آسیانیوز ایران؛ سرویس فرهنگی هنری:
دکتر بهزاد اسدی؛ فیلمساز، مدرس دانشگاه و دکتری فلسفه هنر:
اثر آخر سینمایی مارتین مک دونا مانند فیلمهای گذشته و نمایشنامههای او
حاوی نشانههای مهم و عمیق انسانی است. او دوباره معنای رفاقت، زندگی، پوچی و مرگ را محور روایت کار خود
قرار داده است. اما یک نکته در همین اول مقاله جالب است به آن اشاره شود اینکه با بالا
رفتن سن مک دونا بحث هجو، کمدیهای سیاه و شوخیهای تلخ جای خود را به نگرش نیچه و
شوپنهاوری داده است، یعنی زندگی رنج، درد و سختی و در آخر مرگ به عنوان تنها انتظار
و پیش روی ما.
به دلیل قدرت داستان گویی و روایت مارتین مک دونا در همان آغاز فیلم خط
اصلی و کل قصه را هویدا میکند. دو دوست قدیمی، در روستایی دور افتاده در ایرلند سال
۱۹۲۳ که در یک روز بدون
هیچ دلیل و مشکلی شخصیت «کالوم» با بازی برندن گلیسون تصمیم می گیرد دوستی خود را
با شخصیت «پاتریک» با بازی کالین فارل قطع بکند و دیگر با او صحبت و گذران وقت نداشته
باشد. همین قصه یک خطی در اولین لحظات فیلم باعث شروع نگاه و نگرش عمیق فیلمساز به
پیش روی ما میشود.
جزیره خیالی در ایرلند با نام اینیشرین مکانی بکر و طبیعت همچون زیستگاه
اولی و ازلی انسان است و اشاره به جنگ با دو مفهوم در این فیلم وجود دارد. یک اشاره
به جنگهای داخلی ایرلند که دعوا و جدایی این دو شخصیت هم اشارهای سیاسی به تحولات
دو پارگی ایرلند دارد و دیگری وجود همیشگی جنگ و نزاع در تاریخ بشریت آدمیست که قبل
از آغاز تمدن انسانی و تاکنون جنگ و مخاصمه همیشگی بوده و لاینفک زندگی بشر است. مک دونا با گذر از این مفاهیم ساده و دست یافتنی
در فیلم خود ما را به دنیای نیچهای میبرد و کار شگرف و بزرگ او از اینجا آغاز میشود. یعنی نماد و شخصیت سازی پاتریک بر اسطوره دیونوسوس
و کالوم بر اسطوره آپولون از اینجا به بعد هر نشانه و مفهوم بر معنای خوانش نیچهای
از زایش تراژدی این دو اسطوره مهم یونانی است. بازخوانی شخصیتها در ادامه، راه را به فهم و انتقال معنا برای ما آسان
خواهد کرد.
جایی که میبینیم شخصیت کالوم یک شبی تصمیم میگیرد این زندگی ساده، یکنواخت،
ملال آور و پوچ خود را کنار میگذارد و شروع حذف افراد غیرضروری و چیزهای بیمورد میکند و وقت خود را همانند آپولون تنظیم میکند بر نظم،
موسیقی، خلق اثر و ماندگاری. در نقطه مقابل شخصیت پاتریک سرشار از بودن، طبیعت،
همزیستی با حیوانات، زندگی یکنواخت و تکرار مکرر یک چرخه می باشد. خواهر پاتریک نماد انسان مدرن است که نمیخواهد در این جزیره کوچک و بیآینده
بماند؛ او تنها آرزوی ورود به دنیای مدرن و زندگی شهری را دارد. تضاد مهم پاتریک و خواهرش همین است.
از دید فلسفه آدم (the man)
در مرکز اولیه خود یک حیوان ناطق است یعنی شهوت جو و لذت بر از سادهترین
اتفاقات زندگی. این خوانش مهم مارتین مک دونا از نیچه ما را باز با این مفهوم و معنا
آشنا میکند که نیهیلیسم از کجا آغاز میشود؟ از پوچی، بیمعنایی، یا سردرگمی
انسان در جهان پسامدرن. شخصیت کالوم به وضوح دارد به ما نشان میدهد از روال
عادی زندگی و تکرار همیشگی یکنواخت آن خسته و بیزار است و در آستانه پیری به مقوله
مرگ و نیستی فکر میکند و اینکه چه چیزی از این جهان به عنوان یک دازاین با خود میبرد
و چه چیزی به عنوان هستنده در این هستی از خود باقی میگذارد. یعنی این تفکر شخصیت
آپولونی کالوم را در بر گرفته، "من به پایان نزدیک
هستم" و جز صحبتهای پوچ، نوشیدن، خوردن
و خوابیدن هیچ چیز از من ماندگار نیست و او دنبال زندگی آپولونی و جاودانگی و خلق مانایی
میگردد. و به شکل آپولون که با چنگ هِرمس با موسیقی آشنا
میشود و به ساز و خلق نت روی میآورد کالوم هم به همان روی به ساز و موسیقی و نوشتن
نُت در تنهایی خود و اجرا با دیگر همفکرانش مشغول میشود.
این نکته آپولونی اشاره مستقیم به گفته نیچه در زایش تراژدی دارد که موسیقی
بالاترین نقطه هنر است و با موسیقی میتوان
به انتقام و کم کردن رنج و درد زندگی پرداخت. با وجود اختلاف فکری دو دوست قدیمی و
حتی تعیین خطوط قرمز توسط آپولون «کالوم» برای دیونوسوس «پاتریک» که با هر بار صحبت
و نزدیک شدن با او، کالوم انگشت دستش را قطع میکند. اما باز هم مفهوم دوستی و رفاقت
را میداند و ارزش آدمی را پاس میدارد و این نشانه بخصوص در صحنه غم و درد از دست
دادن حیوان محبوب دوستش پاتریک است. سنگ محک انسان شاید میتوان گفت همین است؛ اخلاق!
مرگ الاغ کوچک «جنی» کل معنا را به ما میدهد و معنا را کامل میکند و فیلمساز
در کنار نیچه میایستد و با او هم تفکر و آبشخور فکریست. در لحظه مهم خبر مرگ کره الاغ «جنی»، اینجا هست که
ما از عقل دکارتی و عقلگراهای مطلق قبل و بعدش چون سقراط تا کانت جدا میشویم و به
معنای نیچهای میرسیم. جنی همان نماد اسب تورین و اشک نیچه است. جایی که نیچه در گوش
اسب طلب آمرزش برای دکارت و نیاکان آن قبیله فکری می کند. نشانه خوردن انگشت دست قطع شده کالوم توسط «جنی»
همان دست مطلق عقلگراها و آپولونیستها که در حلقوم طبیعت و موجودات دیگر، جز انسان
است که آنان را به نابودی میکشاند.
نیچه انسان پسامدرن را غرق در سوبژکتیوه میدانند و میخواهد انسان کمی
به ابژه بازگردد. یعنی به زندگی و معنای آن، که در هنر تجلی آن را میشود دید. صحبت،
رفاقت، نوشیدن، موسیقی، رقص، اپرا، شعر و... تمامی خاستگاه فکری اوست. در این فیلم
به وضوح نشان میدهد آدمی در گمگشتگی به سر میبرد و نمیداند از زندگی چه میخواهد.
راه حل مارتین مک دونا همان نتیجه و حرف نیچه در زایش تراژدی میتواند باشد. یعنی آشتی میان زندگی آپولونی و دیونوسوسی و پیوند
این دو برای زندگی انسان در کنار عقلگرایی و تفکر. آدمی باید سرمستانه شاد زندگی کند
و تمام موجودات و حیوانات را در کنار زیست خود ببیند.در صحنه پایانی، پاتریک و
کالوم کنار ساحل، رو به دریا ایستادهاند و با یکدیگر صحبت میکنند. سگشان آرام در
کنارشان حضور دارد، بیتفاوت به جدالهای انسانی. در نهایت، این دو، در دل
تضادهایشان، به نوعی صلح و درک متقابل میرسند.