پنج شنبه / ۲۰ مهر ۱۴۰۲ / ۱۲:۰۲
کد خبر: 16996
گزارشگر: 464
۶۸۵
۰
۰
۲
معرفی کتاب؛

جبران خلیل جبران، قلبی احساساتی و شوری ماورایی

جبران خلیل جبران، قلبی احساساتی و شوری ماورایی
برای صعود بر فراز کوه خوشبختی در سرزمین مهربانی نوشتار و نقاشی‌های جبران خلیل جبران یک دعوت باشکوه و شادی‌بخش است.

 


به گزارش آسیانیوز؛ جواد لگزیان - جبران با قلبی احساساتی و شوری ماورایی از کلبه‌ای در دامنه کوه خوشبختی نغمه‌های دل انگیز و خوش‌آهنگش را برای همه دوستداران ادبیات منتشر کرده است تا صعودی سرشار از رهایی را تجربه کنند و ای بسا که گام به ورای کوهسار گذارند.

مجموعه کامل جبران خلیل جبران درصدد است تا به همت جعفر نوع‌خواه در ترجمهی آثار عربی و انگلیسی جبران به دقت عین چیزی که خودِ جبران برای اولین بار نوشته است به فارسی نقل کند تا خواننده‌ی فارسی هرچه بیشتر در جریان تحوّل فکری و آفرینش و صور خیال وی در مقاطع مختلف حیاتش قرار گیرد و با او همراه شود.

در جلد نخست این مجموعه ارزشمند عربی‌نوشته‌ها شامل موسیقی، عروسان مرغزار، ارواح عصیانگر، بالهای شکسته، اشکی و لبخندی، کاروانها، توفانها و تازهها و گزیدهها را خواهیم خواند. در دومین جلد انگلیسی‌نوشته‌ها مشتمل بر دیوانه؛ شعرها و تمثیل‌هایش، بیست نقاشی، سابق؛ تمثیل‌ها و شعرهایش، پیغمبر، ماسه و کف، عیسی پسر انسان، خدایان زمینی، خانه‌به‌دوش؛ تمثیل‌ها و گفتارهایش و باغ پیامبر را مرور خواهیم کرد. در سومین جلد زندگی، بررسی آثار و اعلام، روایت زندگی جبران از ثروت عکاشه و مقاله جبران در آثار عربی از میخائیل نعیمه، کاروانها از می زیاده و سلسله مقالات خواندنی دیگر به همراه اعلام اشخاص، کتابها، شهرها، کشورها، مذاهب، اساطیر و آیینها و برخی تعابیر کلیدی در آثار جبران را مطالعه می‌کنیم. و در جلد چهارم قطعات، نمایشنامه‌ها و نامه‌های جبران که به همت انطوان القوّال گردآوری است را از نظر خواهیم گذراند.

نثر آهنگین جبران ما را با محبوبی دلخواه به آشنایی می‌رساند و وصال: در کنار محبوب خود نشستم تا بیآنکه لب از لب باز کنم به حدیث او گوش دهم. فهمیدم در صدایش نیروی آهنربایی پرقدرتی هست که دلم را می‌لرزاند و مرا از من جدا می‌سازد و روحم را در جهانی به پرواز درمی‌آورد که نه حدّی دارد و نه مرزی و نشان میدهد که هستی رؤیاست و جسم آدمی زندانیست تنگ.

سحری عجیب با صدای محبوب من عجین است و با حواس من آن میکند که از سخنش لذّت میبرم و از سخن گفتن بی‌نیاز میشوم.

ای مردم، موسیقی محبوب من است. دیده‌ام که محبوب من به دنبال برخی کلمات آه می‌کشد و با برخی کلمات لبخند می‌زند. گاهی با الفاظِ بریده‌بریده و زمانی با جملات به‌هم‌پیوسته سخن می‌گوید، و دوباره با کلماتی حرف می‌زند که نیمی از آنها‌ در میان لب‌هایش باقی می‌ماند. من احساساتِ دلِ محبوب خود را به چشمِ گوش خود می‌بینم و از گوهر سخنش به جوهر عواطف وی دست می‌یابم؛ این جواهر را موسیقی مجسم می‌کند. موسیقی صدای جان است. آری، موسیقی زبان جان‌هاست، آهنگ‌ موسیقی نسیم‌ لطیفی‌ست که تارهای عواطف را به ارتعاش درمی‌آورد. سر انگشتانِ لطیفی‌ست که درِ حواس را می‌زند، و قوه‌ی حافظه را بیدار می‌کند تا حوادث اشک‌باری را که شب پنهان ساخته است، برملا نماید.

و البته که جبران از دشواری مسیر عشق آگاه است اما دریا مقصدی است والا: در درّهی قادیشا که رودخانه‌ی بزرگی در آن جریان دارد، دو جویبار کوچک به هم رسیدند و شروع به صحبت کردند. اوّلی گفت: دوست من، چگونه آمدی؟ و مسیرت چطور بود؟ دومی گفت: مسیرِ من توانفرسا بود. چرخ آسیاب مرا در هم پیچید و دهقانِ میراب که مرا راهی کانال‌ها کرده و به‌سوی مزرعه‌ی خویش برده بود، مرد. و من تلاش کردم که آرام‌آرام با زباله‌های خفته در زیر خورشید روان گردم. اما برادرم، راه تو چگونه بود؟ و جویبار دیگر در جواب گفت: راه من راه دیگری بود: من با خاطرِ خوش از فراز تپه‌ها پایین آمدم و از میان گل‌های معطّر و بیدهای مجنون گذشتم؛ مردان و زنان در جامهای نقرهای از من نوشیدند و کودکان کوچک پاهای خود را در آبهای ساحلم فروبردند.

در اطرافم همه خنده و ترانه‌های دلنشین بود. چه حیف که راه تو چنین فرحبخش نبوده است. در این لحظه رودخانه به سخن درآمد و با صدای بلندی گفت: بیایید، بیایید، به سوی دریا میرویم. بیایید، بیایید و دیگر هیچ مگویید. اینک با من باشید. ما به‌سوی دریا میرویم. بیایید، بیایید، زیرا که در من سرگردانی‌ها، غمها و شادی‌هایتان را فراموش خواهید کرد. بیایید، بیایید، شما و من هنگامیکه به قلبِ مادرمان دریا رسیدیم، تمام راههای خود را فراموش خواهیم کرد.

با خواندن این نوشتارهای رو به دریا و دیدن نقاشی‌های رو به رویای جبران است که درمی‌یابیم چرا ثروت عکاشه در روایتی زیبا از زندگی او می‌گوید: جبران رمانتیست بود و چون بعد از پیشگامان رمانتیسم قدم به جهان نهاده بود، این مکتب را در سپیدهدمش ندید بلکه در حالت افولش دید و در آن میراثی بزرگ و توشهای وافر یافت که او را بهسوی خود جلب میکرد و در روح و اندیشه و شخصیتش تجلی مییافت. جبران غذای بابِ طبعِ روحِ خود را در رمانتیسم پیدا میکرد و تجربهی شخصی خود را بر آن اضافه میکرد و با سخن از عشق و شکیبایی به نمایش میگذاشت و سپس بهنوبهی خود ادبیاتی خلق میکرد که حاملِ روح و اندیشهی رمانتیستها بود. او درعینحال شخصیت متمایز خود را کشف میکرد، شخصیتی که به‌صورت درخشان جلوه‌گر میشد.

در ادامه ثروت عکاشه از دو تجربه بسیار مهم جبران در برابر دیگر رمانتیست‌ها یاد می‌کند: باوجود انفعالش نسبت به ژان ژاک روسو، ولتر، آلفرد دو موسه، شاتو بریان، لامارتین، ویکتور هوگو و همچنین ویتمن و امرسون و نیز کیتس و شلی و وردزورث و بلیک - جز بهندرت ــ تحت تأثیر هیچیک از آنها قرار نگرفت بلکه از امواج پرقدرتی اثر پذیرفت که در میان افکار همهی ایشان جریان داشت یعنی از رشتهای که آنها را به هم میبست و گرد هم می‌آورد؛ و این اثرپذیری صورتی عمومی و کلی داشت نه جزئی و تفصیلی.

پس اگر شعرهایی نوشته است که زبان و افکار کیتس در آنها دیده میشود و احیاناً آثاری به قلم آورده که از افکار شلی حکایت دارند، این امر یا ناشی از تواتر و تبادر افکارِ اشخاصی است که گرایش‌ها و تفکرات همسو داشتهاند و یا حاصلِ حفظِ اطلاعاتِ فراوان است که نویسنده به هنگام نوشتن متوجه نمیشود آیا این فکر از خود اوست و یا از کسی اخذ کرده است و چه بسیار بدهکارند هر یک از نویسندگان به نویسندگان پیشین خود. به‌هرحال دو تجربهی بسیار مهم زندگی جبران که فکر و منش او را ساخت و در بین او و سایر نویسندگان و ادبا رابطه برقرار نمود عبارت بود از عشق و غربت.

با قطعه‌ای دیگر از نوشتار آبی رنگ جبران این معرفی را به پایان می‌بریم: آدمی نمی‌داند که گنجشک با شاخه‌ها، و جویبار با سنگ‌ریزه‌ها چه می‌گوید، و موج دریا هنگامی‌که آرام و خاموش به ساحل می‌رسد، از چه سخن ساز می‌کند. و درنمی‌یابد که باران چون به‌آرامی روی برگ‌های درختان می‌ریزد، یا با سرانگشتانِ لطیفِ خود بر شیشه‌ی پنجره‌اش می‌کوبد، از چه حکایت می‌کند و نمی‌فهمد که نسیم به گل‌های بوستان چه می‌گوید. امّا او از راهِ قلبِ خود مفهوم همه‌ی این اصوات را احساس می‌کند و می‌فهمد و می‌داند، و ازاین‌رو گاهی از شادمانی می‌لرزد، و زمانی در غم و اندوه نفس می‌کشد. این اصوات به یک زبانِ سرّی با انسان نجوا می‌کنند، و حکمتی را در ذهنش حاضر می‌سازند که پیش از خلقتِ وی موجود بوده است. پس روحِ وی ساعت‌های بی‌شمار با طبیعت به گفتگو می‌نشیند، درحالی‌که جسمش زبان‌بسته و سرگشته ایستاده، و چه‌بسا سرشکِ دیدگانِ خود را جانشین زبان ساخته است. و اشک، مترجمی‌ست شیوا سخن.

مجموعه کامل آثار جبران خلیل جبران چهار جلد در جعبه‌ای نفیس با ترجمه جعفر نوع‌خواه در ۱۷۵۰صفحه و با قیمت ۱۴۱۰۰۰۰۰ ریال را انتشارات اختران رهسپار بازار کتاب کرده است.

https://www.asianewsiran.com/u/d5u
اخبار مرتبط
گیاهان دارویی از جمله محصولاتی است که پرداختن به موقعیت صادراتی آن می تواند گامی در جهت تامین هدف توسعه صادرات غیرنفتی باشد چراکه ایران با موقعیت خاص آب و هوایی خود بیش از ۷۵۰۰ گونه گیاهی را در خود جای داده است که دو الی سه برابر پوشش گیاهی تمامی قاره اروپاست.
آسیانیوز ایران هیچگونه مسولیتی در قبال نظرات کاربران ندارد.
تعداد کاراکتر باقیمانده: 1000
نظر خود را وارد کنید