جمعه / ۱۵ تیر ۱۴۰۳ / ۱۵:۳۰
کد خبر: 22886
گزارشگر: 464
۳۸۵
۰
۰
۴
یادداشت | پوریا زرشناس

دموکراسی؛ معجزه خرد جمعی

دموکراسی؛ معجزه خرد جمعی
در یک روز پاییزی در سال ١٩٠۶ دانشمند انگلیسی "فرانسیس گالتون" خانه‌ی خود را در شهر پلیموت به مقصد یک بازار مکاره در خارج شهر ترک کرد. مقصد گالتون بازار مکاره‌ی سالیانه‌ای بود در غرب انگلستان، جایی که زارعین احشام خود را برای ارزش‌یابی و قیمت‌گذاری به آنجا می‌آوردند. گالتون بخش بزرگی از عمر خود را صرف اثبات این نظریه کرده بود که اکثریت افراد یک جامعه فاقد ظرفیت لازم برای اداره‌ی جامعه هستند.

آسیانیوز - آن روز در آنجا مسابقه‌ای ترتیب داده شده بود. یک گاو نر فربه انتخاب شده و در معرض دید عموم قرار گرفته بود. هر کس که تمایل به شرکت در مسابقه را داشت باید شش پنس می‌پرداخت و وزن گاو را پیش بینی میکرد. در روز آخر گاو وزن می‌شد و نزدیکترین تخمین برنده آن گاو بود.

اما برای گالتون سوال این بود که میانگینِ نظر افراد چیست. او می‌خواست ثابت کند چگونه تفکر افراد وقتی نظریا‌شان با هم جمع شده و معدل گرفته می‌شود در صورتی که متخصص نباشند، از واقعیت به دور است. او آن مسابقه را به یک تحقیق علمی بدل کرد. او ورقه‌هایی را که افراد بر روی آن نظرات خود را در خصوص وزن گاو نر منعکس کرده بودند، از مسؤلین مسابقه به عاریت گرفت، تا مطالعات آماری خود را بر روی آنان انجام دهد.

مجموعا ٧٨٧ نظر داده شده بود. او می‌خواست دریابد عقل جمعی مردم پلیموت چگونه قضاوت کرده است. بدون شک تصور او این بود که عدد مزبور فرسنگ‌ها از عدد واقعی فاصله خواهد داشت. اما بر خلاف تصور گالتون میانگین نظرات جمعیت این بود که گاو نر ١١٩٧ پوند وزن دارد و وزن واقعی گاو که در روز مسابقه وزن کشی شد ١١٩٨ پوند بود. گالتون اشتباه می‌کرد! تخمین جمع بسیار به واقعیت نزدیک بود. گالتون نوشت نتایج نشان می‌دهد که قضاوت‌های جمعی و دموکراتیک از اعتبار بیش‌تری نسبت به آن‌چه که من انتظار داشتم برخوردارند. این حداقل چیزی بود که گالتون می‌توانست گفته باشد.

در خصوص قضاوت "خرد جمعی" ذکر این مطلب ضروری است که نظر هر فرد دو عنصر را در درون خود دارد؛ اطلاعات صحیح و غلط. اطلاعات صحیح هم‌جهت هستند و بر روی یکدیگر انباشه می‌شوند؛ اما خطاها در جهات مختلف و غیرهم‌سو عمل می‌کنند، لذا تمایل به حذف ‌یکدیگر دارند. نتیجه این می‌شود که پس از جمع نظرات آن‌چه که می‌ماند اطلاعات صحیح است. اما عقل جمعی همیشه هم اینقدر دقیق کار نمی‌کند.

طبیعی‌دان آمریکائی "ویلیام بیب" در حین مطالعات خود در جنگل‌های جزایر گویان با منظره‌ی عجیبی برخورد کرد. لشگر بزرگی از مورچه‌ها در پیرامون یک دایره‌ی بزرگ که محیطی در حدود ۴۰۰ متر داشت، بی وقفه در حال حرکت بودند. آنان هر دو ساعت یک بار به دور این دایره می‌گشتند. این گردش آ‌ن‌قدر ادامه یافت که پس از دو روز اکثر آنها جان خود را از دست دادند. آن‌چه که بیب مشاهده کرده بود بیولوژیست‌های امروزی آن را "چرخ عصاری" می‌نامند. این دور باطل زمانی شکل می‌گیرد که گروهی از مورچگان از جمع یا کولونی خود به دور می‌افتند. وقتی که چنین امری اتفاق می‌افتد آنان از یک قانون ساده پیروی می‌کنند: "از مورچه‌ی جلویی خود تبعیت کن". نتیجه‌ی این امر شکل‌گیری چرخ عصاری است. این دور باطل زمانی می‌شکند که به طور تصادفی یکی از مورچه‌ها به دلیلی نامعلوم دایره را ترک می‌کند و مورچه‌ بعدی به دنبال او به راه می‌افتد.

به این ترتیب، همان اصلی که سازمان‌دهی خیره‌کننده‌ای را در بین مورچه ها برای کار جمعی فراهم می‌آورد، یعنی تبعیت کورکورانه، باعث مرگ آنان در دایره‌ی آسیاب می‌شود. یک مورچه هیچ استقلال رأیی ندارد و به همین دلیل هم زمانی که در دایره‌ی مرگ گرفتار می‌آید راه خلاصی به بیرون را نمی‌یابد.

انسان‌ها اما بر خلاف مورچگان، می توانند مستقل فکر کرده و مستقل عمل کنند. ما در آسیاب چرخان تا زمان فرا رسیدن مرگمان، گام نمی‌زنیم آن هم تنها به این دلیل که فرد جلوتر از ما چنین می‌کند. این تفاوت مهم و چشمگیری است که جمع ما را از مورچگان متمایز می‌کند.

به این ترتیب، معجزه عقل جمعی تنها زمانی قابل مشاهده است که تک تک افراد جامعه از آزادی و استقلال فکر و عمل برخوردار باشند. بطور ساده می‌توان گفت این استقلال فکر به دو دلیل از اهمیت بسیاری در ارتقای هوش جمعی برخوردار است. اول این که از تکرار یک نوع خطا دوباره و سه‌باره و چندباره جلوگیری می‌کند. دوم آن که افکار مستقل اطلاعات تازه و متنوع را وارد جمع می‌کند. درحالی که اگر افکار مستقل نباشند همان نوع اطلاعات در جمع تکرار می‌شود و چیز تازه‌ای به خرد جمع اضافه نمی‌شود.

بنابراین، می‌توان نتیجه گرفت هوشمندترین گروهها، آنهایی هستند که افراد آن از تنوع بالا و استقلال رای هرچه بیشتر برخوردار باشند. مفهوم مخالف آن این است که جمعی که افرادش به لحاظ فکری به هم نزدیک و نزدیک‌تر شوند از درجه‌ی هوش چندان بالایی برخوردار نیست.

دموکراسی چیست؟

سوال سختی است که پاسخ روشنی برای آن وجود ندارد. برای برخی دموکراسی امری بدیهی و برای دیگران این طور نیست. امروزه بسیاری از کشورها دارای نظام دموکراسی هستند، اما همیشه اینطور نبوده است. بسیاری از آزادی ها، حق و حقوق و امکاناتی که امروزه در این کشورهاست، صد سال پیش برای افراد بسیار زیادی، در همین کشورها وجود نداشت.

بعضا دموکراسی را یک قاعده بازی صرف و یا یک قاعده بلامضمون می‏دانند. چیزی شبیه قاعده بازی فوتبال که در آن قواعد و سازوکارها روشن و معلوم است اما نتیجه از پیش روشن نیست.

با این نگاه به یک معنای کاملا رئال و خشن از دموکراسی می‏رسیم، صورتی از دموکراسی که می‏توان آن‏را «دموکراسی سیسیلی» نامید. در سیسیل باندهای مافیایی پس از رویارویی و مبارزه هنگامی که به تکافوی قدرت و موازنه وحشت رسیدند، پدر خوانده‏های مافیایی با هم به توافق می‏رسند که سیسیل را به بخش‏های تحت نظر هر یک از باندها تفسیم کنند و براساس قواعد و قراردادهایی با یکدیگر تعامل داشته باشند. ازاین‏رو دموکراسی سیسیلی مجموعه قراردادهایی است که متکی بر موازنه وحشت میان قدرت‏های موجود است. این نوع دموکراسی است که در سطح جهانی شده خود، مبنای رفتار برخی دولت‏ها شده است.

به همین جهت این نوع دموکراسی را که لزوما اجزای آن دموکرات نیستند، «دموکراسی بدون دموکرات» می‏نامند. این نوع دموکراسی خالی از مضمون است؛ خالی از فرهنگ دموکرات و تنها متکی بر موازنه قدرت و موازنه وحشت.

نوع دیگری از دموکراسی، دموکراسی آتنی است. این نوع دموکراسی، دموکراسی طبقات برتر است. در آن شهروندان دارای حق رأی هستند، اما نه همه شهروندان؛ شهروندانی که با ملاک‏ها و معیارهایی متمایز می‏شوند. در آتن فقط مردان آزاد ثروتمند اهل آتن حق رأی داشتند. دموکراسی آتنی، دموکراسی مستقیم است و نه دموکراسی نمایندگی. بدین ترتیب بسیاری از افراد از محدوده دموکراسی بیرون گذارده می‏شدند، زنان، فقرا، بردگان، مهاجران و... حق رأی نداشتند و افرادی که نام برده شد، تنها منشأ دموکراسی بود.

دموکراسی خلقی، آن نوع از دموکراسی که در شوروی سابق و اقمار آن حاکم بود، دموکراسی نمایندگی، دموکراسی رهبرسالار، دموکراسی بورژوایی و...

دموکراسی مجموعه‏ایست از مشارکت همگانی مؤثر و قابل قبول در عرصه جامعه در کنار رقابت الیت‏ها و نخبگان. به علاوه مجموعه‏ای از قواعد عمومی و آزادی‏های همگانی نظیر آزادی بیان، ازادی سازمان یابی، آزادی اجتماع، حقوق به رسمیت شناخته شده انسان‏ها که در مجموع این امکان را فراهم می‏آورد که اقلیت بتواند به اکثریت تبدیل شود و چرخش نخبگان بدون خونریزی و به صورت مسالمت‏آمیز صورت پذیرد و بدین ترتیب دموکراسی برگشت‏ناپذیر محقق شود. در برخی از جوامع عنصر مشارکت پایین است، اما عنصر رقابت بالا. در این‏گونه جوامع نوعی «پلی آرشی» حاکم است. نخبگان با هم رقابت می‏کنند. اما توده مردم مشارکت ندارند یا میزان مشارکت کم است. در برخی جوامع نیز به عکس مشارکت توده‏ای وجود دارد و نرخ آن نیز به نسبت بالا است اما رقابت وجود ندارد.

در این نوع جوامع پوپولیسم حاکم است. به عنوان مثال آنچه در عراق جاری بود و میان ((پل برمر)) حاکم آمریکایی وقت عراق پس از سقوط صدام و ((آیت اللّه‏ سیستانی(( تفاوت ایجاد می‏کند، در این دو نوع رهیافت به دموکراسی است. اما آیت اللّه‏ سیستانی با تکیه بر نقش و اکثریت آماری شیعیان عراق، تأکید بر مشارکت بالا و حضور توده‏های مردم عراق در تعیین سرنوشت آینده عراق دارد. در دموکراسی تمام عیار مشارکت در بالاترین حد و متناسب با آن رقابت نیز در بالاترین سطح و در کنار این دو مجموعه‏ای از آزادی‏های تضمین کننده تبدیل اقلیت به اکثریت و چرخش آزاد و مسالمت‏آمیز نخبگان وجود دارد. این نوع دموکراسی علاوه بر شکل و قالبت صورتی که مشارکت و رقابت صورت دهنده آن است، دارای مضمون و محتوا نیز هست که همان آزادی‏های بنیادی و ارزش‏های دموکراتیک است.

حال این دموکراسی از کجا می‏آید یا از کجا نشأت گرفته است؟

تاریخ نشان می‏دهد که اولین منشأ دموکراسی، سرمایه‏داری و بورژوازی بوده است. منشأ بعدی دموکراسی خصوصا در کشورهای عقب مانده‏تر که بورژوازی در آنها عقب مانده تر بوده است، شکل‏گیری «طبقه متوسط جدید» است. در این نوع دموکراسی‏ها، خرده بورژواها حامل دموکراسی شدند. کشورهایی که دموکراسی این‏گونه در آن‏ها رشد پیدا کرده است، کشورهایی هستند که معمولا دیرتر صنعتی شده‏اند یا پس از استقلال و طی روند مستعمره بودند، طبقه متوسط جدید در آنان جان گرفته و پویا شده است. بروز مطالبات سیاسی این طبقه گاه مثل نیکاراگوئه به صورت انقلاب بود و گاه مثل برخی از کشورهای اروپای شرقی نظیر لهستان، گرجستان، و یوگسلاوی به صورت نافرمانی مدنی و انقلاب‏های مخملین. این دگرگونی‏ها در این نوع کشورها با اتکا به مطالبات طبقه متوسط جدید موج دموکراسی خواهی را دامن زد و رفته رفته دموکراسی‏هایی در این نوع کشورها پدیدار گشت.

مسیر سوم برای دموکراسی در کشورهایی شکل گرفته است که دو راه فوق بسته بوده است. یعنی نه بورژوازی قدرتمندی وجود داشته است و نه طبقه متوسط جدید امکان بروز یافته است. قدرت‏های حاکم اقتدارگرا، فاشیسم یا پوپولیسم بوده‏اند و سیطره کامل بر عرصه جامعه داشته‏اند. اگر چه این راه سوم راه قطعی شکل‏گیری دموکراسی نیست و تجربه‏های متفاوتی وجود دارد؛ نظیر آنچه در پاناما یا مثلا در هائیتی بعد از بی بی دوک یا الجزایر اتفاق افتاد و مسیر به سمت دموکراسی طی نشد و دموکراسی به سمت دیکتاتوری برگشت یافت! تجربه‏هایی نظیر ازبکستان، آذربایجان یا ایران در زمان دولت دکتر مصدق نشان می‏دهد که این الگو الگوی دائمی نیست و لزوما به دموکراسی ختم نمی‏شود. با این حال این مسیر برای برخی از کشورهای اروپایی معمولا دموکراسی آورده است اما در جهان سوم چندان موفق نبوده است. در مورد ايران، با توجه به عدم حضور سرمایه داری، بورژوازی واقعی نیز در ایران در زمان دکتر مصدق شکل نگرفت و اساسا مسیر انقلاب به شکل خاص دیگری پیموده شد.

در ایران، بورژوازی ضعیف بود و هنوز هم ضعیف است. الان هم به دلیل هیاهوی رسانه هایی که بودجه هایشان از کشورهایی مانند سعودی تامین میشود، با القای نا امنی، بعضا سرمایه‏های سرگردان به خارج از کشور می‏رود. چون سرمایه داران با نگاه به همین رسانه ها، وضعیت ایران را قابل پیش‏بینی نمی‏دانند و چون از علم اقتصاد نیز بی بهره اند، سرمایه گذاری بلند مدت نمی‏کنند. حتی بعضا تعدادی از ایرانیان می‏روند و به رغم علاقه به کشور خود، در دیگر کشورها سرمایه گذاری می‏کنند. اما طبقه متوسط جدید در ایران قوی شده است. بیش از ۷۰% جمعیت شهر نشین شده‏اند. سطح سواد عمومی بالا رفته، ارتباطات جمعی گسترش یافته، میانگین سنی پایین آمده و جامعه ایران جوان شده است. علائم موجود، حاکی از تقویت طبقه متوسط جدید است. اما مشکل این طبقه، نبود سازماندهی و تشکیلات است.

ما ۱۱۷ سال است که در یک واقعه تاریخی فریز شده‌ایم. آن هم سال ۱۲۸۵ و انقلاب مشروطه بود. انقلاب مشروطه چرا اتفاق افتاد؟ ما از آغاز حکومت صفویه و تا اواسط دوره قاجاریه یک دوره آرامش اجتماعی داشتیم و در یک مقطع تاریخی هیچ حرکت جنبشی و اعتراضی در تاریخ ایران نمی‌بینیم تا اواسط قاجار که با موسیو نوز بلژیکی و تحریم تنباکو و میرزای شیرازی و اواسطه مشروطه مواجه می‌شود. آن دوران چه اتفاقی افتاد که جامعه بر هم ریخت؟ دو مؤلفه در ایران برای اینکه جامعه را به سامان کند همواره حرف اصلی را زده است؛ یک متغیر وابسته و یک متغیر ثابت. متغیر ثابت، هویت اجتماعی ایران دین است و دین هویت وابسته حکومت‌ها است. هر گاه حکومت‌ها با هویت اجتماعی ایران که دین است همپوشانی داشته آرامش اجتماعی برقرار بوده، یعنی از صفویه تا اواسط قاجار این یکدستگی حاکم بود. البته به کیفیت حکومت‌ها کاری ندارم برای مثال صفویه دیکتاتور شیپ بود اما ظل الله و ذیل دین خود را تعریف کرده بود و به همین دلیل جامعه هم آن را پذیرفته بود در نتیجه شهروند مؤمن ذیل آن حکومت احساس انبساط خاطر دینی داشت.

چه اتفاقی افتاد که شرایط تغییر کرد؟ از اواسط قاجار و سفر ناصرالدین شاه به غرب، فرهنگ غرب زدگی وارد سیستم حاکمیت ما شد، ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه به اروپا رفتند و جذابیت‌های غربی آنها را تحت تأثیر قرار داد و احساس خودباختگی کردند و فکر کردند با غربی شدن باید مثل آنها مدرن شوند. هویت غرب زدگی که وارد دربار شد، تنش با بدنه جامعه ایجاد شد که به تدریج درگیری‌ها و آشوب‌های مساله تحریم تنباکو پیش آمد تا اینکه انقلاب مشروطه اتفاق افتاد. انقلاب مشروطه اولین جنبش و خیزش جدی جامعه مذهبی علیه حکومت غرب زده بود که متأسفانه با وجود متولیانی مانند آخوند خراسانی، شیخ فضل ا... نوری، میرزای شیرازی اولا توسط یکسری سکولار دین ستیز ربوده شد و ثانیا در کودتای ۱۲۹۹ رضاشاه برخوردار از حکومت شد و پهلوی‌ها حاکم شدند و رسما هویت باختگی، غرب زدگی و دلزدگی از فرهنگ سنتی در دربار در این کشور حکومت دار شد. این باعث شد بدنه مذهبی جامعه دچار تکیدگی و رنجش از حکومت باشند. بارها شاهد حرکت‌های اپوزیسیون بودیم؛ از قیام ملی شدن صنعت نفت گرفته تا قیام ۱۵ خرداد یا قضیه سیاهکل. در نهایت بهمن ۵۷، بار دیگر مشروطه، باز تولید شد و این بار موفق عمل کردند و اسلام گرایان، صاحب حکومت و به سامان شدند و دو متغیر کنار یکدیگر نشستند.

حکومت پهلوی هر بدی که داشت یک خوبی هم داشت و آن این بود که در خارج از کشور، دارای یک اپوزیسیون قدرتمند بود. برای مثال در نجف اشرف، امام خمینی، در پاریس دکتر شریعتی، در اروپا کنفدراسیون دانشجویی و در آمریکا انجمن‌های دانشجویی که هر کدام از آنها قدرتی بودند و حرفی برای گفتن داشتند. اعتقاد من این است که مبارزه و مصاف با دشمن قدرتمند، خیلی بهتر است. چرا که باعث ورزیدگی دو طرف می‌شود. متأسفانه جمهوری اسلامی از این نعمت محروم شده و ما در ایران یک اپوزیسیونی داریم که اپوزیسیون نیست، بیزینس است! اکثر ایرانیانی که خارج از کشور هستند خودشان را به عنوان اپوزیسیون تعریف می‌کنند در حالی که عده‌ای ورشکسته به تقصیر هستند، که در مدت اقامتشان در خارج از کشور که با توهم خوشبختی هم رفتند، خوشبخت نشدند، مناسبات شهروندی فقیرانه و محزونانه ای دارند و در نهایت وقتی نمی‌توانند در مناسبات کشور میزبان خودشان رشد کنند دچار نوستالوژی و غمبرک می‌شوند.

اگر به کشوری مهاجرت می‌کنید شرط رشد شما این است که کاملاً آنجایی شوید، اگر آنجایی شوید بردید، مثلاً در آمریکا اگر بخواهی ایرانی بمانی، رشد نمی‌کنی. باید مناسبات فرهنگی، اجتماعی، سیاسی آنجا را بپذیری تا رشد کنی، تازه اگر به آن معنا مجوز بدهند. برای مثال کریستین امان پور از کسانی است که استثنائاً توانست در آنجا رشد کند و سالی یک میلیون دلار هم درآمد دارد اصلاً خود را هم ایرانی نمی‌داند. یا صاحب برند ادکلن بیژن در لس آنجلس که موفق و میلیونر شد خود را ایرانی نمی‌داند.

اکثراً این‌هایی که به خارج از ایران مهاجرت می‌کنند، زبان آن کشور را بلد نیستند و زبان اولین راه ارتباط با جامعه جدید است و شما باید بتوانید صحبت کنید. شما چون زبان نمی‌دانید نمی‌توانید رشد کنید و وقتی رشد نمی‌کنید نمی‌توانید پولدار شوید، وقتی پولدار نمی‌شوید، پژمرده و محزون می‌شوید و در نتیجه رشد نمی‌کنید و افسردگی پیدا می‌کنید. کوتاه‌ترین دیوار برای حل این افسردگی، سیاست است که از آن بالا میروید و با ۴ تا سوال اپوزیسیونی برای خودتان احراز هویت می‌کنید. اپوزیسیون در خارج از کشور نقش بیزینس را دارد که افراد می‌خواهند عقب ماندگی‌های مالی خودشان را از طریق بازی اپوزیسیونی تبدیل به منافع مالی کنند. به همین دلیل است که می گویم ما اپوزیسیون نداریم؛ کاش یک اپوزیسیون قدرتمند داشتیم. همچنین بدنه اجتماعی بحران هویت دارد و تا زمانی که این بحران‌ها هست، مشکلات حل نخواهد شد. من اعتقاد دارم جمهوری اسلامی اگر به دنبال حل قضیه است، باید این مشکل جامعه را که سابق بر این و در طولانی مدت باید بر طرف می‌شد، حل کند. چه بخواهیم چه نخواهیم، تمام کسانی که شناسنامه ی ایرانی دارند، هموطن های ما هستند.

زمان شاه ژانر کمدی صمد نمایش داده می‌شد. در آن کمدی، صمد یک شخصیت دهاتی و خیلی آدم آزاده و با اعتماد به نفسی بود که از مناسبات و خاستگاه روستایی خودش نه تنها ناراحت نبود، خیلی هم به آن می‌بالید. در آن فیلم در نقطه مقابل صمد، شخصیتی بود به نام عین الله. عین الله همان همولایتی صمد بود منتهی یک سفر رفته بود شهر و به شدت تحت تأثیر رنگارنگ بودن شهر قرار گرفته و خودباخته شده بود. شخصیت خودش را نفی می‌کرد و می‌گفت به من نگویید عین الله، من باقرزاده هستم. حتی کت و شلوار می‌پوشید و می‌گفت در شهر به من پیشنهاداتی شده است. ما مواجه با همچنین جامعه‌ای هستیم که خودش را در اوج دانایی، فضیلت و مدرنیته می‌داند در حالی که اساساً ما در اینجا مدرنیته نداریم. ما یک شبه مدرنیته داریم که ادای مدرنیته را در می‌آورد و تا زمانی که این بحران هویت حل نشود ما این تنش‌های مقطعی را به مرور خواهیم داشت.

نشانه مشخص یک دموکراسی چیست؟

دموکراسی شیوه ای برای سازماندهی جامعه است. کلمه دموکراسی از زبان یونانی می آید و تقریباً به معنای «حکومت مردم» است. در دموکراسی ها قدرت سیاسی در دست مردم است. دیکتاتوری متضاد دموکراسی است. در دیکتاتوری یک حزب واحد یا یک فرد واحد تصمیم می گیرد.

مثلا سوئد یک دموکراسی است. در قانون اساسی سوئد از جمله آمده است که تمامی قدرت دولت در سوئد از مردم نشات می گیرد. این بدان معناست که مردم تصمیم می گیرند که چه کسی کشور را اداره کند. مردم انتخاب می کنند که کدام احزاب و سیاستمداران کشور را برای آنها اداره کنند.

انسانها چندین هزار سال است که در مورد دموکراسی بحث می کنند. توصیف دموکراسی طوری که همه با آن کاملاً توافق داشته باشند دشوار است. اما اکثر افراد توافق دارند که مفهوم دموکراسی آنست که مردم بایستی در تصمیم گیری ها مشارکت داشته باشند. همچنین قدرت بایستی بین دولت، مردم کشور و سیاستمداران تقسیم شده و این تقسیم قدرت به شیوه ای عادلانه، برابر و قانونی صورت گیرد. در اینجا نمونههایی از آنچه یک دموکراسی را مشخص می کند ارائه میشود.

 مردم از طریق انتخابات آزاد و عادلانه حکومت می کنند

انتخابات آزاد و عادلانه در یک دموکراسی بسیار مهم است. یعنی همه افراد بالغ، هم زنان و هم مردان باید بتوانند در انتخابات پارلمان رأی بدهند. کسانی که رأی می دهند، مجبور نیستند به دیگران بگویند به چه کسی رأی داده اند.

 در اغلب موارد اکثریت تصمیم گیری می کند

در یک دموکراسی در اغلب موارد اکثریت تصمیم گیری می کند. یعنی پیشنهادی که بیشترین رأی را کسب می کند در رأی گیری برنده میشود. یک فرد واحد اجازه ندارد تصمیم گیری کند، مگر آنکه افراد بیشتری موافق باشند. ولی اکثریت اجازه ندارد تصمیماتی بگیرد که قوانین اساسی یا حقوق بشر را نقض کند. اکثریت هرگز نباید به اقلیت های قومی در یک کشور ظلم کنند. اقلیتها گروه های اجتماعی هستند که نسبت به اکثریت دارای افراد کمتری هستند.

 ارزش همه انسانها یکسان است

ارزش همه انسانها یکسان است و بایستی در یک دموکراسی حق و حقوق مشابه داشته باشند. با هیچ فردی نباید با بی عدالتی رفتار شود. صرفنظر از اینکه شما چه کسی هستید، بایستی حق و حقوق، امکانات و وظایف مشابه داشته باشید.

  مردم آزادیها و حق و حقوق سیاسی دارند

برای اینکه دموکراسی عملکرد داشته باشد مهم است که همه اجازه داشته باشند چیزی را که میخواهند فکر کنند و بگویند. نام این آزادی عقیده است. همچنین همه انسانها بایستی بتوانند نظرات خود را، بطور مثال در روزنامهها یا تلویزیون بیان کنند. نام این آزادی بیان و آزادی مطبوعات است. با این وجود، شما اجازه ندارید که از آزادی بیان خود جهت اشاعه نفرت و افترا در مورد سایر انسانها و گروه ها استفاده کنید. مردم همچنین بایستی بتوانند بهصورت گروهی یکدیگر را ملاقات کنند تا نسبت به موردی که در جامعه درست عمل نمی کند تظاهرات کنند. نام این آزادی اجتماعات است. آزادی عقیده، آزادی بیان، آزادی مطبوعات و آزادی اجتماعات نمونه هائی از آزادی ها و حق و حقوق های سیاسی هستند. این نوع آزادیها و حق و حقوقها معمولاً در قانون اساسی یک کشور درج شده است.

 همه در برابر قانون یکسان هستند

یک بخش مهم دیگر در یک دموکراسی این است که همه مردم در برابر قانون یکسان هستند. فرقی ندارد که شما ثروتمند یا فقیر، مرد یا زن، متولد کشور دیگری یا سوئد باشید. همه باید از قوانین جاری پیروی کنند. اگر مرتکب جرم شده یا متهم به جرم شده باشید حق دارید که در مورد آن تحقیقات شود. هیچ انسانی بدون یک دادگاه عادلانه نبایستی محکوم گردد.

دموکراسی انواع مختلف دارد

دموکراسی انواع مختلف دارد. کشورهای دموکراتیک مختلف شیوه های مختلفی را برای مردم سالاری انتخاب کرده اند. بطور مثال یک کشور میتواند دموکراسی پارلمانی داشته باشد. به این معنی که مردم نمایندگانی را، مانند احزاب یا سیاستمداران انتخاب میکنند ک از طرف آنها کشور را اداره کنند. مثلا سوئد یک دموکراسی پارلمانی است. کلیه افرادی که حق دارند رای بدهند احزابی را انتخاب میکنند که در پارلمان، ناحیه، کمون و پارلمان اروپا کرسی هایی بدست می-آورند. کشورهایی هم وجود دارند که دارای دموکراسی مستقیم میباشند. دموکراسی مستقیم به این معنی است که هر کسی که حق رای دارد در تصمیم گیری شرکت میکند. نمونه ای از دموکراسی مستقیم همه پرسی هاست. در اینصورت مردم اجازه دارند در تصمیم گیری یا نظر دادن در یک مورد خاص شرکت کنند.

چالشهای دموکراسی

کاروترز، متفکر و کارشناس مسائل حقوقی و سیاسی از آمریکا، در ابتدا به تفسیر خود از دموکراسی در قرن حاضر اشاره می‏کند و می‏گوید: در یک کشور دموکراتیک، مردم می‏توانند رهبرانشان را انتخاب کنند؛ ولی آنها برای اینکه بتوانند انتخاب درستی انجام دهند، باید از حداقل آزادی‏های مدنی مانند آزادی بیان، آزادی فعالیت اجتماعی، آزادی اجتماعات و... برخوردار باشند. اگر نظامی از انتخابات واقعی وجود داشته باشد که به وسیله یک برنامه اجتماعی، آزادی‏های مدنی شهروندان را تضمین کند، این نظام، یک دموکراسی است.

در ادامه راه دموکراسی دو مشکل مهم وجود دارد: اولین چالش، عملی نمودن نمایندگی سیاسی است که علاوه بر محقق کردن انتخابات آزاد، باید با تحریف‏ها مبارزه کند تا مطمئن شود که همه مردم از حق مساوی برای اظهار نظر برخوردارند. دومین چالش، حاکم کردن قانون در روابط سیاسی است. هر سیاستمدار، مستقل از قدرتی که دارد، باید به همان قانونی که یک شهروند عادی از آن اطاعت می‏کند، پایبند باشد.

وی در مورد رابطه بین دولت و جامعه مدنی می‏گوید: «متأسفانه این سال‏ها در استفاده از واژه "جامعه مدنی" دقت کافی صورت نگرفته و از این واژه بیش از حد استفاده شده است. مردم عموما بخش کوچکی از جامعه مدنی را انتخاب می‏کنند و آن‏را جامعه مدنی می‏نامند؛ اما به نظر می‏آید جامعه مدنی زمانی ایجاد می‏شود که شهروندان دور هم جمع شوند؛ ارزش‏های مدنی را بین خود به رسمیت بشناسند و از آن برای تجدید قدرت استفاده کنند.» او در برابر این پرسش که آیا در جوامعی که دولت وظایفش را انجام نمی‏دهد و حکومت قانون وجود ندارد، جامعه مدنی می‏تواند رشد کند می‏گوید: «منظور من از یک دولت قدرتمند و کارا، یک دولت مستبد نیست؛ بلکه یک دولت توانمند، کارا و سازمان‏یافته است که به خوبی با مردم رابطه برقرار می‏کند و توانایی حل مشکلات را دارد. اگر شما یک دولت قدرتمند و مؤثر داشته باشید، جامعه مدنی برای همکاری با آن مشکلی ندارد.» یکی از دلایل پایداری دموکراسی در کشورهای پیشرفته، کثرت منابع تولید و غیرمتمرکز بودن جوامع قدرتمند و توزیع مناسب ثروت در این جوامع و عامل دیگر، فرآیند زمان طولانی و داشتن تمرین و تجربه فراوان در این راه است، مانند فرانسه و آمریکا که سابقه ۲۰۰ سال تمرین سیاسی دارند. تغییرات ۲۰ سال اخیر نشان می‏دهد که برخی کشورهای توسعه‏نیافته مانند کشورهای اروپای شرقی، آسیا و اروپا، با اینکه توانسته‏اند رژیم دیکتاتوری را از بین برند، لکن در مرحله «گذار» به دموکراسی نیستند؛ بلکه میان دموکراسی و دیکتاتوری یعنی «وضعیت مبهم» هستند؛ گرچه به ثبات در حاکمیت سیاسی رسیده‏اند. اما بیشتر شهروندان خاورمیانه از نظر سیاسی ناامید و بی‏اعتنا هستند.

بنابراین برای مقابله با این روند باید شهروندان را در امور سیاسی دخالت داد؛ رهبران جامعه نیز باید شرایط رقابت را فراهم کنند و جهان خارج این روند را تشویق، و از فشار و تهدید و زور خودداری کند. قرن بیستم، قرن مبارزه ایدئولوژیک دموکراسی و اقتدارگرایی بود و قرن بیست‏ویکم، زمان مبارزه برای کارکردی کردن دموکراسی است.

در جامعه سیاسی ایران که حدود یکصدسال از حضور رسمی و قانونی مردم در تعیین سرنوشت سیاسی جامعه می‏گذرد، فراز و نشیبهای فراوانی به چشم می‏خورد. مردم ایران برای اولین بار در واقعه تحریم تنباکو، به‎طور فراگیر وارد صحنه تصمیمات سیاسی شدند و پس از آن در انقلاب مشروطیت این حق نادیده انگاشته شده خود را تثبیت کرده و قانونمند ساختند. اما حضور مردم در جریان تصمیم‏گیریهای سیاسی که مسلما به شیوه غیرمستقیم و انتخابات پارلمانی ممکن می‏باشد، در برهه‏های گوناگون تاریخ معاصر ایران، متناوب و متغییر بوده است. ایران جزو معدود کشورهایی است که در آن اقوام متعدد با یک دولت مرکزی اداره می‌شود، تنها کشوری است که هیچ کدام از اقوامی که به آن حمله کردند، هیچ گاه زبان خود را بر آن حاکم نکردند، چرا که برای آن‌ها ایده دولت مورد اهمیت بود. همچنین ایران تنها کشور خاورمیانه است که تمامی زیرساخت‌های دموکراتیک بودن را (با توجه به تکثر بالای قومیت و مذهب و زبان) داراست و با شناسایی مشکلات و حل آنها، به سادگی میتواند به بازیگر اصلی عرصه بین‌الملل تبدیل شود.

این که دموکراسی چیست و محدودۀ آن را چه چیزی مشخص می‌کند، بسیار فراتر از تصور اغلب ماست. انواع متعددی از دموکراسی وجود دارد؛ مدل‌هایی که حتی شاید آن‌ها را دموکراسی ندانیم اما باز هم دموکراسی‌اند. مهم‌ترین چالش پیش‌روی دموکراسی نه انواع و اقسام آن، بلکه نام دل‌فریب آن است. کمتر کسی است که بگوید دموکراسی بد است. همه طرفدار دموکراسی‌اند اما مسئله آن است که کدام دموکراسی؟ حتی استالین هم بر دیکتاتوری خود عنوان دموکراسی نهاده بود!

از سویی دیگر، نظام‌های حکم‌رانی هندوانۀ سربسته‌اند؛ به ویژه اگر مزین به نام‌های دموکراسی، آزادی، برابری و ... باشند. پیش از پایه‌گذاری و نیز در سال‌های آغازین تاسیس یک حکومت انقلابی، مردم عمدتا شیفتۀ عنوان دموکراسی حکومت به عنوان یک ارزش واحدند و حکومت نو پا را بهترین الگوی حکم‌رانی می‌دانند. آنها نگاهی عاری از اشتباه به حکومت دارند و مشفقانه آن را می‌پرستند. هر چند شاید روی کاغذ هم واقعا حکومت بی‌عیب و نقصی باشد اما در عمل، هنگامی که چند سالی از تاسیس آن گذشت، کم‌کم معایبش آشکار می‌شود و تبدیل به شرّی می‌شود که همان مردم مخالفش می‌شوند و گاهی وجود هر چیزی را به آن ترجیح می‌دهند.

نمی‌شود کسی را بابت این موضوع سرزنش کرد. هیچ‌کدام قدرت پیش‌بینی نداریم. نمی‌دانیم آیندۀ حکومت چه خواهد شد و با چه چالش‌هایی پیش رو خواهیم بود. در هر صورت نظام‌های حکومتی باید مورد آزمون قرار گیرند. تجدید نظر مردم در مورد حکومتی که می‌خواهند طبیعی و حق مسلم آنهاست. نمی‌شود به منزله این‌که زمانی فکر می‌کردند این مدل حکومتی بهترین مدل است و طرفدار آن بودند، آنها را ملزم بدانیم تا ابد از آن پیروی کنند.

با این‌حال، با سه پرسش می‌توان از ابهام عنوان «دموکراسی» کاست:

۱. هنگامی که می‌گوییم دموکراسی حکومت مردم است، دقیقا کدام مردم را می‌گوییم؟

۲. مردم چگونه حکومت می‌کنند؟

۳. مردم تا کجا حق حکومت می‌کنند؟

هر چند نظر اکثریت در حکومت مهم است، اما خطوط قرمز آن هم باید مشخص شود. نباید نظر اکثریت حقوق اقلیت را زیر پا بگذارد.

پس از تهاجم نیروهای ائتلاف به افغانستان و عراق، بحث از موانع تحقق و تثبیت دموکراسی در خاورمیانه به طور جدی‌تری مورد توجه پژوهشگران مسایل منطقه قرار گرفت. براساس این مطالعه، مهمترین موانع در این مسیر عبارت است از:

۱. ناسازگار نشان دادن اسلام و دموکراسی

۲. دیرینگی رژیمهای اقتدارگرا

۳. گسترش نظامی گری در منطقه

اگر دو مورد نخست، چالشی آشکار در برابر حاکمیت دموکراسی در خاورمیانه به شمار می‌آیند، مسئله سوم (گسترش نظامی‌گری که به ویژه در حمله به عراق متجلی شده است)، موجب آن می‌شود که دموکراسی به یک ابزار و یا بهانه در دست قدرتهای فرامنطقه‌ای تبدیل شود .

عراق یکی از مهمترین کشورهای منطقه خاورمیانه و همسایه غربی ایران است. نقشه سیاسی عراق نشان میدهد که این کشور به دلیل موقعیت جغرافیایی، فرهنگی و سایر شرایط خود از اهمیت ویژه ای برخوردار است. جامعه عراق، با توجه به آن که به تازگی از بند دیکتاتوری و خفقان رهانیده شده است و به سمت دموکراسی در حرکت است. در ساختار سیاسی عراق نوین قدرت را به شدت متکثر شده است. این عدم تمرکز در شرایط ملتهب و بی ثباتی ها و ناآرامی های سیاسی در کشور، به خصوص کشوری با تکثر قومیتها و مذاهب روبروست حل مشکلات را دشوارتر کرده است. عدم انسجام و وحدت بین گروه های قومی و مذهبی موجب تفرقه و تشت در عراق گردیده است؛ به ویژه اینکه گروههای خاص در گذشته بطور ناعادلانه ای از امتیازات ویژه ای برخوردار بوده اند و در شرایط جدید از امتیازات و مزیت های گذشته محروم شده اند و این امر موجب نارضایتی آن-ها از حکومت مرکزی گردیده است. به این عوامل باید دخالت قدرتهای منطقه ای به جانبداری از گروههای خاص قومی و مذهبی باید افزود. یافته ها حاکی از آن است که به دلیل شکافهای قومی، مذهبی و عدم انسجام و وحدت در بین مردم تحقق دموکراسی در عراق با چالشهای فراوانی روبرو می-باشد چرا که در میان نخبگان سیاسی و عامه مردم زمینه مناسب سیاسی و اجتماعی و فرهنگی برای ایجاد دموکراسی وجود ندارد.

یکی دیگر از چالش های دموکراسی در قرن ۲۱، سلبریتی زدگی است. البته که چند دهه از ورود سلبریتی ها به حوزه سیاست می گذرد؛ این ورود چنان بی محابا و فراگیر بوده است که برخی از علمای علم سیاست از سلبریتی زدگی سیاست صحبت می کنند. سلبریتی زدگی سیاست، پیامدهای متعددی را بر ساحت های سیاست از جمله دموکراسی وارد کرده است. با این وجود این پدیده خواسته یا ناخواسته و به هر علت از مباحث جدی دانشگاهی کنار گذاشته شده و یا به طورکلی نادیده گرفته شده است و از این رو، خلا نظری درباره آن به شدت احساس می-شود. پژوهش پیش رو، برای پر کردن این خلا نظری در حوزه سیاست و هموارسازی راه پژوهش های بعدی پیرامون چنین پدیده شایعی در سیاست روز، می کوشد تا با به کارگیری روش تحقیق توصیفی/تحلیلی و با تکیه بر منابع کتابخانه ای به بررسی مهمترین چالشهای پیش روی دموکراسی در عصر سلبریتی زدگی سیاست بپردازد. یافته های این پژوهش نشان می دهد که چالش های دموکراسی در عصر سیاست سلبریتی زده را می توان در سه گام بررسی کرد که می توان به:

تنظیم دستور کار سیاسی و سیاست حواس پرتی

سیاست رسوایی: نمایشی شدن سیاست و فروکاستن دموکراسی

و در انتها تضعیف نظام حزبی اشاره کرد.

مک کارتیسم

مثال گروه‌هایی که به قدرت رسیدنشون میتونه بر ضد خود دموکراسی عمل کنه رو بالاتر با جزییات گفتم. معروف‌هاش نازی‌ها در آلمان، اخوان‌المسلمین در مصر، طالبان در افغانستان و حتی کمونیسم در آمریکاست! این آخری ممکنه براتون عجیب باشه!

ماجرای مک‌کارتیسم رو سرچ کنید و ببینید در دوره جنگ سرد حتی آمریکایی‌ها هم برای چندسال مجبور شدن شکلی از دیکتاتوری و تفتیش عقاید رو در آمریکا برقرار کنن. چون فهمیده بودن دموکراسی در دفاع از خودش ناتوان‌تر از چیزیه که به نظر میرسه. حتی در آمریکا با اون همه ادعا، نهادهای قدرتمند دموکراتیک و تفکیک قوا ترسیده بودن، و این ترس منطقی بود. میدونستن که راه دادن کمونیستها به قدرت یک مسیر یک طرفه‌ست. یکبار که بیان، دیگه بیرون‌ نمیرن و این باعث میشه برای همیشه دموکراسی رو از دست بدن!

جامعه با ساختار «کلاسیک» یا «پ‍ُست‌مدرن»

اروپای غربی در دهه‌های اخیر تحت تاثیر عواملی مانند فراگیری اندیشه‌های چپ نو و پُست‌مدرنیسم (و تلفیق این دو) و همچنین فروپاشی شوروی (با این پیش‌فرض که جهان کلاسیک با ساختار دولت/ملتهای قدرتمند متکی به نیروی نظامی دچار فروپاشی شده است) به نقد ساختارهای کلان و کلاسیک قدرت مانند هویت اجتماعی واحد، یک‌‌ملت‌-یک نژاد، خودبسندگی اجتماعی، غیرگریزی و امثالهم پرداخت و با میدان دادن به پست‌مارکسیسمِ فرهنگی از پذیرش تفاوت‌ها، تکثر قومی، چندفرهنگی، درهم‌آمیختگی نژادی و دینی حمایت کرد و به توزیع قدرت در لایه‌های اجتماعی و تلاش برای دموکراتیزه کردن حوزه های کوچک اجتماعی مانند پذیرش بیشتر مهاجرین آفریقایی، حمایت از دگرباشان جنسی، تساهل در برابر اقلیت-های دینی (بعضاً افراطی) و امثالهم پرداخت و میدان آینده قدرت را در این حوزه ها تعریف کرد. آنها بر این باور بودند که در جهان قبضه شده توسط اینترنت و شبکههای اجتماعی، نظامهای اقتدارگرا(چه فرهنگی و اجتماعی و چه سیاسی) خودبخود در هم شکسته و این افکار عمومی خواهند بود که جهان را در «گتو» های کوچک و محلی مدیریت خواهند کرد.

بر اساس چنین دیدگاه‌هایی اروپا به مقصد اول مهاجرین ترک و عرب و آفریقایی تبدیل شد و کم کم ساختار نژادی کشورهایی مانند آلمان و فرانسه و بلژیک و... تغییر کرد. (کافیست نژاد اعضای تیم ملی فوتبال مثلا آلمان را با سه دهه پیش مقایسه کنیم) و سخنرانی‌ها و کتابهای افرادی مانند نوال نوح هراری در ابعاد وسیع توزیع شد و رسانه‌ها سعی در برجسته کردن چنین دیدگاههایی نمودند، دیدگاههایی که به انسان به چشم رباتی در حال پیشرفت می‌نگریست که روز به روز در حال تکامل است و در آینده انسان اینترنتی و بورکوراسی‌های محلی جای نظام‌های سیاسی مرکزگرا را خواهد گرفت. تصور جامعه غربی بر آن بود که با چنین نگاهی می توان جهان را در دهکده‌های کوچک خودبسنده که هر کس امور محلی خود را سامان بخشد تعریف و تحلیل کرد و جهان را از خطر اقتدارگرایی و خشونت و بنیادگرایی رهایی بخشید. نمونه اعلای چنین رویکردی کشور فرانسه بود. فرانسه با سابقه پررنگ انقلابی و پر قدرت بودن جنبش های روشنفکری و اجتماعی قدمهای بزرگی برای ورود به جهان جدید برداشت، جهانی که در آن رییس جمهور و سیاستمدار به یک کارمند و بورکوراتی که صرفا هماهنگ کننده برخی امور است تقلیل می باید. (با غلبه چنین نگاهی است که فرانسه طی چند دهه از حاکمان قدرتمند و با پرستیژی چون ژنرال دوگل و ژیسکار دستن و میتران و ژاک شیراک به افرادی مانند سارکوزی و مکرون رسید.)

در مقابل کشورهای شرقی به ویژه روسیه و چین بر خلاف حاکمان اروپای غربی، علاقه بسیاری به دوران امپراطوری‌ها و اقتدار کشورش‌شان داشتند و به اصطلاح همان رویکرد کلاسیک «دولت/ملت‌» در قالب یک ملت و یک فرهنگ واحد را ادامه دادند. حاکمان این کشورها طی سالهای گذشته بارها و بارها با روشهای مختلف مکرون و سایر «بوروکرات/رئیس جمهور»های اروپایی را دست انداخته و با ادبیات تحقیرآمیزی ارزشهای مورد تاکید دهه‌های اخیر جامعه اروپایی را مورد انتقاد و تمسخر قرار دادند.

حال حملهی اخیر روسیه به اوکراین به گونه ای برهم زدن و آشفته کردن این خواب رویایی اروپای غربی است، حمله ای سرنوشت ساز که یا به پایان نظامهای اقتدارگرای کلاسیک به رهبری روسیه (و احتمالا چین) منتهی خواهد شد و یا اروپا را از خواب رویایی خویش بیدار خواهد کرد. اروپایی که به نظر با حملات بنیادگرایان داعش به پاریس و بلژیک و...، دیگران بیدار نشده بود، حالا آزمون به مراتب دشوارتری را پیش رو دارد.

پوریا زرشناس, دکترای اقتصاد بین الملل در انرژی های تجدیدپذیر
https://www.asianewsiran.com/u/eQ2
اخبار مرتبط
تجربه همین نیم قرن اخیر به ما می‌گوید که از هر کسی که ظلمی در حق او شده، بدون توجه به مرام و تفکرش (از حقوق انسانیش) دفاع کنیم اما به خاطر داشته باشیم هر کسی که زندان می رود مسیرش درست و برحق نیست. به خاطر داشته باشیم مسعود رجوی و دارودسته اش سالها زندانیان سیاسی بودند.
آسیانیوز ایران هیچگونه مسولیتی در قبال نظرات کاربران ندارد.
تعداد کاراکتر باقیمانده: 1000
نظر خود را وارد کنید