یکشنبه / ۸ بهمن ۱۴۰۲ / ۱۸:۱۱
کد خبر: 19481
گزارشگر: 464
۳۹۶
۰
۰
۰
یادداشت| علی شعبان

چراغی تابنده در مسیر زندگی‌ام

چراغی تابنده در مسیر زندگی‌ام
نمی‌دانم چه بگویم. کلمات در ذهنم چرخ می‌خورند. تصویر چهره‌ او برایم مجسم می‌شود که هنوز بُهت ندیدن‌اش با من است. نمی‌فهمم چرا این‌طور نابهنگام از کنارم رفت، چطور صدایش را دیگر نمی‌توانم بشنوم و باور کنم که دیگر زنده نیست. برای من اما ایرج جمشیدی همیشه زنده است.


آسیانیوز - اگر برای دوستداران بی‌شمارش مظهری بود از مهربانی و آگاهی و وجدان کاری و رفاقت و...، برای من تمامی این‌ها بود و بسیار بیشتر؛ پدر، برادری شفیق، دوستی گرانقدر، استادی مهربان و از همه مهم‌تر انسانی درستکار که از او درس‌ها آموختم و راه‌ها را شناختم و فهمیدم که عمر آدمی باید چنان بگذرد که زمانی که این جهان را ترک کرد، همگان او را با خصایل انسانی‌اش به یاد بیاورند. همانطور که او را به‌یاد می‌‌آورند...

مسافت‌های بسیاری را با هم در یک سواری پیمودیم، روزها و شب‌های بسیاری همدم او در مسیرها و خیابان‌ها بودم و نمی‌دانم چگونه باید فقدان او را در کنارم بپذیرم. غم‌ها و شادی‌هایم را از صورت و صدایم می‌فهمید و من هم همینطور. همان‌گونه که رنج‌ها و دلخوشی‌های پدرم را می‌فهمیدم. با همه سواد و تجربه‌اش به صحبت‌های روزمره‌ من که جوانی کم‌تجربه بودم، با صبوری گوش می‌داد و گاهی با شوخ‌طبعی همیشگی‌اش نمی‌گذاشت که بیش از اندازه در جدیت سختی‌های زندگی غرق شوم. نمی‌گذاشت از یاد ببرم که آدم با امید زنده است و باید که دست بر زانو گذاشت و کار کرد و پیش رفت. این‌که زندگی، فراز و نشیب‌هایش به یک اندازه لازم است و آدم را در کوره‌اش پخته می‌کند. سرزنده بود و کمتر پیش می‌آمد که او را دلگیر و افسرده ببینم. اگر هم بود که حتما گاهی بود، می‌توانست با خوش‌دلی و امیدواری ذاتی‌اش آن را پس بزند و دوباره به میدان زندگی پا بگذارد و همه اطرافیانش را با حضور و سرزندگی‌اش تحت تأثیر قرار دهد.

در سرمای این زمستان ملال‌انگیز، افسرده بودم چون می‌دانستم در حالی‌که همه در تکاپوی زندگی هستیم، او دارد با بیماری دست و پنجه نرم می‌کند و جز آرزوی بهبودی‌اش کاری از دست من و کسی ساخته نیست. افسوس می‌خورم که این بهار را نمی‌بیند. که همیشه با سرسبزی طبیعت به وجد می‌آمد و نیروی تازه می‌گرفت. دست هرکسی را که نیاز داشت، صمیمانه می‌گرفت. باور نمی‌کنم که عمر اینگونه با شتابش ناگهان می‌تواند متوقف شود و او را از میان ما بردارد. کاش خودش هم آرام و رضایتمند باشد با چنین عمر پرباری که داشت و برای ما میراثی گذاشت از درستکاری و مهربانی و آگاهی.

درگذشت ایرج جمشیدی را به خانواده‌ گرامی‌اش و تمام یاران و دوستداران او تسلیت می‌گویم و همینطور به خودم که پدری را از دست دادم و باید روزها و سال‌های آینده را بی او، در جاده‌‌های زندگی‌ام پیش بروم، اگرچه یاد روشن‌اش را همچون چراغی تابنده که مسیر زندگی کردن را نشانم می‌دهد، همیشه با خود حمل خواهم کرد. او برایم همواره زنده است.

https://www.asianewsiran.com/u/dWr
اخبار مرتبط
رسانه‌های اقتصادی در اصلاح نگرش مردم نسبت به جایگاه و نقش جامعه، بازار و دولت و اصلاح انتظارات آن‌ها، سهم به‌سزایی داشتند.
آسیانیوز ایران هیچگونه مسولیتی در قبال نظرات کاربران ندارد.
تعداد کاراکتر باقیمانده: 1000
نظر خود را وارد کنید