«آسیانیوز ایران» در این مقاله با نگاهی انتقادی به ابعاد مختلف این پدیده، از سازوکار اجرایی آن گرفته تا پیامدهای فرهنگی، علمی و اخلاقیاش، میپردازد.
سازوکار کتابسازی: چگونه یک کتاب "سفارشی" متولد میشود؟
کتابسازی در ایران فرایندی ساده اما حسابشده دارد. فرد متقاضی با یک ناشر یا مؤسسه انتشاراتی تماس میگیرد و با پرداخت مبلغی که بسته به تیراژ، کیفیت چاپ و خدمات جانبی از چند میلیون تا دهها میلیون تومان متغیر است، پروژه آغاز میشود. ناشر معمولاً دو مسیر را پیش روی مشتری قرار میدهد: یا متنی آماده (مانند ترجمهای از پیش انجامشده، مجموعه مقالات یا حتی پایاننامههای دستدوم) به نام فرد ثبت میشود، یا فرد متنی خام ارائه میدهد و ناشر مراحل ویرایش، صفحهآرایی، اخذ مجوزها (شابک، فیپا و مجوز وزارت ارشاد) و چاپ را بر عهده میگیرد. در نهایت، کتابی با نام فرد روی جلد منتشر میشود که او در خلق واقعی آن هیچ سهمی نداشته است.
نکته قابلتأمل اینجاست که این فرایند از نظر قانونی چندان قابل پیگرد نیست. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، بهعنوان نهاد ناظر بر نشر، بیشتر بر محتوای کتاب و رعایت خطوط قرمز سیاسی، مذهبی و اخلاقی تمرکز دارد تا اصالت نویسنده یا مترجم. به عبارت دیگر، اگر محتوای کتاب مشکلی نداشته باشد، اینکه نام روی جلد واقعاً متعلق به خالق اثر باشد یا نه، چندان مورد بررسی قرار نمیگیرد. این خلأ نظارتی، کتابسازی را به صنعتی پرسود برای برخی ناشران و راهی آسان برای متقاضیان تبدیل کرده است.
انگیزهها: از رزومهسازی تا خودنمایی
چرا فردی حاضر است برای کتابی که خودش ننوشته هزینه کند؟ پاسخ در انگیزههای متنوع این افراد نهفته است. در حوزه آکادمیک، داشتن کتاب چاپشده امتیازی مهم برای ارتقای شغلی اساتید، استخدام در دانشگاهها یا تقویت درخواست پذیرش (اپلای) دانشجویان محسوب میشود. در چنین سیستمی که معیارهای ارزیابی اغلب کمی هستند تا کیفی، کتابسازی به میانبر جذابی بدل شده است. کافی است نگاهی به آگهیهای آنلاین بیندازیم: "چاپ کتاب تضمینی برای رزومه در کمترین زمان" یا "کتاب به نام شما با مجوز رسمی"، شعارهایی که به وضوح نیاز بازار را هدف گرفتهاند.
اما انگیزهها تنها به فضای علمی محدود نمیشود. برخی افراد صرفاً برای کسب اعتبار اجتماعی یا خودنمایی در محافل شخصی و حرفهای به این کار روی میآورند. داشتن عنوان "نویسنده" یا "مترجم"، حتی اگر جعلی باشد، در جامعهای که هنوز به کتاب بهعنوان نماد فرهنگ و دانش احترام میگذارد، جذابیتی غیرقابل انکار دارد. اینجاست که کتاب از یک اثر فکری به کالایی تجاری تقلیل مییابد؛ کالایی که خرید و فروش آن نه بر اساس محتوا، بلکه بر اساس نام روی جلد انجام میشود.
پیامدهای فرهنگی و علمی: فرسایش اعتبار
کتابسازی شاید در کوتاهمدت برای فرد سودمند باشد، اما در درازمدت به بدنه فرهنگ و علم ایران ضربهای جدی وارد میکند. نخست، این پدیده به کاهش اعتماد عمومی به آثار منتشرشده منجر میشود. وقتی مخاطب نمیداند کتابی که در دست دارد واقعاً از ذهن نویسندهاش تراوش کرده یا محصول یک معامله مالی است، ارزش کل صنعت نشر زیر سؤال میرود. ناشران معتبر که با زحمت و دقت آثار اصیل منتشر میکنند، در این بازار آشوبزده به حاشیه رانده میشوند و نویسندگان واقعی از رقابت ناعادلانه آسیب میبینند.
در حوزه علمی نیز، کتابسازی به تضعیف نظام ارزیابی و ارتقای آکادمیک دامن میزند. وقتی رزومههای پر از کتابهای جعلی ملاک قضاوت قرار میگیرند، شایستگی واقعی پژوهشگران نادیده گرفته میشود. این روند نه تنها انگیزه خلق آثار اصیل را کاهش میدهد، بلکه به ترویج فرهنگ میانبر و تقلب در میان نسل جوان دامن میزند. در نتیجه، جامعه علمی به جای پیشرفت در تولید دانش، در باتلاق رزومهسازی و امتیازبازی گرفتار میشود.
جنبه اخلاقی: تقلب در لباس فرهنگ
از منظر اخلاقی، کتابسازی چیزی جز سرقت ادبی معکوس نیست. اگر در سرقت ادبی سنتی، فرد اثر دیگری را به نام خود ثبت میکند، در کتابسازی، فرد با خرید حق استفاده از اثری که به آن تعلق ندارد، هویت جعلی برای خود میسازد. این عمل نه تنها به نویسندگان و مترجمان واقعی بیاحترامی میکند، بلکه به مخاطبان نیز خیانت میکند؛ مخاطبانی که به امید خواندن اثری اصیل، وقت و پول خود را صرف میکنند.
جالب اینجاست که در جامعهای با پیشینه غنی فرهنگی مثل ایران، چنین پدیدهای به سادگی پذیرفته شده است. شاید بتوان بخشی از این پذیرش را به مشکلات اقتصادی ناشران نسبت داد که برای بقا به هر کاری تن میدهند، اما نمیتوان نقش تقاضای اجتماعی و ضعف نهادهای نظارتی را نادیده گرفت. کتابسازی، در حقیقت، آینهای است که ناکارآمدی سیستم نشر و ارزشگذاریهای اشتباه جامعه را نشان میدهد.
راهکارها: آیا امیدی به اصلاح هست؟
برای مقابله با کتابسازی، نیاز به رویکردی چندجانبه است. نخست، وزارت ارشاد باید سازوکارهای دقیقتری برای احراز هویت نویسندگان و مترجمان وضع کند؛ مثلاً با الزام ارائه مستندات تألیف یا ترجمه در هنگام صدور مجوز. دوم، نهادهای علمی و دانشگاهی باید معیارهای ارزیابی را از کمیت به کیفیت تغییر دهند و به جای شمارش تعداد کتابها، اصالت و تأثیرگذاری آثار را ملاک قرار دهند. سوم، آگاهیبخشی عمومی و ایجاد حساسیت اجتماعی نسبت به این تقلب میتواند تقاضا برای چنین خدماتی را کاهش دهد.
در نهایت، ناشران نیز باید به مسئولیت فرهنگی خود پایبند بمانند و از تبدیل شدن به کارگاههای تولید کتابهای سفارشی پرهیز کنند. البته این تغییرات بدون حمایت اقتصادی از صنعت نشر و بهبود وضعیت معیشتی نویسندگان و ناشران واقعی ممکن نیست.
نتیجهگیری: کتاب، کالای تجاری یا اثر فرهنگی؟
کتابسازی در ایران، بیش از آنکه یک استثنا باشد، نشانهای از بیماری مزمن در نظام نشر و فرهنگ این کشور است. این پدیده، کتاب را از جایگاه والای خود بهعنوان محصول اندیشه و خلاقیت به کالایی تقلیل داده که با پول خرید و فروش میشود. تا زمانی که نظارت جدیتر، ارزشگذاری صحیحتر و آگاهی عمومیتر شکل نگیرد، کتابسازی همچنان به حیات خود ادامه خواهد داد و ضربهای جبرانناپذیر به اعتبار فرهنگی و علمی ایران وارد خواهد کرد. شاید وقت آن رسیده که از خود بپرسیم: آیا میخواهیم کتاب در ایران نماد دانش باشد یا ابزاری برای فریب؟ پاسخ به این سؤال، آینده نشر این سرزمین را رقم خواهد زد.