن.
البته خوشبختانه این قانون سال ۹۵ برداشته شد. یعنی دیگه بعد از سال ۹۵ کسی نمیتونه زودتر از موعد بازنشسته بشه. بگذریم. به طور کلی این کارای کوچیک و بزرگ در نهایت باعث شده که وضع صندوق های بازنشستگی ما امروز به این وضع برسه. این مواردی که تا الان بهش اشاره کردیم هر کدومش باعث شده که وضع صندوق های بازنشستگی امروزمون بحرانی بشه و تازه تبعاتش مونده توی سال های آینده که خودش رو نشون بده.
این که میگیم ایران به سمت یونیزه شدن داره حرکت میکنه همینه چون دقیقا یه الگویی از یه کشور ورشکسته گرفتیم و عینا همون رو اجرا کردیم و حتی توی یه سری چیزا فراتر از یونان هم پیش رفتیم.
طبیعتا باید منتظر عواقب این مدل کارا باشیم. البته بد نیست یه چیزی رو هم بهش اشاره بکنیم.
خیلی نباید نگران باشیم که ما عینا سرنوشتمون مثل یونان میشه و مجبور میشیم جزایر قشم و کیش و خیلی جاهای دیگه رو بفروشیم. چرا؟ میگم خیلی نباید نگران باشیم چون ایران یه تفاوت اساسی با یونان داره.
اونم این که ایران مثل یونان نیست که اختیار چاپ پولش دست اتحادیه اروپا یا هر جایی غیر از کشور خودمون باشه. توی یونان اروپایی ها عاقل بودند و جلوی چاپ پول رو میگرفتن اما خب دولتمردان ما خدا رو شکر دکمه چاپ پول دست خودشونه و به هر میزانی که بخوان میتونن با چند تا کلیک کردن پول چاپ بکنن و تورمهای زیادی ایجاد کنن. اگه نگاهی به بحران ها و فاجعههایی هم که توی ایران اتفاق افتاده بندازیم میبینیم که دولتمردان دقیقا همین راه رو انتخاب کردن. چاپ پول. هر موقعی که بحرانهای مختلفی مثل همین موسسههای مالی، اعتباری و خیلی چیزای دیگه توی ایران پیش اومد، دولت تنها کاری که اومد انجام داد چاپ پول بیشتر بود که در نهایت تورمی هم که با اون پولهای بدون پشتوانه ایجاد شد دامن هممون رو گرفت.
و خب نکته ی جالب هم اینجاست که ما هممون هم به این وضعیت عادت کردیم. یعنی هرچقدر تورم پله به پله بیشتر میشه ما هم باهاش آداپته تر میشیم. مثلا تو همین چند سال پیش تورم حدودا بیست درصد بود و هممون غر میزدیم که تورم بالائه الان رسیده به حدود ۴ یا ۵۰% و باز هم عادت کردیم بهش و داریم زندگی میکنیم و غر میزنیم که تورم بالائه. چند سال آینده هم با تشدید بحران صندوق های بازنشستگی این تورم به حدود هفتاد تا هشتاد درصد میرسه و اون موقع هم بعد از یه بازه غر زدن باز بهش عادت میکنیم و زندگیمون میگرده.
ولی خب نه واقعیت این مدلی نیست. تورم بالای ۵۰% خیلی تورم خطرناکیه که میتونه مشکلات خیلی شدیدتری رو هم برامون ایجاد کنه. اپیزود امروزمون تموم شد. سعی کردیم در مورد این صحبت کنیم که صندوق های بازنشستگی توی ایران چه وضعیتی دارن و چه جور مثل یه بمب ساعتی توی ایران کار گذاشته شدن تا یه روزی منفجر بشه و هممون ازش آسیب ببینیم. به داستان یونان اشاره کردیم. گفتیم که این قضیه یک بار یک جای دیگه دنیا اتفاق افتاد که سیاستمدارهای ما به جای عبرت گرفتن از اون، اومدن اون داستان رو اون کشور الگوی خودشون قرار دادن و این بمب ساعتی رو توی ایران هم کار گذاشتن. راستش وقتی که این مشکلات اقتصادی و ریشه هاشون رو آدم بررسی میکنه یاد داستان نفر آخر شدن کنکور می افته. چون نفر آخر کنکور شدن خیلی سخته. شما باید همه ی سوالات رو بلد باشی که بتونی اشتباه بزنی و نفر آخر بشی. این واقعا خیلی عجیبه که توی هر چیزی که نگاه میکنی میبینی که یکی از بدترین نسخه های دنیا وجود داشته و ما اومدیم عین همون رو توی ایران پیاده کردیم. شما باید تمام سوالاتو بلد باشی که بتونی اشتباه بزنی. البته شاید هم اشخاص و آدم هایی این وسط وجود دارن که حتما مطمئن بشن شما گزینه غلط رو انتخاب میکنی. چون مثلا اگه شما به تاریخ لیبی هم نگاه بکنی میبینی که سرهنگ ویلیام که رسانه های فرانسوی به این آدم لقب جاسوس شماره یک سرویس های اطلاعاتی فرانسه رو میدن، توی کتابش در مورد این قضیه توضیح داده که چه کارهایی رو برای تضعیف قذافی از زمان رهبریش تا زمان مرگش انجام داده. این آدم میگه من فقط یک ماموریت فوق سری داشتم اونم این که جلوی آدمایی که تصمیمات اشتباه قذافی رو متوجه میشدند و می خواستن به قذافی بگن رو بگیرم. واقعا اینکه توی ایران این حجم اتفاقات می افته از آب گرفته تا خودرو تا خیلی چیزای دیگه، می بینیم که چقدر به این داستان سرهنگ نزدیکه. ولی خب این قضیه هم خیلی مهم نیست. به این فکر کنید که صندوق های بازنشستگی توی ایران اصلا و ابدا وضعیت خوبی ندارن. از همین امروز به فکر بازنشستگی تون باشید. شده شغل دوم انتخاب بکنید، از مخارج ضروری تون کم بکنید یا هر مدلی برید سرمایه گذاری های درستی انجام بدید که خدای نکرده توی بازنشستگی تون دچار فقر نشید و مشکلات جدی براتون فراهم نشه. چون گفتیم توی این اپیزود شما نمی تونید برید حق بیمه تامین اجتماعی تون رو قطع بکنید و خودتون بخواید سرمایه گذاری انجام بدید. نه قانون اصلا اجازه همچین کاری رو به شما نمیده ولی از اون طرف میتونید اگر پولی براتون باقی موند اون پولتون رو به روش های درستی سرمایه گذاری بکنید تا توی موقع های نیاز ازش بهره ببرید. سعی می کنیم توی اپیزودهای آینده در مورد روش های سرمایه گذاری بیشتر توضیح بدیم تا شاید یک چراغ و نقشه راهی براتون باشه تا دچار مشکلات احتمالی آینده نشید. مورد آخر هم اینکه وقتی داشتم متن این مقاله رو آماده میکردم و با یکی از دوستانم در مورد این موضوع داشتم حرف میزدم یه نکته خیلی جالبی گفت که تصمیم گرفتم آخرین صحبت این اپیزود مون همین حرف این دوست من باشه. این بنده خدا میگفت نسل قبل از ما یعنی پدرها و پدر بزرگامون همیشه به ما توصیه ای که میکردن این بود که برو استخدام یه جایی بشی که دفترچه بیمه بهت بدن. ما همیشه فکر میکردیم این توصیه رو برای خود ما دارن انجام میدن ولی انگار نه این توصیه برای خودشون بوده چون ما امروز داریم حق بیمه ای پرداخت میکنیم که صرفا حقوق بازنشستگی نسل قبلیمون رو داره پرداخت میکنه و خب نکته دردناک اینجاست که نسل بعدی دیگه در کار نیست که موقع بازنشستگی ما بخواد بیمه پرداخت بکنه و پولی به ما برسه.
چه باید کرد؟
راهکارهای پیشنهادی اصلاح پارامتریک و نان پارامتریک زیادی از طرف متخصصان این حوزه پیشنهاد شده است. پیشنهادهایی نظیر بازنگری در سن و ساختار بازنشستگی، بازنگری در ترکیب پرداخت مستمری به متوفیان و وراث، بازنگری در سیاستهای بازنشستگی پیش از موعد، بازنگری مشاغل سخت و زیانآور، بازبینی و مدیریت روابط دولتی و ساختار حاکمیتی صندوقها و اتخاذ سیاستهای صحیح جهت عبور از بحرانهای کنونی و پیشنهادهای تکمیلی میتواند ایجاد «صندوق بازنشستگی تکمیلی» باشد. اما از همه مهمتر برای حل بحران باید نگاه خود را از حکمرانی آتشنشانی به ریشه بحران برگردانیم. مهمترین دلیل وقوع این بحران و بحرانهای مشابه، به شیوه حکمرانی ملی در کشور برمیگردد. به بیان دیگر نیازمند اصلاح اندیشه حکمرانی هستیم؛ گذار از «دولت رفاه» به «جامعه رفاهی»، گذار از «حمایتهای اجتماعی» به «بیمههای اجتماعی»، گذار از «دولت پرستار» به «دولت توانمندساز»، گذار از «نگاه صدقهای و گداپروری» به «نگاه قابلیتپروری»، گذار از «مردم مواجببگیر دولت» به «دولت مواجببگیر مردم».
اقتصاددانان میگویند دو شیوه اخیر، قطعا میتواند تورم را تشدید کند. ضمن اینکه اگر دولت از چهار روش مورد اشاره بیشترین بهره را ببرد، تنها میتواند ۷۶ هزار میلیارد تومان از کسریهای خود را جبران کند. بنابراین باید بپذیریم که دولت چارهای جز استفاده از منابع ناشی از افزایش قیمت انرژی و افزایش پایه مالیاتی نداشته و ندارد. چون اگر چنین تی در پیش گرفته نشود، ممکن است دولت به روشهایی رو آورد که پایه پولی را تحت تاثیر قرار داده و اقتصاد ایران را مثل اقتصاد ونزوئلا درگیر ابرتورم کند. داستان ونزوئلا و ایران با وجود شباهتهایی که با هم دارند، هنوز با هم متفاوت هستند. ولی، آنچنان که بزرگان گفتهاند، اگر از اشتباهات دیگران درس نگیریم، محکوم به تکرار آنها هستیم. پس بیایید روش خطرناک و بسیار پرهزینهای که میتواند اقتصادمان را ونزوئلایی کند کنار بگذاریم و درباره گزینههای فقط کمی بهتر صحبت کنیم. من یک راه بیشتر سراغ ندارم؛ اینکه بهتر است خودمان را برای یک دوره ریاضت اقتصادی آماده کنیم. اگر شما راه بهتری سراغ ندارید، پس بیایید با هم به یونان سلام بگوییم!