آسیانیوز ایران؛ در این مقاله، ما به بررسی این پدیده از منظر تاریخی و همچنین از دیدگاه مفاهیم بازی و روانشناسی خواهیم پرداخت.
اشتباهات کوچک در امپراتوری عثمانی
در گذشته ای نه چندان دور، امپراتوری عثمانی بخش قابل توجهی از جهان را برای مدّت بیش از ۵ قرن زیر نگین خلافت خود داشت، در تمامی شرق اسلامی به جز «فارس(ایران)» همه جا پرچم منقوش به ماه و ستاره در اهتزاز بود؛ چنان که تا به امروز همین نقش را در سراسر جهان به عنوان نشان اسلامیّت و اسلامگرایی می شناسند.
در بخشی از این خلافت بزرگ اسلامی، «فلسطین» و «بیت المقدّس»، چون نگینی می درخشید و در مرکز آن مسجد بزرگ «ایاصوفیه»، که روزگاری، جهان مسیحی، به داشتن کلیسایی چون آن به خود می بالید. به هر روی، اهتزاز این پرچم در شرق و سایه نشینی مسیحیّت و انزوای یهودیّت، خوشایند غرب مسیحی و یهودیّت صهیونیستی که سودای تصرّف بیت المقدّس و تأسیس حکومت جهانی را در سر می پرورید، نیامد. از همین رو همه توان خود را در وجوه مختلف مصروف براندازی این امپراتوری نمود.
دولت عثمانی در سدههای هفتم و هشتم هجری (سیزدهم و چهاردهم میلادی) در سرزمین آناتولی ظهور کرد. از سده چهاردهم، به رهبری بایزید اول (ایلدرم بایزید)، قلمرو آن در قاره اروپا گسترش چشمگیر یافت و در اوائل نیمه دوم سده پانزدهم با فتح قسطنطنیه، به رهبری سلطان محمد دوم (فاتح)، در مقام تنها وارث امپراتوری امپراتوری روم شرقی (بیزانس) جای گرفت. بدینسان، در پایان سده پانزدهم دولت عثمانی به اوج اقتدار و شکوه خود دست یافت؛ اقتدار و شکوهی که بیش از یک سده دوام آورد. مورّخین مرگ سلیمان قانونی (۵ سپتامبر ۱۵۶۶ میلادی) را نقطه عطفی در تاریخ عثمانی و سرآغاز فرایند انحطاط تدریجی این دولت میدانند. دولت عثمانی سرانجام در سال ۱۹۲۲ میلادی از جغرافیای سیاسی جهان حذف گردید.
علل فروپاشی امپراتوری عثمانی
در تبیین علل انحطاط عثمانی به طور عمده باید به عوامل زیر توجه کرد:
افزایش نامتوازن جمعیّت و پیامدهای آن
در طول سده شانزدهم، جمعیت عثمانی به شکلی عظیم افزایش یافت. این افزایش جمعیت، بر روند افزایش سطح زیر کشت اراضی کشاورزی پیشی گرفت؛ تعادل میان این دو از دست رفت و به پیدایش توده کثیری ”اضافه جمعیت" انجامید. استانفورد جی شاو(Stanford Jay Shaw) در این باره می گوید: مشکلات ازدیاد جمعیت بیشتر از افزایش شدید موالید و کاهش میزان مرگ و میر ناشی می شد و همین امر خود از یک دوره صلح و امنیت در امپراتوری عثمانی و کاهش شیوع طاعون نشات می گرفت.
بنابراین، این میزان جمعیت، خواستار کار و زمین بسیار فراتر از امکانات امپراتوری بود. افزایش جمعیت هرچند به جهت استراتژی های نظامی کارآمد به نظر می رسید و می توانست در امور جنگی مورد استفاده قرار گیرد و عامل جدّی در ایجاد رعب و وحشت در دل دشمنان امپراتوری عثمانی به حساب آید؛ ولی پس از توقف گسترش عثمانی در قاره اروپا در پایان سده شانزدهم، به عاملی مؤثر در نابسامان نمودن اوضاع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی این امپراتوری تبدیل شد.
به طوری که شمار جوانان بیکار رو به ازدیاد رفت و مشکلات فراوانی را برای این امپراتوری به همراه آورد. در اینجا این پرسش بنیادین مطرح است که چرا در اروپای غربی پدیده « انفجارجمعیت» به عاملی مهم در توسعه این مناطق بدل شد و در پایه ظهور تمدن جدید غرب قرار گرفت ولی درعثمانی تأثیری معکوس بخشید؟
به منظور پاسخ دادن بدین سؤال بایستی به دو عامل مهم در این جریان اهتمام بورزیم:
عامل اول
نخست اینکه برخلاف امپراتوری عثمانی، در قاره اروپا، چنین ازدیاد جمعیت نامتوازنی صورت نپذیرفته بود و لذا توازن میان افراد و زمین های کشاورزی و خدمات اجتماعی برقرار ماند و حتی بهبود بخشید. در ضمن در بسیاری از کشورهای اروپایی، پدیده ای با نام انفجار جمعیت تا قبل از سده نوزدهم تعریف خاصی نداشته است. به عنوان مثال جمعیت انگلستان حتی تا پایان سده هجدهم، رشدی کند داشت و از چهار میلیون و هفتصد هزار نفر در سال ۱۷۰۰ میلادی به ۵.۵ میلیون نفر رسید. تنها در سده نوزدهم بود که این کشور با پدیده ای به نام « انفجار جمعیت» مواجه شد. سایر دول اروپایی نیز تجربه ای مشابه دارند.
عامل دوم
با کشف قاره آمریکا و تهاجم گسترده اروپاییان به این قاره در سده شانزدهم، نه تنها مشکل نبود یا کمبود زمین های کشاورزی و حاصلخیز مرتفع شد، بلکه با کشتار و نسل کشی عظیم و بی رحمانه اروپاییان از بومیان آن منطقه، سیل مهاجرت اروپاییان به قاره آمریکا آغاز شد. به عنوان نمونه در پی سلطه بریتانیا بر جزایر هند غربی، جمعیت این منطقه از ۵۰ هزار نفر به یک میلیون نفر افزایش یافت و درسال ۱۷۶۰ تنها درمنطقه ویرجینیا حدود ۲۰۰ هزار اروپایی و ۲۰۰ هزار برده سیاه می زیستند!
با دقت در دو عامل بالا به پاسخ سؤال مذکور نائل می شویم از آنجا که عثمانی ها صرف نظر از غارت و کشتارهای مرسوم، کشورگشایی هایشان را در غالب فرهنگ شرقی- اسلامی صورت می دادند و هرگز در منطقه متصرفه به نسل کشی و امحاء دست جمعی دست نمی زدند. درحالی که با اتخاذ سیاست امحاء همانند اروپاییان، جمعیت اضافی سرزمین های خود را در مناطق حاصلخیز اروپا قرار دهند.
سلطه اروپای غربی بر قاره آمریکا و سَیَلان ثروت این قاره به این منطقه
در سال 1492 میلادی، کریستف کلمب، وارد جزیره ای مرجانی شد که بعدها باهاماس(Bahamas) نام گرفت. آنها در ابتدا گمان می کردند که به منطقه هندوستان رسیده اند و اهالی بومی آن منطقه را هندی(Indian) نامیدند. کلمب از باهاماس خارج شد و به سفر خود ادامه داد و چندین جزیره دیگر در منطقه شناسایی و کشف نمود که از جمله آنان می توان به هیسپانیولا (قسمتی از هائیتی و جمهوری دومنیکن امروزی) اشاره کرد. کلمب و همراهانش از این جزایر جواهرات و طلای فراوانی بدست آوردند و به اسپانیا و نزد ملکه ایزابل بازگشتند.
دراین زمان بود که قاره جدید با سیل مهاجرت اروپاییان مواجه شد. اروپاییان برای رسیدن به ثروت نهفته در قاره آمریکا به هر اقدام وحشیانه ای از جمله نسل کشی و امحاء دسته جمعی بومیان منطقه دست زدند. سیل ثروت قاره آمریکا به سمت اروپای غربی از اواخر سده شانزدهم میلادی تأثیر بزرگی بر تسریع در فروپاشی و افول امپراتوری عثمانی نهاد. از زمان کارل پنجم، که خاندان هابسبورگ، سلطنت اسپانیا و مستعمرات پهناور آن را در قاره آمریکا نیز به دست آورد، به تدریج این ثروت بیکران به پشتوانه مالی نیرومندی برای جنگ ها و دسیسه های آن علیه عثمانی بدل شد. بخش مهمی از مخارج سنگین حکومت جابرانه و جنگ های خونین کارل پنجم را طلا و نقره آمریکا تأمین می کرد.
ورود کالاهای ارزان قیمت به ممالک عثمانی و خروج نقدینگی از این ممالک
همانطور که در اثنای مطلب بیان شد، اروپاییان به سرزمین های قاره آمریکا مهاجرت نمودند و زمین های آن را به کار بستند و از این جهت سیل کالاهای ارزان قیمت به سمت مرزهای امپراتوری عثمانی روانه شد و مردمان عثمانی از یک سو به سبب مشکلات مالی و بهای بالای کالاهای عثمانی و ازسوی دیگر به خاطر ارزانی کالاهای وارداتی، به این کالاها روی آوردند و لذا حجم قابل توجهی از نقدینگی امپراتوری عثمانی به سمت غرب و اروپای غربی سرازیر شد. علاوه بر آن اروپاییان کالاهایی از جمله قهوه و تنباکو (که غالبا در قاره آمریکا کشت می شد) را در میان مردمان عثمانی رواج دادند و از این جهت عثمانی ها را به خود وابسته نمودند. هامر پورگشتال در این باره می نویسد: از جمله کارهایی که در این سال [سال ها] اتفاق افتادند، ظهور تنباکو در مملکت عثمانی می باشد. در مدت پنجاه سال قهوه و تنباکو به طوری در ممالک عثمانی شیوع یافتند که یکی از لوازم زندگی عثمانیان شدند.
گشایش بازار ممالک عثمانی بر روی کالاهای مستعمراتی، از قبیل تنباکو و قهوه را بایستی به کمپانی های استعمارگر یهودی منتسب دانست. نقش یهودیان به همین موارد محدود منحصر نمی شود. سلاطین عثمانی در ابتدا در قبال این وابستگی ها و رواج محصولات وارداتی، بی تفاوت بودند تا این که پس از دو دهه سلطان عثمان دوّم در سال ۱۶۲۲ میلادی استعمال تنباکو را به شدت ممنوع کرد. مصرف قهوه نیز در همان زمان ممنوع اعلام شد. به نظر می رسد در آن زمان سلاطین عثمانی مبحث تهدید امنیتی کالاهای وارداتی و وابستگی به آن ها را تا حدودی درک کردند. سقوط سلطان عثمان دوم و تزلزل حکومت بعدی، باعث شد ممنوعیت قهوه و تنباکو کمتر در نظر گرفته شود تا این که در سال ۱۶۳۰ میلادی این ممنوعیت شدیدا پیگیری شد و موجب بهبود وضع اقتصادی ممالک عثمانی گردید. این سختگیری تا سال ۱۶۵۲ میلادی ادامه داشت ولی در سال ۱۶۵۴ میلادی به یکباره مصرف و استعمال تنباکو حتی در میان نظامیان، آن چنان رواج یافت، که بیم آن می رفت در صورت سختگیری و اعمال دوباره ممنوعیت سبب بروز آشوب و شورش گردد. به هرحال واردات بی رویّه کالاهای ارزان قیمت به ممالک عثمانی موجب تضعیف شدید اقتصاد این مملکت و افزایش تورّم و فقر گشت.
گشایش راه دریایی تجارت غرب با شرق(هند)
از دیرباز و به ویژه در عصر استعمار، هندوستان در کانون توجه استعمارگران بوده است. در قرون شانزدهم و هفدهم نیز از طرفی دستیابی به ثروت این منطقه در رأس اهداف پادشاهان اروپایی قرار داشته است و از طرف دیگر امپراتوری قدرتمند عثمانی به دلیل سیطره کاملی که بر راه های ارتباطی منتهی به هندوستان داشت، مانع رسیدن اروپاییان به هند می شد و یا حداقل هزینه های سفر را برای آنان بسیار بالا می برد. کریستف کلمب طرحی ارائه کرد که طبق آن اروپاییان با سفر دریایی(به سمت غرب) و پیمودن عرض اقیانوس اطلس می توانستند سریع تر و ایمن تر به منطقه هندوستان برسند. کلمب زمین را به صورت یک کره تقریبا ۶۳درصد ارزیابی نمود و فاصله جزایر قناری تا ژاپن را حدود ۲۳۰۰ مایل تخمین زد. فارغ از اهمیّت کشف قاره آمریکا که در این زمان اتفاق افتاد، مهم تر کشف راه جدید دریایی غرب به شرق بود و بعد از کلمب اروپاییان برای تجارت و سفر به شرق از این راه با هزینه و خطر کمتر عازم شرق و خصوصا هندوستان می شدند. ویل دورانت در این باره می نویسد: تبدیل راه مدیترانه ای- مصری هند به یک مسیر دریایی، و توسعه تجارت اروپا با آمریکا، کشورهای آتلانتیک را ثروتمند و ایتالیا را فقیر ساخت... به تدریج، ملل مدیترانه رو به انحطاط نهادند زیرا از سر راه سفر مردم و کالاها برکنار بودند؛ ملل آتلانتیک، که با تجارت و طلای آمریکا ثروتمند شده بودند، پیش افتادند. این انقلابی بود در راه های تجارت.
این تحلیل در مورد عثمانی نیز صادق است؛ که مهمترین دولت حوزه دریای مدیترانه به شمار می رفت و طی سده های چهاردهم و پانزدهم و شانزدهم میلادی از رونق تجارت زمینی شرق و غرب برخوردار بود» بدین ترتیب بخش دیگری از درآمد اقتصادی عثمانیان نیز ازدست رفت و اقتصاد آنان را بیش از پیش رو به زوال نهاد.
تقابل نظامی- اطلاعاتی غرب با امپراتوری عثمانی
حکمرانان غرب از زمان تهاجم بایزید اوّل به اعماق قاره اروپا و شکست در نیکوپولیس(Nicopolis, Nikopol) در ۱۳۹۶ میلادی تهدیدی به نام عثمانی را با اعماق وجود خود شناختند و از آن زمان تلاش برای منحرف کردن این دشمن مقتدر از حرکت به سوی مرکز و غرب اروپا و تضعیف و از میان بردن آن به دغدغه دائمی آنان بدل شد. شکست نیکوپولیس حادثه ای است با چنان پیامدهای شگرف که به تعبیر لسترنج(Le Strange)، شرق شناس انگلیسی، سرانجام اروپا را بیدار کرد.
حوادث و اقداماتی که در ذیل بدان اشاره شده است را می توان در چارچوب «استراتژی دفع تهدید عثمانی» قرار داد و البته این اقدامات در موارد زیر منحصر نمی شود که بیان تمامی آنان از حوصله بحث خارج است.
الف) چرخش سمت و سوی توسعه طلبی امیر تیمور گورکانی از شرق به غرب و جنگ با بایزید اوّل و قتل او(۱۴۰۰-۱۴۰۳ میلادی)
ب) شورش شیخ بدرالدین، قاضی یهودی تبار اهل سماون، و همدستان یهودی او در زمان احیای دولت عثمانی به دست سلطان محمد اول(چلپی)
پ) مهاجرت حدود بیست هزار یهودی از شبه جزیره ایبری به عثمانی(اواخر سده پانزدهم و اوایل سده شانزدهم میلادی)
ت)پیدایش موج خونین شیعه ستیزی و قتل عام شیعیان آناتولی و آغاز جنگ های عثمانی علیه ایران(دهه ۱۵۱۰ میلادی)
ث) آشوب ها و شورش هایی که درست به هنگام تشدید تهدید عثمانی و حرکت آن به سوی اعماق قاره اروپا در سرزمین عثمانی رخ می داد.
ج) نفوذ در دربار و حرمسرای عثمانی و دسیسه علیه شاهزادگان و نخبگان شایسته و اصلاح طلب و قتل ایشان مانند شاهزاده مصطفی(۱۵۵۳میلادی) و شاهزاده بایزید(۱۵۶۲ میلادی) پسران ارشد سلیمان قانونی و وزرایی همچون ابراهیم پاشا(۱۵۳۶ میلادی) و محمد سوکولی(۱۵۷۹ میلادی) که مخالف دسیسه های جنگ افروزانه علیه ایران بودند.
چ) استقرار یک کانون اطلاعاتی قدرتمند و مقتدر در دربار و حرمسرای عثمانی برای منحرف کردن استراتژی ها و رویکرهای این امپراتوری که برای نمونه می توان به کانون قدرتمند روکسلانه(خرم سلطان) و اطرافیان او اشاره نمود.
ح) سلطه بر ضرابخانه و امور مالیه عثمانی و کاهش ارزش پول عثمانی.
رشد فساد در ساختار سیاسی
گسترش فساد در رأس ساختار سیاسی که در ظهور حرمسرا به عنوان یک نهاد سیاسی مقتدر، رواج خویشاوندسالاری به عنوان رویه ای تباه کننده در برابر شایسته سالاری و سوءاستفاده از مقام و منصب برای انباشت ثروت شخصی تجلّی یافت. در ساختار سیاسی عثمانی برای تضمین سلامت نهاد سلطنت تدابیری وجود داشت که در دنیای آن عصر بی نظیر و شگفت انگیز است: در بخش مهمی از تاریخ عثمانی به جز شخص سلطان، سایر اعضای خاندان آل عثمان(شاهزادگان) از مناصب حکومتی کاملا برکنار بودند و رجال کاردان و شایسته زمام امور کشور را به دست داشتند. رویّه بدین شکل بود که سلاطین عثمانی معمولا یک زن عقدی را به همسری می گرفتند و در واقع حق داشتند چهار زن عقدی از اتباع اختصاص داشته باشند. در ضمن، این سلاطین، همسر خود را از میان کنیزکان و نه از میان اعضای خاندان های مشهور و سرشناس انتخاب می نمودند تا بدین صورت راه خویشاوندسالاری و ورود خویشاوندان به قدرت و حکومت انسداد یابد. هامر پورگشتال در این باره می نویسد:
«سلطانی که از این زنان[کنیزکان] متولد شده باشد، به واسطه نداشتن اقوام و ارحام و بستگانی دیگر در سلطنت، پادشاهی آزاد و خالی از قید خواهد بود.»
سلطان عثمان دوّم اولین پادشاهی بود که رویّه ثابت را خدشه دار نمود و تصمیم گرفت از میان اتباع عثمانی همسر عقدی اختیار کند و همزمان چهار زن عقدی داشته باشد و البته با شورش مردم سرنگون شد. به هرحال فسادی که از عصر [سلطان]سلیمان[قانونی] از طریق کنیزان مجهول الهویه و مشکوک چون روکسلانه(خرم سلطان- همسر سلیمان و مادر سلیم دوم) و نوربانو سلطان یهودیّه(همسر سلیم دوّم و مادر مراد سوّم) و خواجگان بر حرمسرا و دولت عثمانی حاکم شد، تأثیرات فرهنگی و ژنتیکی خود را برحای نهاد. نماد این فساد را می توان در شخصیت فاسد و میگسار سلیم دوم به روشنی دید که با سیره سلاطین سلف مثلا [سلطان] مراد دوّم به کلی تفاوت داشت.
تحجر دینی و انحطاط اندیشه سیاسی
گسترش و اقتدار طریقت های دراویش(اهل تصوّف) از یک سو و ظهور گروه های خشک اندیش و تحجّرگرا در میان فقها از سوی دیگر تعارض فرهنگی بزرگی در عثمانی سده های هفدهم و هجدهم میلادی پدید آورد که در انحطاط و انجماد فکری عثمانیان مؤثر بود. اندیشه های اجتماعی و سیاسی عثمانیان در چارچوب همین انحطاط فکری محبوس ماند و از رشد آن جلوگیری شد. برجستهترین نماد این تحجر را در اندیشه و عملکرد پیروان قاضی زاده میتوان دید که دوران اقتدار آن مقارن با دهه های ۱۶۳۰ تا ۱۶۵۰ میلادی است. قاضی زاده بهکارگیری برخی از آداب و رسوم و سننی را که در زمان پیامبر اسلام (ص) رواج نداشت بدعت و حرام میدانست و صوفیان را بدترین بدعت گذاران در دین اسلام میشمرد.
ترویج ناسیونالیسم و افکار نژادپرستانه
ناسیونالیسم عربی(تأکید بر نژاد عربی)
انجمن های اقلیّت های دینی در سرزمین های عثمانی به ترویج عقاید ناسیونالیسم عربی برای محدود کردن سلطه ترکان عثمانی در مناطقی مثل سوریه، لبنان و فلسطین پرداختند. در این میان انجمن های یهودی و مسیحی نقش بسزایی را ایفا می نمودند؛ به طوری که در دوره ای به فراگیری زبان عربی پرداختند و سپس نشریات مختلف به زبان عربی منتشر نمودند و فعالیت تبلیغاتی زیادی علیه ترکان و سلاطین دولت عثمانی انجام دادند. از آنجا که غالب جمعیّت عثمانیان عرب زبان بودند، این فعالیت ها در جهت تفرقه و ایجاد هرج و مرج بسیار مؤثر بود.
ناسیونالیسم ترکی(تأکید بر نژاد ترکی)
همانطور که بیان شد، هدف انجمن های مذکور تضعیف حکومت مرکزی بود و از این رو این انجمن ها برای هرچه بیشتر دامن زدن به اختلافات شروع به ترویج عقاید، افکار و اندیشه های ناسیونالیسم ترکی نمودند. نشریات مختلف به زبان ترکی با این هدف منتشر شدند. رواج این افکار سلاطین عثمانی را بیش از پیش خودرأی و خودکامه تر و اعراب را بیش تر از قبل خشمگین تر می نمود.
سلطه ی مطبوعاتی
اقتدار یهود بر عرصه چاپ و نشر در قرن هجدهم میلادی، وسوسه ی صهیونیسم را جهت سیطره ی کامل بر فرهنگ جهانی، از این طریق برانگیخت و محافل و انجمن های مخفی وابسته به صهیونیسم جهانی را بر آن داشت تا در پوشش های مختلف به فعالیت بپردازند. در سال ۱۸۶۹ میلادی راشورون خاخام یهودی در سخنرانی خود در شهر «پراگ» درباره ی اهمیّت رسانه ها در نظر یهودیان، گفت: اگر طلا نخستین قدرت ما برای سیطره ی بر جهان است، مطبوعات باید دومین قدرت ما باشد.
یهودیان با بهره گیری از صنعت مطبوعات با تمام توان به نشر افکار و باورهای خود و ترویج ناسیونالیسم عربی و ترکی می پرداختند و روز به روز شکاف امنیتی دولت عثمانی را عمیق تر می نمودند.
فرقه گرایی
دامن زدن به اختلافات مذهبی و تعمیق جریانات انشعابی اسلامی همواره مورد توجّه دشمنان اسلام قرار داشته است. این مسئله حتی در صدر اسلام و پس از ان با اختلاف در میان شیعیان و اهل سنّت سابقه ای دیرین دارد. ولی آنچه که موجب اقتدار و عظمت امپراتوری عثمانی شده بود، همانا رنگ و بوی اسلامی آن و حمایت و احترام به مقدّسات اسلامی و اصول بنیادین شرع بود، که تحت نظارت و زعامت نهاد شیخ الاسلامی در طول قرن ها محافظت و صیانت شده بود. رهیافت تخریب حبل المتین اسلام توسط جریانات معاند و هدایت شده در داخل امپراتوری و خارج از آن، توسط دولتمردان انگلستان به صورت گسترده در پیش گرفته شد. به عنوان مثال، گلادستون نخست وزیر وقت انگلستان ضمن سخنرانی در پارلمان «انگلیس» پس از کوبیدن «قرآن» بر روی میز گفت: تا این کتاب(قرآن)در میان مسلمانان است، امنیت و اطاعت سرزمین های مسلمان نشین در برابر انگلیس محال است!
از این رو راهبرد افتراق و فرقه گرایی مذهبی در مین جوامع دینی از عمده ترین شگردهایی است که در سیاست خارجی بریتانیا ترسیم شده و با هدایت صهیونیسم همواره پیگیری می شود. «مستر همفر» را می توان از جمله مهمترین مأموران این دستگاه خبیث نام برد. در ادامه گزارش به تعدادی از این فِرَق اشاره خواهیم کرد و برای جلوگیری از اطناب مملّ تنها به توضیح فرقه انحرافی وهابیّت می پردازیم.
وهابیّت در جامعه اهل سنّت
شاید بتوان از فرقه ضالّه و انحرافی وهابیّت به عنوان مهمترین شاهکار سیاسی - مذهبی صهیونیسم انگلیسی یاد کرد؛ واضح و مبرهن است که عملیات فرقه سازی از سوی استعمار و امپریالیزم، به خصوص انگلستان، ریشه در معاندات تاریخی زرسالاران و اومانیست های یهودی با ادیان بزرگی چون اسلام دارد. به دلیل همین تأثیرات سیاست خارجی و راهبردی بریتانیا همواره بر دشمنی با اسلام و گسترش فِرَق و فرقه گرایی در جوامع اسلامی بوده است.
تاسیس فرقه وهابیّت نیز در همین راستا و توسط محمدبن عبدالوهّاب و به تحریک «همفر»(جاسوس انگلستان) صورت گرفت. همفر در خاطراتش درباره تحریک محمدبن عبدالوهاب می نویسد: پس از آشنایی و مراوده با محمدبن عبدالوهّاب، بدین نتیجه رسیدم که فرد شایسته برای اجرای مقاصد بریتانیا در منطقه، شخص او تواند بود... من پیوسته در گوش او فرا می خواندم که خداوند تو را از موهبت نبوغ و قریحه ای بهره مند ساخته که به مراتب از علی و عمر بیشتر است. به او می گفتم اگر تو در زمان پیامبر بودی، یقینا به جانشینی او انتخاب می شدی... شاید با بیان نامه زیر که از سوی عبدالعزیز (مؤسس و بنیانگذار عربستان سعودی) خطاب به «پرسی کاکس» نماینده بریتانیا نوشته شده است، حجاب وابستگی وهّابیان آل سعود به صهیونیسم انگلیسی بیش از پیش کنار رود:
آقای من! سرپرسی کاکس نماینده بریتانیای کبیر عزّتش مستدام باد ... بزرگی خدمات ما را برای بریتانیای بزرگ و دوستی و صمیمیت ما را برای همیشه بپذیرید.
نوکر شما امیر نجد و عشایر آن، عبدالعزیز آل سعود
دوره زوال که از اواخر قرن هفدهم آغاز شد وقتی به قرن نوزدهم رسید دیگر به یک دوره فروپاشی تبدیل شده بود، به طوری که دولت عثمانی حتی نمیتوانست استقلال خود را حفظ کند. در نتیجه این وضعیت، اصطلاح “مرد بیمار” که در سال ۱۸۵۳ توسط تزار روس نیکلاس اول برای توصیف امپراتوری عثمانی به سفیر انگلیس در کشورش استفاده شد، نمونه بسیار مهمی از نظر خلاصه وضعیت سقوط امپراتوری عثمانی در این دوره است. تورم ایجاد شده در نقره، تجارت در آن سوی دریاها، حمل و نقل دریایی و تحولات در فناوری اسلحههای گرم حوادثی هستند که نظم سیاسی اجتماعی عثمانی را متزلزل میکند. علاوه بر این، خراب شدن سیستم اهدای زمین به ماموران دولتی در کشور، آشفتگی در بالکان و آناتولی ابعاد جدیدی به این روند بد اضافه کرد.
در نتیجه این شکست، امپراتوری عثمانی تسلط اقتصادی و سیاسی خود را در مدیترانه یعنی در کشورهایی مثل مصر، شمال آفریقا و لبنان از دست داد و قدرتهای اروپایی شروع به تسلط بر این مناطق کردند. دلیل مهم دیگر وخامت نظم عثمانی این است که دو کشور اتریش و روسیه که ساختارهای کشت و صنعت آن ها تغییر و تقویت شده است، وارد روابط اقتصادی دریای مدیترانه شدند. به همین دلیل، این کشورها شروع به یک جنگ فعال و سیاست توسعه اقتصادی در منطقه مدیترانه و بالکان کردند.
امپراتوری عثمانی، که در قرن ۱۹ به اوج قدرت خود رسید، نمونهای بارز از انباشت اشتباهات است. در این دوره، به جای انجام اصلاحات اساسی و مؤثر برای مدرنسازی و تقویت ساختارهای حکومتی، این امپراتوری به تصمیمات جزئی و ناکارآمدی روی آورد. به عنوان مثال، واگذاری امتیازات اقتصادی به کشورهای اروپایی نه تنها باعث تضعیف اقتصاد داخلی شد، بلکه به وابستگی بیشتر به قدرتهای خارجی انجامید. علاوه بر این، غفلت از مدرنیزهسازی ارتش و نادیده گرفتن نیازهای اجتماعی و اقتصادی مردم، زمینهساز بروز نارضایتیهای عمومی و در نهایت بحرانهای عمیق سیاسی گردید. این اشتباهات کوچک، به تدریج انباشته شدند و به ضعفهای ساختاری جدی در نظام حکومتی عثمانی منجر شدند. این ضعفها در نهایت به شکستهای نظامی در جنگهای مختلف و فروپاشی این امپراتوری در جنگ جهانی اول انجامید. بنابراین، درس مهمی که از تاریخ عثمانی میتوان گرفت، این است که اصلاحات باید به موقع و مؤثر انجام شوند تا از انباشت مشکلات جلوگیری شود.
اثر گلوله برفی و بازی تتریس
اثر گلولهبرفی (Snowball Effect) در مدیریت به پدیدهای اشاره دارد که در آن اقدامات کوچک یا تغییرات جزئی به مرور زمان منجر به نتایج بزرگتر و مهمتری میشوند. این مفهوم شبیه به نحوهای است که یک گلولهی کوچک برفی در هنگام غلتیدن از تپه بزرگتر و بزرگتر میشود. اثر گلوله برفی Snowball effect فرآیندی است که در آن یک چیز کوچک و کم اهمیت در طول زمان شتاب میگیرد، رشد میکند و بزرگتر و مهمتر میشود. یک گلوله کوچک برف وقتی از بالای کوه به سمت پایین میلغذ، مقداری برف به خود جذب میکند و به مرور زمان بزرگ و بزرگتر می شود تا به دامنه کوه میرسد. اصطلاح اثر گلوله برفی به معنای موقعیتی است که در آن چیزی با سرعت فزایندهای بزرگتر یا مهمتر میشود.
اثر گلوله برفی به دو صورت مثبت (سودمند) یا منفی (زیانبار) عمل میکند. یک کار کوچک مثبت در صورت استمرار و تداوم، تاثیر مثبت قابل توجهی خواهد داشت. به عنوان مثال، نیم ساعت مطالعه هر شب یا نیم ساعت پیادهروی هر صبح به طور مداورم تأثیر زیادی روی سلامتی و توانمندی ما خواهد گذاشت. سرمایهگذاری و مدیریت صحیح شرکتهای دانش بنیان منجر به شکوفایی اقتصادی یک منطقه خواهد شد. در مقابل، انجام یک خطای کوچک و تداوم آن موجب بروز یک بحران بزرگ در آینده خواهد شد. اولین تصمیم یا اقدام در صورتیکه به درستی صورت گیرد، وقتی در چرخه خیر اثر گولهبرفی قرار گیرد، تأثیرات مثبت بیشتری به دنبال خواهد داشت. به عنوان مثال، اگر اقدامی موجب شود که وزن هواپیما اندکی کم شود، در نتیجه، نیروی کمتری برای بلند شدن هواپیما لازم خواهد بود و هواپیما به بالهای کوچکتری نیاز دارد، به دنبال آن نیاز به موتور و قسمتهای دیگر کوچکتری خواهد بود که در نهایت، منجر به کاهش زیاد وزن هواپیما خواهد شد.
اثر گلوله برفی در سازمان و مدیریت هم مشاهده میشود. سازمان یک سیستم اجتماعی- فنی پیچیده است. اداره صحبح سازمان نیازمند سیستم مدیریت است. مدیران باید یک مدل مفهومی سیستمی برای مدیریت سازمان خود داشته باشند. مدیریت و رهبری، برنامهریزی، یادگیری سازمانی، فرهنگ سازمانی، مدیریت کارکنان، مدیریت مشتریان، مدیریت منابع، مدیریت فرایندها، نتایج کارکنان، نتایج مشتریان و نتایج سازمان اجزای اصلی این مدل مدیریت سازمان است. این اجزا به یکدیگر مرتبط هستند و باید تقویت شوند. مدیران با بکارگیری اصلاحات افقی و تقویت ساختارها، بافتارها و فرایندهای سازمان از چرخه سودمند اثر گلوله برفی استفاده میکنند و رضایت کارکنان و مشتریان و بهرهوری سازمان خود را تضمین میکنند. بکارگیری یک استراتژی درست در زمان و مکان درست اثرات مثبت بسیار بزرگی برای سازمان خواهد داشت.
مدیران اگر برای اثر گلولهبرفی مثبت برنامهریزی نکنند، اثرگلوله برفی منفی اتفاق خواهد افتاد و هزینه زیادی به سازمان تحمیل میشود. به عنوان مثال، مدیران اگر کارمند شایسته، متخصص و متعهدی را برای یک واحد کاری استخدام کنند، یک چرخه مثبت اثر گلوله برفی در آن واحد کاری و سازمان ایجاد میشود که در نهایت، منجر به افزایش بهرهوری سازمان خواهد شد. در مقابل، استخدام یک کارمند سمی به دلیل بروز اثر گلوله برفی منفی، در نهایت، به کل سازمان آسیب وارد خواهد ساخت. اثر گلوله برفی در حل مشکلات و تعارضات سازمانی نیز کاربرد دارد. همانطور که تودهی برف که از تپهای میغلتد، شتاب بیشتری میگیرد و جرم و حجمش بزرگتر میشود، ذوب شدن آن هم سختتر میشود. بنابراین، مدیران به هنگام بروز مشکلات و تعارضات سازمانی باید سریع مداخله کنند و آن را مدیریت کنند. در غیر اینصورت، اندازه مشکل و تعارض بزرگتر شده، افراد بیشتری درگیر خواهند شد و شانس حل مسالمت آمیز آن کاهش مییابد. مشکلات کوچک در سازمان در صورتیکه نادیده گرفته شوند و سریع مدیریت نشوند، جمع میشوند و به یک بحران بزرگ تبدیل میشوند. مدیران برای اینکه از اثر گلوله برفی به درستی در سازمان استفاده کنند، باید:
یک سیستم بدون نقص Failure-free ایجاد کنند. ساختار و فرهنگ سازمانی باید به گونهای ایجاد و توسعه یابد که شانس خطا را کاهش دهد. قوانین، مقررات، سیاستها و دستورالعملهایی برای تقویت ثبات و نظم در سازمان تدوین شود و کارکنان در این زمینه آموزش ببینند.
آنها باید اهدافی برای رشد و توسعه سازمان تعیین کنند و برنامه مناسبی برای دستیابی به این اهداف با کمک کارکنان تدوین کنند. مجموعه برنامهها و اقدامات با رویکرد اثر گلوله برفی مثبت انتخاب شوند که تقویت کننده ساختارها، بافتارها و فرایندهای سازمان باشند تا نتایج بزرگ مثبتی داشته باشند.
آن ها باید منابع لازم برای اجرای درست برنامهها را تأمین کنند و کارکنان را توانمند کنند تا با نگرش مثبت برنامهها را به درستی اجرا کنند تا به اهداف تعیین شده دست یابند.
سیستم کنترلی مناسبی باید به کار گرفته شود تا در صورت بروز مشکلات و عدم دستیابی به اهداف تعیین شده، اقدامات اصلاحی لازم سریع بکار گرفته شود تا مانع بروز اثر گلوله برفی منفی شود.
مفهوم انباشت اشتباهات نه تنها در تاریخ سیاسی، بلکه در زمینههای دیگر مانند بازیها و روانشناسی نیز قابل مشاهده است. یکی از بهترین مثالها در این زمینه، بازی تتریس است. در این بازی، بازیکن باید بلاکهای هندسی را در مکانهای مناسب قرار دهد. اگر بازیکن یک اشتباه کوچک در جایگذاری این بلاکها انجام دهد و آن را به سرعت اصلاح نکند، فضای بازی به تدریج محدودتر میشود و اصلاحات بعدی بسیار دشوارتر خواهد شد.