جمعه / ۲۴ اسفند ۱۴۰۳ / ۲۰:۰۷
کد خبر: 28387
گزارشگر: 548
۱۸۳
۰
۰
۱
هیاهو برای هیچ! مدیری در ایران زندگی می کند؟!

نقد فیلم ۶ صبح مهران مدیری

نقد فیلم ۶ صبح مهران مدیری
"ساعت ۶ صبح" را تماشا کردم. این نوشته، نقد فیلم نیست، نقد یک جهان ذهنی دور از جامعه است. نقد نویسنده و کارگردانش است که گویا سر در هوا دارد. بی‌منطقی عجیبِ ایده‌‌‌ی فیلم، نشان از این می‌دهد که آقای مدیری در این جامعه زندگی نمی‌کند؛ اینجا «هست» اما زندگی نمی‌کند. کسی که در این جامعه و در میان مردم زندگی کند می‌داند که منطقِ حمله‌ی ماموران نیروی انتظامی به پارتی شبانه، به دهه‌‌ی شصت برمی‌گردد. کسی که زیروبم جامعه دستش باشد می‌داند که ترس بی‌اندازه‌ی آدم‌های حاضر در مهمانی بعد از دیدن پلیس، اصلاً به همان دهه هم برنمی‌گردد، فضایی‌ست! این روزها دیگر کسی به خاطر برگزاری پارتی، این‌طور نمی‌ترسد...

آسیانیوز ایران؛ سرویس فرهنگی هنری:

"ساعت ۶ صبح" را تماشا کردم. این نوشته، نقد فیلم نیست، نقد یک جهان ذهنی دور از جامعه است. نقد نویسنده و کارگردانش است که گویا سر در هوا دارد. بی‌منطقی عجیبِ ایده‌‌‌ی فیلم، نشان از این می‌دهد که آقای مدیری در این جامعه زندگی نمی‌کند؛ اینجا «هست» اما زندگی نمی‌کند. کسی که در این جامعه و در میان مردم زندگی کند می‌داند که منطقِ حمله‌ی ماموران نیروی انتظامی به پارتی شبانه، به دهه‌‌ی شصت برمی‌گردد. کسی که زیر و بم جامعه دستش باشد می‌داند که ترس بی‌اندازه‌ی آدم‌های حاضر در مهمانی بعد از دیدن پلیس، اصلاً به همان دهه هم برنمی‌گردد، فضایی‌ست! این روزها دیگر کسی به خاطر برگزاری پارتی، این‌طور نمی‌ترسد و قالب تهی نمی‌کند. این شکل از درام‌پردازی به‌خوبی معلوم می‌کند آقای مدیری در دنیای دیگری سیر و سلوک می‌کند. دنیایی که در آن، نه در پارتی‌هایی در سطح پارتی‌های فیلم شرکت می‌کند (قطعاً پارتی‌های باکلاس‌تری چرا، اما دورهمی درون این فیلم نه!)، نه از حال دل کسانی که می‌خواهند مهاجرت کنند خبر دارد، نه جوان‌ها را می‌شناسد و با آن‌ها برخورد می‌کند و نه هیچ چیز دیگر. ایده و پرداخت فیلم نشان می‌دهد که کارگردانش هیچ نسبتی با جامعه ندارد. نویسنده، فیلم‌ساز، کسی که پیشه‌اش هنر است، باید ببیند، بچرخد، میان مردم برود، خودش را خاکی کند، کثیف کند، بمیرد و دوباره زنده شود.  با برگزاری اکران خصوصی و ژست گرفتن جلوی دوربین این اتفاق‌ها نمی‌افتد. نمی‌گویم این کارها بد است، می‌گویم صرفاً دنبال این چیزها بودن، نتیجه‌اش می‌شود این! اصلاً یک نویسنده، فیلم‌ساز و کسی که پیشه‌اش هنر است، باید آرام بگیرد، فکر کند، کمی مکث کند. چه‌گونه می‌توان از کسی که هر روز یک برنامه‌ی جدید در شبکه‌ی نمایش خانگی تولید می‌کند و صبح تا شب مشغول مجری‌گری و حرف زدن است، انتظار داشت فیلم خوبی تولید کند؟ در طول تماشای فیلم به این فکر می‌کردم که مهران مدیری چه زمانی وقت کرده این فیلم را بنویسد و بسازد؟! وقتی صرفاً پول در آوردن، بدون در نظر گرفتن هیچ چیز دیگر، پیشه‌ی آدم‌ها بشود، فیلم که هیچی، کل جامعه از هم می‌پاشد؛ چیزی که داریم به چشم می‌بینیم. در لحظه‌ی ورود مهران مدیری به داستان، جماعت داخل سالن می‌خندند. دست کم در سالنی که من تویش فیلم را تماشا کردم‌ این‌طور بود. این خنده گویای خیلی چیزهاست. وقتی از جامعه فاصله بگیریم و در دنیای خودمان سِیر کنیم، این‌جوری می‌شود. این فیلم که در مرداد ۱۴۰۳ به اکران عمومی درآمد، به عنوان اولین تلاش جدی مدیری برای کارگردانی در ژانری متفاوت از طنز شناخته می‌شود. در این اثر، او برای نخستین بار در قالب یک درام پیچیده و پرتعلیق، به مخاطبان خود نمایش جدیدی از توانایی‌های سینمایی‌اش را ارائه می‌دهد.

خلاصه داستان فیلم «ساعت ۶ صبح»

گرچه داستان دقیق فیلم به طور کامل فاش نشده است، از آنچه که تا به حال منتشر شده، مشخص است که «ساعت ۶ صبح» یک درام اجتماعی است که در فضای پرتنش و با پیچیدگی‌های زیاد روایت می‌شود. این فیلم بر اساس فضای ملتهب و پرفراز و نشیبش توانسته توجه بسیاری را به خود جلب کند و انتظارات زیادی را ایجاد کرده است.

تغییر نام فیلمنامه از «بن‌بست» به «ساعت ۶ صبح»

عباس رافعی، کارگردان آثار پیشین مانند «فصل فراموشی فریبا» و «غیبت موجه»، در خصوص تغییر نام این پروژه توضیح داده است. او اعلام کرد که فیلمنامه اصلی با عنوان «بن‌بست» نوشته شده بود و قرار بود او آن را کارگردانی کند، اما پس از واگذاری به مهران مدیری، تغییرات و بازنویسی‌هایی انجام شد که به نام نهایی «ساعت ۶ صبح» رسید.

مهران مدیری: ورود به دنیای درام

مهران مدیری که پیش از این با سریال‌های کمدی پرطرفداری چون «شب‌های برره»، «پاورچین» و «هیولا» شناخته می‌شد، در این فیلم پا به دنیای درام اجتماعی گذاشته است. این تغییر در ژانر برای او و همچنین برای مخاطبانش یک چالش جدی محسوب می‌شود. به‌ویژه اینکه آثار پیشین او در زمینه کمدی‌های تلخ و اجتماعی نتواسته‌اند به طور کامل انتظارات را برآورده کنند و حالا او با «ساعت ۶ صبح» در دنیای جدیدی وارد شده است.

عوامل و بازیگران فیلم «ساعت ۶ صبح»

فیلم «ساعت ۶ صبح» توسط مهران مدیری هم کارگردانی و هم نویسندگی شده است و علی اوجی به‌عنوان تهیه‌کننده در این پروژه حضور دارد. سایر اعضای تیم تولید شامل پوپک مظفری (سرپرست گروه کارگردانی و مدیر برنامه‌ریزی)، مسعود سلامی (مدیر فیلمبرداری)، پویا اقبالی (نورپرداز)، محمود خرسند (مدیر صدابرداری)، ریحانه عادل نژاد (طراح گریم) و فرید ناظر فصیحی (طراح جلوه‌های ویژه) هستند. این فیلم توسط امیر ادیب‌پرور تدوین شده است. علی اوجی، که پیش از این در عرصه تهیه‌کنندگی موسیقی فعالیت داشته، این فیلم را به‌عنوان دومین پروژه مستقل خود تولید کرده است. او در گذشته تهیه‌کنندگی فیلم‌هایی چون «تابستان» به کارگردانی محمود کلاری را نیز در جشنواره فیلم فجر به عهده داشته است.

تفاوت «ساعت ۶ صبح» با «ساعت ۵ عصر»

گرچه نام این دو فیلم شباهت زیادی به هم دارد، اما از نظر داستان و ژانر هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند. فیلم «ساعت ۵ عصر» که در سال ۱۳۹۶ اکران شد، یک کمدی اجتماعی بود و مهران مدیری در آن به ایفای نقش پرداخته بود. در حالی که «ساعت ۶ صبح» یک درام اجتماعی جدی و پیچیده است که با نگاهی متفاوت و متمرکز بر مسائل جدی، به بررسی زندگی شخصیت‌های خود می‌پردازد. با این تغییرات و سبک جدید در کارنامه مهران مدیری، فیلم «ساعت ۶ صبح» به یکی از آثار مورد انتظار سینمای ایران تبدیل شده است که می‌تواند نقطه عطفی در دنیای سینمایی این هنرمند باشد.

«ساعت ۶ صبح»؛ فیلمی که می‌خواهد خیلی چیز‌ها باشد و هیچ چیز هم نیست!

دختری که قرار است پنج، شش ساعت دیگر در فرودگاه باشد تا برای دو، سه سال یا شاید سه، چهار سال آینده در تورنتو دکترای فلسفه بخواند، به یک مهمانی خداحافظی پیش‌بینی نشده دعوت می‌شود. داستان فیلم ساعت ۶ صبح که بعد از فیلم «ساعت ۵ عصر» دومین فیلم سینمایی مهران مدیری در مقام کارگردان است، با همین یک خط ساده آغاز می‌شود و هر چند تیزر فیلم آنقدری جاذبه دارد که باعث کنجکاوی‌تان شود، خود فیلم ممکن است انتظارات‌تان را برآورده نکند.

مهران مدیری در فیلم «ساعت ۶ صبح» هم نویسنده است هم کارگردان، هم طراح صحنه است و هم بازیگر، فیلمی که از نمایشنامه «شایعات» نیل سایمون شروع می‌کند و به «بعدازظهر سگی» سیدنی لومت می‌رسد، تلاش می‌کند که همه چیز باشد! هم خانوادگی، هم حادثه‌ای، هم معمایی و هم اجتماعی و اتفاقا از همه چیز هم اندک بهره‌ای دارد. اشاره‌ای به مهاجرت، ناخنکی به فقر، دو تا گوشه و کنایه به عشق‌های شکست خورده، اندکی اعتراض، یک نوک قاشق شب روی سنگفرش خیس، یک ناخنک از شب بی‌پایانی که به شب یلدا شبیه است و... تصاویر و داستان‌هایی که هر کدام‌شان به تنهایی می‌توانست یک فیلم مستقل باشد، ولی کنار هم بیشتر به آشوبی با ریتم کند و سوالاتی بی‌پاسخ ختم شده است.

ساعت ۶ صبح را می‌شود به سه قسمت تقسیم کرد: قبل از مهمانی، مهمانی و بعد از مهمانی. احتمالا این مساله هم بحران و هم قوت فیلم است. مثل مهمانی که با عوض شدن ساعت سبک لباس‌هایش هم عوض می‌شود، ساعت ۶ صبح با تغییر ساعت پوست می‌اندازد. در آغاز یک وضعیت دراماتیک خانوادگی است، بعد یک داستان عشقی نیمه کاره وسط می‌آید، بعد یک مهمانی به صرف موسیقی‌های ناهمخوان است که باعث می‌شود از خودتان بپرسید چه چیزی را از دست داده‌اید که متوجه منظور صوت و تصویر صحنه نمی‌شوید؟ بعد مقداری دیالوگ هست که انتظار دارید به جایی برود، ولی نمی‌رود و آن وقت فیلم دوباره لباس عوض می‌کند و حادثه‌ای می‌شود! و... در دو قسمت اول آنقدر اطلاعات و شخصیت در داستان هست که با خودتان می‌گویید شاید واقعا فیلم سه ساعت است و اشتباهی نوشته‌اند یک ساعت و نیم، از نیمه شب که می‌گذرد البته روشن می‌شود اشتباهی در کار نبوده، آن همه شخصیتی که بدون معرفی و بدون ایجاد تغییر محسوس یا لااقل کمک به فضاسازی و پیشبرد داستان فیلم وارد صحنه شده بودند بعد از مقداری موسیقی نامتناسب و شوخی‌های بی‌معنی و هی کف زدن و فریاد «بچه‌ها توجه کنید» یک‌باره با جارو به بیرون از فیلم هدایت می‌شوند!

آیا فیلم «ساعت ۶ صبح» مجبور شده پایان‌بندی خود را قبل از اکران تغییر دهد؟

شاید فکر کنید پس فضا برای نزدیک شدن به چند شخصیت کلیدی داستان باز خواهد شد که البته از این خبر‌ها هم نیست. در لت سوم داستان هم یکسری شخصیت دیگر وارد می‌شوند که آن‌ها هم به تناسب وضعیت کم‌کم در پس‌زمینه تار و بعد از مدتی با دیوار یکی می‌شوند. بالاخره می‌ماند دختری که گریه می‌کند، پسری که به سرش زده است و یک افسر ویژه که قرار است «اوضاع را درست کند»، ولی حضورش آنقدری پررنگ نیست که بار باقی فیلم را به دوش بکشد.

به رغم اینکه داستان فیلم براساس یک داستان واقعی نوشته شده و به رغم اینکه بسیاری از مردم ایران شاهد، شنونده یا درگیر موقعیت‌های مشابه داستان فیلم بودند، فیلم به خصوص در بخش بسیار کش آمده اولش چندان قوتی در همراه کردن بیننده ندارد، گم شدن شخصیت اصلی در میان چهره‌های ناآشنا و مقدار بسیار زیادی موسیقی کند و بی‌ربط به داستان باعث می‌شود «محدودیت زمانی» که داستان قرار است براساس آن در تعلیق بیشتری باشد را فراموش کنید. با تمام شدن فیلم بار دیگر از خودتان می‌پرسید این همه آدم و ماجرایی که وارد قصه شدند کجا رفتند؟ و جوابی برای این سوال وجود ندارد.

همچنین ممکن است از خودتان بپرسید مشکل فیلم کجا بود؟ که سوال سختی است برای پاسخ دادن، به خصوص به خاطر اینکه دقایق پایانی فیلم که صحنه در تصرف نویسنده، کارگردان و بازیگر است، جذابیت‌هایی دارد که از فیلم‌های معمول پلیسی ایرانی انتظار ندارید، هر چند از شخصیت مهران مدیری دور نیست، اما این دقایق آخر از پس حل و فصل چالش‌های مهم فیلم از آن جمله شخصیت‌پردازی‌های ناقص، خرده داستان‌های رهاشده، منطق داستانی ضعیف و شلوغی بی‌معنی صحنه بر نمی‌آید.

طراحی صحنه فیلم که آن‌هم به عهده مهران مدیری بوده است، چیز‌هایی زیادی در مورد خود فیلم به ما می‌گوید. تقریبا تمام داستان در یک آپارتمان هفتاد و پنج متری روایت می‌شود که غیر از سالن پذیرایی، آشپزخانه و یک نما از انبار و دستشویی باقی آن دیده نمی‌شود. با این حال، در همین فضای بسیار کوچک، از در کهنه و خمره گرفته تا تصویر بزرگی از مدونا و مجموعه‌ای از نقاشی‌های مشهور و بازاری را می‌توانید روی دیوار ببینید. علاوه بر این، یک ویولن به دیوار وصل شده و یک پیانو گوشه خانه افتاده است که بعد از صحنه‌های مربوط به مهمانی به کلی فراموش می‌شود.

شمع‌هایی که در خانه است به شکل معجزه‌آسایی حدود هشت ساعت می‌سوزد و آخر سر دم صبح به دست کاراکتر افسر ارشدی که وارد خانه شده است، خاموش می‌شود. بازی‌هایی که با نور و نما‌های بسته از صورت بازیگران فیلم شده است هم جذابیت‌هایی دارد، اما همچنان این سوال را باقی می‌گذارد که این همه نشانه قرار است بیننده را به چه سمتی هدایت کند و چرا به هیچ جای مشخصی ختم نمی‌شود؟ همان سوالی که در مورد خرده‌داستان‌ها، در مورد شخصیت‌های مهمانی و همین‌طور در مورد خانواده دو شخصیت اصلی داستان هم وجود دارد.

مثل اکثر داستان‌های دیگری که در سینمای ایران می‌توان سراغ گرفت، منطق و پس‌زمینه عمل اکثر شخصیت‌های فیلم برای بیننده روشن نمی‌شود. به رغم حضور پرتعداد زنان در تصاویر فیلم، تمام شخصیت‌های زن داستان منفعل و مغلوب وضعیت و شخصیت‌های مرد داستان هستند و این سوال را پیش روی بیننده قرار می‌دهد که آیا در این همه تاکید بر تصویر «زن ترسیده» عمد و نیت و تجربه زیسته‌ای در کار بوده یا این تنها «منطق داستان» است که این همه انفعال را تجویز و توجیه می‌کند؟

کار فیلم البته اینجا تمام نمی‌شود. فیلم به وضوح از یک سندروم شایع در سینمای پلیسی ایران پیروی می‌کند که شاید بتوان آن را «سندروم فیلمی با دو پایان» نامید. به نظر می‌رسد فیلم «ساعت ۶ صبح» هم مثل فیلم «بیگناهان» مجبور شده پایان‌بندی خود را قبل از اکران تغییر دهد.

بیگناهان چند سال پیش در جشنواره با یک پایان‌بندی اکران شد و وقتی برای پخش عمومی دچار مشکل شد، سازندگان یک پایان‌بندی دیگر برای آن ضبط و به ته فیلم متصلش کردند تا اتهاماتی که به پلیس وارد می‌شد برطرف شود و اجازه پخش پیدا کند آن‌هم درحالی که سکانس پایانی تمام داستان فیلم را زیر سوال می‌برد! به نظر می‌آید در فیلم مهران مدیری هم همین اتفاق افتاده است. درحالی که پایان‌بندی فیلم با یک دیالوگ مناسب و یک نمای قابل قبول، به سر تا پای فیلم برازنده است، دوربین از خانه بیرون می‌رود و چند ثانیه تصویر جدید به فیلم اضافه می‌شود. سکانس پایانی احتمالا با چسب نواری کاغذی به فیلم چسبانده شده است و شأن نزول آخرین سوالی است که نه تنها در برابر ساعت ۶ صبح، بلکه در برابر تمام سینمای ایران قرار دارد و آن اینکه فیلمسازان ایرانی تا کی قرار است اختیار پایان‌بندی فیلم‌های پلیسی را به دیگران واگذار کنند؟

دقایق پایانی فیلم که صحنه در تصرف نویسنده، کارگردان و بازیگر است، جذابیت‌هایی دارد که از فیلم‌های معمول پلیسی ایرانی انتظار ندارید، هر چند از شخصیت مهران مدیری دور نیست، اما این دقایق آخر از پس حل و فصل چالش‌های مهم فیلم از آن جمله شخصیت‌پردازی‌های ناقص، خرده‌داستان‌های رها شده، منطق داستانی ضعیف و شلوغی بی‌معنی صحنه بر نمی‌آید.

یک ویولن به دیوار وصل شده و یک پیانو گوشه خانه افتاده است، که بعد از صحنه‌های مربوط به مهمانی به کلی فراموش می‌شود. شمع‌هایی که در خانه است به شکل معجزه‌آسایی حدود هشت ساعت می‌سوزد و آخر سر دم صبح به دست کاراکتر افسر ارشدی که وارد خانه شده، خاموش می‌شود. بازی‌هایی که با نور و نما‌های بسته از صورت بازیگران فیلم شده است هم جذابیت‌هایی دارد، اما همچنان این سوال را باقی می‌گذارد که این همه نشانه قرار است بیننده را به چه سمتی هدایت کند و چرا به هیچ جای مشخصی ختم نمی‌شود؟ همان سوالی که در مورد خرده‌داستان‌ها، در مورد شخصیت‌های مهمانی و همین‌طور در مورد خانواده دو شخصیت اصلی داستان هم وجود دارد.

مثل اکثر داستان‌های دیگری که در سینمای ایران می‌توان سراغ گرفت، منطق و پس‌زمینه عمل اکثر شخصیت‌های فیلم برای بیننده روشن نمی‌شود. به رغم حضور پرتعداد زنان در تصاویر فیلم، تمام شخصیت‌های زن داستان منفعل و مغلوب وضعیت و شخصیت‌های مرد داستان هستند و این سوال را پیش روی بیننده قرار می‌دهد که آیا در این همه تاکید بر تصویر «زن ترسیده» عمد و نیت و تجربه زیسته‌ای در کار بوده یا این تنها «منطق داستان» است که این همه انفعال را تجویز و توجیه می‌کند؟

https://www.asianewsiran.com/u/gg1
آسیانیوز ایران هیچگونه مسولیتی در قبال نظرات کاربران ندارد.
تعداد کاراکتر باقیمانده: 1000
نظر خود را وارد کنید