به گزارش آسیانیوز؛ چه اینکه بسیاری از صاحبنظران بر این عقیدهاند سلسله رویدادهایی که در این تاریخ رقم خورد، بر سراسر تاریخ سیاسی ایران در سالیان بعد اثر گذارد. از حرکت شاه به سمت نظامی تکحزبی، ایجاد و گسترش سازمانهای سیاسی رادیکال، آمریکاستیزی و حتی انقلاب ۵۷ ریشه همه اینها را میتوان در کودتای دهشتبار ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دانست.
باری، درباره این روز سخنها بسیار گفته شده و آثار متعددی نگاشته شده است. کوتاه سخن اینکه دست خارجی، از لباس شاه و دربار بیرون آمد و دولت دموکرات و ملی مصدق سرنگون شد. با اینهمه نمیتوان نقشآفرینی نیروهای داخلی را در این رویداد نادیده انگاشت. ایالات متحده و بریتانیا بدون همیاری بقایی و مکی و همراهی کاشانی و بهبهانی، ممکن نبود بتوانند دست به چنین اقدامی بزنند.
باری در سالگرد این واقعه خونین، از چهرهها و بازیگران اصلی بسیار سخن رفته است و شرححالهای مفصل و مطولی درباره آنان نگاشته شده است. از اینرو در این مجال قصد داریم یاد و خاطره یکی انسانهای باشرفی را زنده کنیم که نماد وفاداری بود، تا جاییکه جان را نیز بر سر آرمانش نهاد: تیمسار محمود افشارطوس، رئیس شهربانی وفادار دولت ملی مصدق.
محمود افشارطوس متولد ۱۲۸۶ شمسی، بیتردید یکی از لایقترین افسران شهربانی بود که در تمام دوران خدمتاش، نمادی از شجاعت و شرافت بود. او پس از اخذ درجه سرتیپی در سال ۱۳۳۱ به ریاست شهربانی تهران رسید و در همان سال، به اتفاق دوست نزدیکش محمود کیانوری و احمد کیانوری و جمعی از افسران طرفدار نهضت ملی، گروهی به نام افسران ملی را تشکیل دادند. در این زمان، وی نقش زیادی در جلوگیری از حرکتهای مخالفان نهضت ملی شدن صنعت نفت ایفا نمود.
یکی از خدمات برجسته افشارطوس، خنثی کردن توطئه قتل مصدق در نهم اسفند ۱۳۳۱ بود. در این روز قرار بود شاه مخفیانه به مسافرت خارج از کشور برود. مصدق راهی کاخ میشود تا مدارک لازم را به شاه تحویل دهد، اما هنگام خروج متوجه شد که عدهای به همراه جمعی از افسران بازنشسته جلوی کاخ جمع شده و احتمالاً قصد قتل او را دارند.
مصدق از درب دیگر کاخ خارج شده و به منزلش میرود. جمعیت مزدور نیز راهی منزل مصدق شده تا به بهانه صحبت، به او حملهور شده و او را به قتل برسانند. رئیس ستاد ارتش سرلشکر بهارمست، در کاخ نگه داشته شده بود و عملاً ارتش و فرمانداری نظامی کاملاً بی حرکت بودند، رئیس کلانتری نزدیک کاخ نیز با مزدوران همراه بود و ممانعتی از حرکت مزدوران، علیرغم تأکید مصدق به عمل نیاورده بود و مأموران شهربانی از هر اقدامی بازمانده بودند، محافظان منزل نیز آنچنان قوی نبودند و به ظاهر همه شرایط به نفع مزدوران بود.
افشارطوس در آن روز بیواهمه با سرعت تمام عمل کرد. او به وسیله عوامل اطلاعاتی خود و برخی منابع دیگر از نقشه قتل دکتر مصدق با خبر شد و با توجه به وقت کم، از خانههای مجاور منزل مصدق، با کمک همسایهها و گذشتن از پشتبامها خود را به منزل مصدق رساند و پس از ورود به منزل مصدق و باخبر کردن او از نقشه مهاجمان، وی را با همان لباس منزل و از همان راه پشتبام به ستاد ارتش که محلی امن بود انتقال میدهد.
شعبان جعفری در اینباره در خاطرات خود میگوید:
«آیتالله کاشانی به ما گفت برین نذارین شاه بره، اگه شاه بره عمامه مام رفته. مام رفتیم در خونه شاه. بعد از سخنرانی و داد و بیداد رفتیم در خونه مصدق، بعد دیدیم طبقه اول، اون بالا افشارطوس که رئیس شهربانی بود وایساده. من داد زدم گفتم: اومدیم مصدق رو ببریم نذاره اعلیحضرت بره. افشارطوس گفت: برو خفه شو! افشارطوس دو سه تا داد زد سرمون، مام دو سه تا داد سر اون زدیم و دعوامون شد. گفتم: آخه بابا پاگونتو شاه داده!»
اما ماجرای ربودن و قتل افشارطوس یکی از بیرحمانهترین اقداماتی است که ۴ ماه قبل از کودتا انجام شد تا یکی از نیروهای وفادار از سر راه برداشته شود.
اول اردیبهشت ۱۳۳۲ ساعت یک نیمه شب زنگ تلفن خانه نخستوزیر به صدا درمیآید. مصدق بیدار است و آن سوی خط معاون شهربانی است که اعلام میکند از ساعت ۹ شب دیگر خبری از تیمسار نیست و همسر و مادر او هم به شدت نگراناند. نخستوزیر بلافاصله با رییس ستاد ارتش و دکتر حسین فاطمی، وزیر امور خارجه تماس میگیرد.
دکتر فاطمی تنها وزیر خارجه نبود، بلکه مدیر روزنامه «باختر امروز» هم بود و به همین خاطر نخستینبار خبر ربوده شدن رئیس شهربانی مصدق در همین روزنامه در شماره ۱۰۸۰ (اول اردیبهشت ۱۳۳۲) منتشر شد و بعد کیهان هم با تیتر «رییس کل شهربانی را ربودند» این خبر را به گوش مردم رساند. در روزنامهها همچنین اعلام شد دولت برای اعلام هرگونه خبری در اینباره جایزه ۵۰ هزار تومانی در نظر گرفته است که در آن زمان رقم بسیار بالایی بود. مجله «تهران مصور» هم در شماره ۱۸ اردیبهشت ۱۳۳۲ تصویری از همسر و دو فرزند خردسال افشارطوس را منتشر کرد.
از نکات جالب به نقل از اعترافات دستگیرشدگان این است که ربایندگان چند شب قبلتر فیلم «مهتاب نیمهشب» را در سینما تماشا کرده بودند. در این فیلم دیده بودند یک فرمانده آلمانی را میربایند و به غار میبرند. آنها هم به تقلید از همان فیلم، تیمسار را به غاری در منطقه «تلو» - در تپه های لشکرک - میبرند و او را میکشند. درواقع توطئه این قتل را پای مظفز بقایی مینویسند. بقایی و حسین خطیبی، بعضی افسران بازنشسته و اخراجی از ارتش مانند مزینی و منزه، بایندر، زاهدی (از بستگان سرلشکر زاهدی) و بلوچ قرایی و... را به دور خود جمع کرده و با وعده وزارت و پستهای مهم آنها را قانع کردند تا در توطئه ضد حکومت ملی شرکت کنند و از طریق ربودن اعضای مهم و کلیدی دولت از جمله افشارطوس، ریاحی، دکتر فاطمی و … موجب سقوط دولت شوند.
درباره قتل افشارطوس این هم بسیار جالب است که وقتی حسین خطیبی اعتراف کرد، پرونده به دادسرای جنایی رفت، ولی بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ او مدعی شد اعترافات تحت شکنجه بوده و انکار کرد و پروندهای چنین حساس برای افکار عمومی را بهسرعت بستند!