این اولین نمایشگاه ازکارهای شما است که در ایران برگزار می شود؟
با ایرانی ها در زمینه های مختلف کار کردم. مثلاً با شیرین توکلیان در سال ۲۰۱۶ مجموعه ایی کار کردیم که موضوع آن نفت بود و یکی از تابلوهای موجود در آن نمایشگاه را به یک مجموعه دار ایرانی فروختم. با مجموعه "جادوی پارسی" کار کردم که بنیادی است که در ایران و خارج از ایران با هنرمندان فعالیت می کند. دو سال پیش هم در نمایشگاه دوستم کامران دیبا اثری را با عنوان" تابستان در خزر" که از مجموعه خاطرات بود را ارائه دادم. ولی این بار این نمایشی است شخصی از اثر من که در بهمن ماه در گالری «سیاوش صوفینژاد» به نمایش گذاشته می شود.
"انقلاب" نام متفاوتی است.
بله همینطوره، صحنه ایی است از انقلاب ۵۷ که به تصویر کشیده شده.
اگر اشتبام نکنم شما در آن زمان در ایران نبودید و بیش از چهار دهه است که خارج از ایران ساکن هستید.سوالی که مطرح می شود این است که چه ذهنیت و یا عینیتی باعث شده تا شما این صحنه رو برای نقاشی انتخاب کنید؟
بله همینطوره، سال هاست که خارج از ایران هستم و علاوه بر نقاشی طبیعت بخشی از کارهای من هم به خاطراتم تعلق دارد و از آنها تاثیر می پذیرد، مثل نقاشی هایی که از شازدههای قاجار کشیدم و بسیار هم معروف شدند و همینطور آثاری که ازمجموعه "از دیروز تا امروز" کشیدم و کاملا ایرانی بود و یکی از آثاراین مجموعه را هم ،همسر شاه فقید ایران، "فرح پهلوی" خریداری کرد. در واقع من با نقاشی این کارها هویت ایرانی خودم را حفظ می کنم و جویای آن هستم. باید بگویم که اتقلاب تاثیر زیادی در زندگی من و خانواده من داشت و همیشه در ذهنم و در گفت و گوهایی که باپدر، پدر بزرگ و مادر بزرگم داشتم از انقلاب شنیدم و گفتم، شاید به نوعی میخواستم به خاطر بسپارم که چه بودیم و که بودیم. به همین خاطر از این به بعد بیشتر هنر من با خاطراتم پیوند می خورد.
آثاری که در واقع مبتنی بر شنیده های شما از خاندان فرمانفرمایان است.
نه فقط شنیده های من بلکه مبتنی بر مستنداتی که از آن زمان در خانواده موجود هست. مثلاً فیلم های ۸میلیمتری که از ویلای تابستانی ما در شمال موجود است خیلی برای من الهام بخش هستند. به این ترتیب با زمان پیش رفتم و از قاجارها رسیدم به انقلاب و تاثیری که در نقاشی های من به جا می گذارند به عبارتی هر حسی به اثری تبدیل می شود، مثل مجموعه "تابستان در خزر" که بر اساس فیلم هایی است که از آن زمان موجود است.
و تابلوی "انقلاب" که چند روز دیگر در تهران به نمایش گذاشته می شود هم احتمالا بر اساس یکی از همان عکسهایی کشیده شده که در این گنجینه خانوادگی وجود داشته؟
بله، همیشه میخواستم تابلویی از انقلاب بکشم و داستان این تابلو از یک عکس شروع می شود. عکسی که از صندوقچه ایی از پدر بزرگم به من ارث رسید. صفحه ایی از مجله ایی هفتگی در ایران در سال ۱۹۷۹، یک هفته قبل از رفتن شاه از ایران. گزارشی بود درباره تحولات ایران با عکسی از صحنه های انقلاب که اسم عکاس را در کنار عکس چاپ کرده بودند..."عباس عطار ".
صحنه عکس؟
سربازی که در تهران با اسلحه روبروی مردم ایستاده بود و تعدادی از مردم هم روی زمین افتاده بودند، صحنه عجیبی بود. یادم آمد که دوستی دارم به نام "نیلوفر ابری" مدل و نویسنده ایرانی که در پاریس زندگی می کند و ا دوستان عباس عطار بود. شماره عباس عطار را از او گرفته و با او تماس گرفتم و قرار گذاشتیم که در پاریس او را ملاقات کنم.
این ملاقات حتما تاثیر به سزایی در به تصویر کشیدن "انقلاب"داشته، اینطور نیست؟
دقیقا همینطوره، با این حال که قبل از ملاقات بخشهایی از نقاشی کشیده شده بود، ولی جزییاتی که ایشان در ارتباط با گرفتن این عکس توضیح داد در آن زمان و مکان خاص، برایم بسیار الهام بخش بود و در آخر گفتوگو هم از من خواست تا کپی از تابلو را برایشان بفرستم.
کپی را فرستادید؟
ازهمان نقاشی کامل نشده کپی با امضا خودم به همراه داشتم و کپی نسخه کامل نشده را به او دادم.
و کپی کامل ...
این آخرین گفت و گوی من با عباس عطار بود، متاسفانه چند روز بعد از آن ملاقات او فوت کرد. این عکس را با گاما انداخته در عین حال که بعد ها با مگنوم هم کار کرده بود. من از این مسئله به عنوان پشتوانهایی برای تابلویم استفاده کردم و وقتی در تابلو دقت می کنید این نکته کاملأ در این اثر با ابعاد چهار متر مشخص است. در واقع این تابلو یادبودی است برای "عباس عطار" و هنر والای او، یک سلام...
زمانی که تابلو را می کشیدید فکر می کردید که روزی در تهران به نمایش گذاشته شود؟
حقیقتا نه، فکر می کردم در موزه عکس پاریس تابلو را به نمایش بگذارم ولی اتفاقاتی با هم رخ داد، فوت عباس و مصادف شدن سالگرد انقلاب و همینطور مستندی که سیاوش صوفینژاد درباره من در حال ساخت دارد، همه سبب شد تا امروز تابلو در تهران به نمایش گذاشته شود. قصدم بیزنس نیست خواسته من بیشتر ارتباط واقعی با وطن است به خصوص با جوانان ایران.
از اینکه در زمان نمایشگاه اثرت در تهران حضور نداری حتما حس عجیبی داری، حسی بیشتر آمیخته با حسرت و دلتنگی، شاید هم یاد خاطرات خانه پدری، همینطوره؟
غم می خورم، نه تنها من بلکه خانواه من غمگین می شوند. در تهران در محله تپه کاجی که الان ظاهرا محل یکی از سفارت هاست زندگی می کردیم.خانه نصرت الدوله و خیلی خاطرات دیگرکه از تهران دارم.
ولی حقیقت این است که با عشق وطن در قلبم زندگی می کنم.