آسیانیوز - میدانیم علم، که همان شناخت است به مدد حواس پنجگانه با اتکاء تجربه (آزمون و خطا) و ادراک، همچون هر برآمدی به اتکاء سرگذشت و رویدادهای که در طول زمان بر آن رخ داده معنا و مفهوم پیدامیکند. در تشبیه: همانطور که هستی منهای نور بیمعناست، شناخت هم منهای تاریخ بیمعناست.
میدانیم درتعقیب بهبود کیفیت زندگی که همان مجموعه شغل، مسکن، تغذیه، بهداشت و سلامت جسمی و روانی، آموزش و صرف اوقات فراغتِ مناسب و بهینه بود که مدرنیسم دراوایل سده ۱۶ میلادی زاده شد و تدریجاً نگاه بشر را نسبت به آرزوها و تمایلاتش دگرگون ساخت.
سیر تکاملی جوامع بالاخص با انقلاب صنعتی و انقلاب کبیر فرانسه، از وابستگی به زمین و چگونگی آب وهوا کنده شد وبه افقی سوای مناسبت فئودالیسم یا اوج آن تجارت به روش دریانوردی کشیده شد. یکی از عظیمترین دستآوردهای این دوران تعداد نفوس بود که در سال ۱۸۰۴ برای اولین بار در قدمت بشری، به یک میلیارد نفر و در سال ۱۹۲۷ به ۲ میلیارد نفر رسید. سو و جهت این نگاه جدید، برخلاف نظرِ پیشینیان به آینده دوخته شده است. به عبارت واضحتر همه چیز در پرتو آینده رنگ و بو و طعم دیگری مطلوب خواهد یافت.
این آینده است که چون مقرر است هر بهی را بهتر وهر بهتری را به بهترین تبدیل کند، نه تنها موعود قطعی است، بلکه حتی منجر به آن خواهد شد که تمامی مصائب مبتلا به وضعیت کنونی را التیام ببخشد. این آینده است که به طور اتومات (automat) و اجتنابناپذیر وعده «بُزک» در ضربالمثل مطرح زبان فارسیِ پر مایه ما را تحقق میبخشد. طبعاً به شهادت تاریخ به ضرس قاطع میتوان ابطال جامعیت این دیدگاه را ثابت کرد.
میدانیم در دورههای تاریخی پیش از مدرنیسم، انسانها تحقق آمال و آرزوهایشان را در جستجو و ارائه نمونههای غالباً وهم آلود، نمکشیده و پُراعوجاج از گذشته سپری میکردند که غالباً یا در دوران شکوفایی ملیتها و اقوام بود یا در عصراستعلاء ادیان و مذاهب. ناگفته نماند که این بینش کماکان در جوامعی که ارزشهای مدرنیسم در آنها نهادینه نشده است، به قوت خود و در مواردی حتی بیشتر از قبل پابرجاست، بهطوری که برخی شکوفایی را در بازگشت به ارزشهای ملی نیاکان دور و نزدیک خود مییابند و پارهای دیگر درارزشهای اعتقادیِ دینی ومذهبی، اما مدرنیسم بهخصوص در بدو امر جهت نگاهها را دگرگون کرد. از نگاه به قفا و پشتِ سر به قِبَل و پیشِ رو.
اقتصاد سیاسی که خود زاده عصراعتلاء مدرنیسم است، در جوامع غیر صنعتی، به عبارت دقیقتر جوامعی که تحولات صنعتی را پشت سر نگذاشتهاند و شهروندان دارای حق و حقوق مدنی و قانونی کاملاً یکسان و برابری قرارنگرفتهاند، بدون نگاه عمیق و تاریخی و ملحوظ نمودن ویژگیهای درهم تنیده و سخت به هم فشرده تاریخی این قبیل جوامع ره به جایی نمیبرد. بهویژه از آن سو که ماهیت سرمایهداری جهانی کنونی تدریجاً مدرنیسم را ازجنبههای غنای تاریخیاش تهی کرده و آن را وسیلهای برای سیادت هرچه بی حد مرزتر خود قرار داده است؛ یعنی عارضه هولناکی که طی جنگ جهانی اول آغاز شد و در جنگ جهانی دوم به اوج خود رسید، (یعنی پوستاندازی لیبرالیسم و زایش نئولیبرالیسم)، هماکنون به ذات آن بدل شده و چه بسا حتی گستردهتر هم شده است.
همین خصلت، باز هم برخی توجهها را بهویژه در کشورهای غیرصنعتی به دورانهای ماقبل سرمایهداری مدرن جلب کرده است که گویا پرجلال و جبروت هم مینمایند. نگاه به گذشته و جستجوی راههای خوشبختی در آن مسیر مهآلود پر رمز و رازِ پشت سر گذاشته. نگاههایی که جنبههای بهغایت مترقی مدرنیسم را قربانی مدرنیسم تقلبی میکنند و گمشدهشان را در هالههایی از نواهای شیپور یا شمیم عودها میجویند.