یکشنبه / ۲۱ بهمن ۱۴۰۳ / ۱۸:۳۷
کد خبر: 27673
گزارشگر: 548
۱۶۲
۰
۰
۳
تفکیک علم از شبه‌علم و بررسی اثرات درمان‌های سنتی بر سلامت انسان

خطرات شبه علم؛ آیا می‌توانیم به باورهای سنتی اعتماد کنیم؟

خطرات شبه علم؛ آیا می‌توانیم به باورهای سنتی اعتماد کنیم؟
اندیشمندان فلسفه علم در جستجوی پاسخ به سوالاتی درباره مرزهای علم و شبه‌علم هستند؛ موضوعی که نه تنها به پیشرفت دانش علمی کمک می‌کند، بلکه به سلامت و رفاه اجتماعی نیز مربوط می‌شود. در این میان، بررسی تأثیرات درمان‌های سنتی و شبه‌علمی بر جامعه، اهمیت ویژه‌ای پیدا کرده است.

آسیانیوز ایران؛ سرویس علم و تکنولوژی:

به نقل از نیویورک تایمز / ترجمه ی علیرضا خیرالهی

 اندیشمندان حوزه فلسفه علم مدت‌هاست درگیر مسئله‌ای به نام مسئله مرزبندی  هستند؛ اینکه چه چیزی علم واقعی را از شبه‌علم و غیر علم و هر چیزی که این بین قرار می‌گیرد جدا می‌کند. این مسئله حداقل به سه دلیل حائز اهمیت است. اولین دلیل ریشه در فلسفه دارد. تفکیک علم از شبه‌علم از جهت پیشبرد دانش ضروری است؛ چرا که مستقیما به مباحث مهمی درباره چیستی دانش، حقیقت و کشفیات علمی مربوط می‌شود. دلیل دوم، جنبه‌ مدنی و اجتماعی دارد؛ در جامعه میلیاردها تومان از بودجه عمومی صرف تحقیقات علمی می‌شود، بنابراین مهم است که درک جامعی از نحوه خرج صحیح این بودجه داشته باشیم. آیا تخصیص بودجه به تحقیقات طب جایگزین از سوی مرکز ملی بهداشت توجیه پذیر است؟ آیا وزارت دفاع باید از تحقیقات در زمینه هایی چون تله‌پاتی حمایت مالی کند؟

 سومین مورد اینکه از نظر اخلاقی، شبه‌علم  برخلاف باور رایج صرفاً یک سرگرمی بی‌ضرر برای افراد زود باور نیست؛ بلکه اغلب رفاه مردم را تهدید می‌کند و گاهی این خطرات به قیمت جان آن‌ها تمام می‌شود. برای مثال، میلیون‌ها نفر در سراسر جهان به دلیل اینکه خودشان و گاها دولت‌ها از پذیرش یافته‌های علمی اولیه در مورد بیماری ایدز سرباز زدند و سرنوشت خود را به دست درمان‌های سنتی و روش های بی پایه و اساس سپردند، بر اثر این بیماری جان خود را از دست داده‌اند.

دقیقاً در حوزه درمان‌های پزشکی است که مرز میان علم و شبه‌علم اهمیت حیاتی پیدا می‌کند و اینجاست که نقش اندیشمندان در شفاف‌سازی مسائل بیش از پیش پررنگ می‌شود. استیون تی. آزما، اخیراً در یادداشتی با عنوان معمای طب چینی که در بخش یادداشت‌های ویژه‌ نیویورک تایمز منتشر شد، این مسئله را مطرح کرد که: (برخی از درمان‌های سنتی چینی مثل نوشیدن خون تازه لاک پشت برای تسکین علائم سرماخوردگی ممکن است تأثیرگذار باشند، ازاین‌رو، نباید صرفاً به این دلیل که ریشه در سنت دارند، آن‌ها را  کاملا شبه‌علمی دانست.) با این حال، چنین نگاهی خطرِ اشتباه گرفتن تاثیر احتمالی درمان‌های سنتی با خرافات و باورهای عجیب و غریبی که به آن‌ها نسبت داده می‌شود را به همراه دارد. تردیدی نیست که بعضی از روش‌های درمانی سنتی مؤثر هستند. برای مثال ماده‌ موثر آسپرین که امروزه یکی از پرمصرف‌ترین داروهای مسکن و ضدالتهاب است، از ماده‌ای فعال در پوست درخت بید استخراج شده است، گیاهی که خواص درمانی آن از زمان بقراط شناخته شده است. اما این مسئله اصلا چیز عجیبی نیست؛ انسان‌ها هزاران سال است که برای درمان بیماری‌هایشان روش‌های مختلف را به‌صورت آزمون و خطا امتحان کرده‌اند و گاهی به‌طور تصادفی به درمانی کارآمد هم دست یافته‌اند، اما آنچه آسپرین را به یک داروی مورد تایید علم تبدیل می‌کند، صرفاً این نیست که به‌طور اتفاقی مؤثر واقع شده باشد، بلکه این است که ماده مؤثر آن به‌صورت مجزا شناسایی شده، کارایی آن در مطالعات دقیق و کنترل‌شده اثبات و مکانیسم اثرگذاری آن بر بدن انسان کاملاً مشخص شده است.  اما آزما مثالی از طب سنتی چینی مطرح می‌کند که داستانی کاملا متفاوت است، ادعای وجود انرژی "چی" که گفته می‌شود از طریق مسیرهایی به نام "مریدین" در بدن جریان دارد. چنین حرف‌هایی ممکن است علمی به نظر برسد، چون از اصطلاحات پیچیده‌ و پرطمطراق  استفاده می‌کند که به آن‌ها حالتی تخصصی و معتبر می دهد، اما مشکل اینجاست که هیچ راه علمی معتبری برای آزمایش وجود چی و مسیرهای ادعایی آن در بدن وجود ندارد. همچنین، نمی‌توان بر پایه این مفاهیم یک پژوهش علمی قابل‌اتکا طراحی کرد، چرا که تمام این ادعاها فقط ظاهر علمی دارند اما در واقع حتی به یک نظریه تجربی و قابل آزمایش هم نزدیک نیستند. برای مثال از نظر نتایج تجربی، شواهد محکمی وجود دارد که نشان می‌دهد طب سوزنی می‌تواند در کاهش درد مزمن و حالت تهوع مؤثر باشد. اما نکته جالب اینجاست که در روش‌های ساختگی که در آن‌ها سوزن‌ها به‌صورت تصادفی وارد بدن می‌شوند یا حتی اصلاً به پوست نفوذ نمی‌کنند هم تأثیری مشابه دیده شده است! این مسئله به‌شدت ادعاهای مربوط به مسیرهای انرژی و خطوط چی را زیر سؤال می‌برد. به بیان دیگر، مفهوم چی فقط ظاهری شبیه به مفاهیم علمی دارد، اما فاقد هرگونه پشتوانه علمی است. این دقیقاً همان روش رایج شبه‌علم است: استفاده از ظاهر و اصطلاحات علمی بدون هیچ‌ مفهوم علمی واقعی. آزما مقایسه‌ای میان دسترس‌ناپذیری انرژی چی و وضعیت مشابه بوزون هیگز در گذشته انجام می‌دهد. بوزون هیگز، ذره‌ای زیراتمی است که فیزیکدانان برای مدت‌ها وجود آن را تنها بر اساس نظریه‌ای علمی پیش‌بینی کرده بودند. این ذره، نقشی کلیدی در ساختار جهان ایفا می‌کند، زیرا به تمام ذرات دیگر جرم می‌دهد، اما این مقایسه از پایبست نادرست است. وجود بوزون هیگز بر پایه مدل استاندارد فیزیک پیش‌بینی شده بود، مدلی که از نظر ریاضی فوق‌العاده دقیق و پیچیده است و بارها و بارها در آزمایش‌های مختلف صحت آن تأیید شده است. اما مفهوم چی اساساً در هیچ معنای علمی‌ یک نظریه محسوب نمی‌شود. در واقع، چی چیزی جز یک واژه مبهم برای توصیف نیرویی نامشخص نیست، نیرویی که نه می‌دانیم چیست و نه هیچ راهی برای سنجش یا کشف آن ارائه شده است. فیلسوفان علم مدت‌هاست که پذیرفته‌اند در اصول علمی، فرض مفاهیمی که مستقیماً قابل مشاهده نیستند، ایرادی ندارد. اما مسئله این است که این مفاهیم چه نقشی در یک چارچوب نظری-تجربی مشخص ایفا می‌کنند. در این زمینه، چی و مریدین‌ها هیچ نقشی در یک چارچوب علمی معتبر ندارند اما جالب اینجاست که این موضوع، علی رغم اهمیتی که دارد، ظاهراً  دغدغه حامیان و پزشکان طب چینی نیست!

ممکن است این سوال مطرح شود که اگر روش‌های درمانی مبتنی بر چی واقعاً تأثیر مثبتی داشته باشند چه اشکالی دارد که به آن باور داشته باشیم؟ در نگاه اول، این پرسش منطقی به نظر می‌رسد، اما مسائل مهمی وجود دارد که باید در نظر گرفت. اول اینکه حتی اگر بعضی از درمان‌های سنتی تصادفاً مؤثر باشند، علم پزشکی می‌تواند آن‌ها را بررسی و در صورت اثبات، در درمان‌های مدرن بگنجاند، همان‌طور که پوست درخت بید که در گذشته به‌عنوان مسکن استفاده می‌شد، بعدها به آسپرین تبدیل شد. پس از این منظر، چیزی به نام طب جایگزین وجود ندارد؛ تنها دو نوع درمان داریم: آنچه واقعاً مؤثر است و آنچه نیست.

دوم اینکه اگر وجود چی و مفاهیم مشابه را بپذیریم، درواقع در حال توضیح علت اثرگذاری یا بی‌اثر بودن برخی درمان‌ها هستیم، درحالی که اگر این مفاهیم اشتباه باشند یا مانند چی، اصولاً هیچ مبنای علمی نداشته باشند باید یا آن‌ها را اصلاح کنیم یا اینکه کنار بگذاریم و  از همه مهم‌تر ، بسیاری از روش‌های درمانی جایگزین یا شبه‌پزشکی نه‌تنها بی‌اثر هستند، بلکه گاهی می‌توانند آسیب‌زا باشند. مثلاً اگر کسی در هنگام ابتلا به یک عفونت جدی، به‌جای مصرف داروهای استاندارد، از گیاهان دارویی سنتی استفاده کند، ممکن است با عوارض شدید یا حتی مرگ روبه‌رو شود. این همان اتفاقی است که در سراسر جهان برای افرادی رخ داده است که ارتباط میان ویروس HIV  و بیماری ایدز را انکار کرده‌اند، موضوعی که مایکل اسپکتر، روزنامه‌نگار، به‌طور دقیق آن را مستند کرده است. مشکل اصلی این است که گرایش به شبه‌علم، حتی اگر در ابتدا بی‌ضرر به نظر برسد، در بلندمدت فرد را در برابر باورهای نادرست خطرناک‌تری آسیب‌پذیر می‌کند. چنین طرز فکری می‌تواند باعث شود افراد به سایر موهوماتی که توسط علم رد شده اند باور پیدا کنند، یک مثال ساده، باور به این ادعای نادرست و رو به گسترش که واکسن‌ها باعث ابتلا به اوتیسم می‌شوند. این باورهای غلط نه‌تنها فرد، بلکه اطرافیان او را نیز در معرض خطر قرار می‌دهند.

 اندیشمندان امروزی به این نتیجه رسیده‌اند که مرز مشخصی بین علم و شبه‌علم وجود ندارد، افزون بر این، آموخته‌هایی که در ابتدا در یک حوزه علمی قرار دارند، ممکن است با گذشت زمان به سمت شبه‌علمی شدن حرکت کنند. برای مثال، کیمیاگری در زمان‌های نیوتن و بویل، علمی و تا حدی معتبر بود، اما اکنون به‌طور کامل شبه‌علم به حساب می‌آید. هرچند برعکس آن یعنی حرکت از شبه‌علم به علم بسیار کم اتفاق می افتد. ادعای لری لودان که آزما نیز آن را تایید می کند، مبنی بر اینکه مسئله مرزبندی از بین رفته و تمام شده است، توسط اکثر اندیشمندان معاصر که این موضوع را مطالعه کرده‌اند، پذیرفته نمی‌شود. چرا که حتی معیار ابطال‌پذیری هم به عنوان معیاری تقریبی و اولیه، هنوز برای تمایز بین علم و شبه‌علم مفید است. مثال معکوس آزما این موضوع را به‌طور ناخواسته نشان می‌دهد: زرنگی طالع بینان در انتخاب گزینشی شواهدی که به‌عنوان تأیید نظریه‌شان به حساب می‌آید مشکلی برای معیار ردپذیری ایجاد نمی‌کند، بلکه نمونه خوبی از بینش پایه‌ای پاپر است: ( عادت بد دست‌کاری و تلاعب در داده‌های تجربی در نهایت باعث می‌شود که یک نظریه غیرقابل رد شود.) و همه شبه‌علمی‌ها از روان‌شناسان فراطبیعی گرفته تا خلقت‌گرایان و حتی طرفداران نظریه توطئه یازده سپتامبر این کار را می‌کنند.  نگرانی اصلی زمانی افزایش می یابد که آزما، انرژی موهوم چی را با روش بی بدیل و خدشه‌ناپذیر علمی برابر می‌داند، انگار که این دو هم‌سطح هستن!

گذشته از مقایسه باطل‌ یک باور مانند چی درباره‌ نحوه‌ کارکرد جهان با روش علمی تکاملی و پویا، چه چیز بی بدیل و شگفت انگیزی در روش علمی میتواند وجود داشته باشد که موادی مثل پوست درخت بید و خون لاک‌پشت را هم، به شرطی که مؤثر باشند، می پذیرد؟

ماهیت علم همین است، علم به خاطر ماهیت پویای خود همواره در حال تغییر و تکامل است، بنابراین نه نتایج اش همیشگی هستند و نه روش‌هایش. ماهیت پویا و منعطف علم یعنی هیچ چیزی در نتایج یا روش‌های آن مقدس نیست. مرزهای بین علم واقعی و شبه‌علم ممکن است مبهم باشد، اما این خود فراخوانی است برای ایجاد تمایزهای دقیق‌تر بر اساس حقایق سیستماتیک و استدلال‌های منطقی. اینکه به امید درمان و بدون هیچ شناخت علمی کمی خون لاک‌پشت و گاهی  آسپرین استفاده کنیم، نه تنها نشانه‌ی عقل و منطق نیست، بلکه گامی خطرناک به سوی خرافات و اندیشه‌های غیرمنطقی است.

نیویورک تایمز​ - ترجمه علیرضا خیرالهی
https://www.asianewsiran.com/u/g3C
اخبار مرتبط
“یاد بگیرید که آرام باشید و همیشه خوشحال خواهید بود.” شاید این جمله از عارف هندی پاراماهانسا یوگاناندا را بتوان تعریف و نتیجه هم‌زمان “صلح درون” دانست. گرچه عباراتی نظیر صلح درون از دید و تجربه هر فرد می‌تواند متفاوت باشد اما مصادیقی برای آن وجود دارد که در همه تعاریف، یکسان هستند.
در ۲ تا ۳ سال گذشته به دلیل کمبود منابع مالی در حوزه پژوهش و به دلیل تحریم‌های بین‌المللی و مهاجرت نخبگان جایگاه اول منطقه را از دست دادیم و اکنون در جهان در تولید علم رتبه ۱۷ را داریم
آسیانیوز ایران هیچگونه مسولیتی در قبال نظرات کاربران ندارد.
تعداد کاراکتر باقیمانده: 1000
نظر خود را وارد کنید