آسیانیوز - اولین بار که روزنامهای به نام ابراراقتصادی روی دکهها دیدم، تعجب کردم، گفتم جهنم ضرر این یکی هم رویش ! روزنامه ها ومجلات خریداری شده را بردم ودر شکار موضوعی برای نوشتن بودم که دیدم نه خیر، این روزنامه اصلاً در خط ابرار نیست ... و اقتصادی است! مهلتاش ندادم، پوشه مقالات چاپ نشده ام را زدم زیر بغل رفتم دفترشان، مرد خوش سیمای تروفرزی ازمن استقبالی جانانه کرد. پوشه را گرفت، مقاله ای را خواند، پوشه را به جائی برد، برایم چای سفارش داد و پشت میرش نشست و به کارش پرداخت، یک ساعت بعد مرا به اتاق شیکی برد، مردی میان سال، داشت آخرین پاراگراف آخرین مقاله ام را میخواند.
بعد از سلام واحوالپرسی مختصری گفت:
- مسعود ! اینا خیلی عالی هستند! آفرین!! ... اما برای مجلات خوب هستند . اگر می خوای ستون نویس روزنامه ما بشی ، باید کوتاهتر بنویسی ، به یک موضوع بپردازی و تازه میون جملاتت هم کلی پوشال بذاری تا از شکنندگی شون درکنارهم کم کنی! ... برو ببینم چه می کنی!
همین مختصر به علاوه تشویق های مدام ناصر عزیزم از من یک ستون نویس ساخت .
یک بار هم در مقابل اعتراضام به آقای اسماعیل جمشیدی که جلو نشر یکی از مقالات ام را گرفته بود چنین پاسخی از وی شنیدم: خاستگاه شما مطبوعات نیست، قلم قلم یک مطبوعات چی نیست، اساساً قلم شما روزنامه ما را به خطر می اندازد، ما این جا روزنامه در میآوریم نه نشریه زیرزمینی !
پیام ها را میگرفتم !
باردیگر ناصرعزیزم به من گفت مقاله ات را نه تنها سرمقاله کردیم بلکه تیتر اول روزنامه ، همین باعث شده مدیرمسوول ابرار اخطارکی دریافت کند، آقای جمشیدی امروزهمه مان را به باد انتقاد شدید گرفت و دفتر روزنامه را ترک کرد، گفت آقای جمشیدی فریاد می کشید که : من که به شما گفته بودم این بابا گفته من تحمل جلسه ی دادگاه را ندارم . نگفته بودم !! ...هزاربار گفته بودم !!!
... واین راه طی شد نه ده سال ، نه بیست سال ، بیش ازربع قرن !
دید وبازدیدها ادامه داشت و توصیه های محبت آمیز و مشوق ، پوشیده در زرورق همچنان !
چرا جوهر قلم ام این قدر زود به زود خشک می شود! ... این لکه های آبی چیست که روی کاغذ بخش می شوند !
چرا همسرم بعد از ماه ها قهر برایم پیغام تسلیت فرستاده !
... کسی در من نمرده !
... مگر کسی، در زمانی در جائی مرده؟