در مقاله《اسلامی شدن ایران بدون انقلاب ۵۷》به این پرداختهشد که موج اسلامگرایی و اسلام سیاسی در اواخر دهه شصت قرن گذشته میلادی آغاز و با شکست اعراب در جنگ ۱۹۷۳ با اسرائیل اوج گرفت و منجر به این شد که کشورهای مسلمان منطقه رو به اسلامیتر شدن هر چه بیشتر جامعه و قوانین بیاورند و اگر در سال ۵۷ در ایران انقلاب سیاسی رخ نمیداد همانند عربستان و سایر کشورهای مسلمان، ایران هم مسیر اسلامی شدن را پیش میگرفت با این تفاوت که میتوانست مجددا در قبال موج بهار عربی همانند عربستان منعطف و کمهزینهتر برخورد کند.
---------------------
بیشتر بخوانید:
اسلامی تر شدن ایران «بدون» «انقلاب ۵۷»؟!
افکار «ایرانی» برای خاورمیانه
-------------------------------------------------------------------
اما هدف از نوشتن مقاله فعلی بررسی این است که این موج اسلامگرایی چه اثراتی در تغییرات نظم جهانی و ابرقدرتها به وجود آورد؟ موج اسلامگرایی و خصوصا انقلاب اسلامی ایران بزرگترین تغییرات در نظم جهانی قرن بیستم را رقم زد که در نهایت منجر به سقوط شوروی گردید و هدف این مقاله بررسی همین موضوع است.
برای شروع کار بهتر است به این بپردازیم که کدام بخش از خاورمیانه برای روسیه از جاذبه بالایی برخوردار بود. شوروی از پیش از تاسیس و از زمان روسیه تزاری از اهداف اصلیش دسترسی به آبهای گرم و خلیج فارس بود.
《ایران دسترسی شوروی به آبهای گرم جنوب ایران را مسدود کرده است. درست است که دریای سیاه در اختیار شوروی است اما بر اثر وجود بسفر و داردانل از دنیای خارج دور افتاده است. این دو تنگه در دست ترکهاست. مردمانی بدعنق،مستقل و تندخو هستند و روسها به خوبی میدانند نمیتوانند روی آنها حساب کنند. اگر روسها بتوانند بر ایران مسلط شوند کنترل کامل خلیج فارس را در دست خواهند گرفت. این آرزوی روسهاست. بزرگترین رویای روسها از دوران پتر کبیر تا کنون همین قضیه بودهاست، یعنی دسترسی به آبهای جنوب ایران》
(خاطرات کرومیت روزولت/ص۱۶)
پس از انقلاب در ۱۹۱۷ روسها از کمونیسم به عنوان ابزار نفوذ در ملل دیگر و توجیه توسعهطلبی خود استفاده کردند و در دوران جنگ سرد نیز این به اوج خود رسید. از اوایل دهه ۵۰ میلادی و اوجگیری جنگ سرد تا زمان انقلاب اسلامی در ایران و خصوصا از زمان خروج بریتانیا از خلیج فارس وظیفه حفظ ثبات آن منطقه و عدم دسترسی شوروی به آن بر عهده شاه ایران بود.
«از سال ۱۹۵۳ تا سال ۱۹۷۹،ایران تحت رژیم شاه به عنوان ستون اصلی امنیت غرب در منطقه خدمت میکرد. در سالهای دههی ۱۹۶۰ که انگلیس از شرق سوئز خارج شد، ایالات متحده با بیش از پانصد هزار نیرو در ویتنام نمیتوانست شکاف به وجود آمده را از میان بردارد، این شاه بود که خلا قدرت را پر کرد. او برنامهی گستردهای را برای نوسازی نیروهای مسلح خود تقبل مرد. نیروی دریایی وی به گشت خلیج فارس پرداخت و ارتشش مانعی قدرتمند در برابر هر گونه پیشروی شوروی به وجود آورد. او از عربستان سعودی و دیگر شیخنشینهای آسیبپذیر منطقه محافظت کرد. او با دیگر کشورهای خلیج فارس برای ایجاد ترتیبات امنیت منطقهای همکاری کرد...
امروز ایالات متحده تنها کشوری است که میتواند از منافع غرب در خلیج فارس حراست کند. هیچ یک از کشورهای هوادار غرب در خلیج فارس قدرت کافی برای انجام این کار را ندارند. هیچ یک از متحدان ما در اروپای غربی نیرو یا تمایل به انجام چنین کاری را دارا نیستند. بنابراین ما برای این مسئله بسیار حیاتی باید اقدامی انجام دهیم.»
(پیروزی بدون جنگ/ریچارد نیکسون/ص۱۳۴و۱۳۵)
اما اگر شوروی به این منطقه دسترسی پیدا میکرد چه تغییراتی در نظم جهانی و روابط ابرقدرتها پدید میآمد؟ نیکسون به خوبی ابعاد اقتصادی این اتفاق را برای متحدان اصلی امریکا بررسی کردهاست.
《من(ریچارد نیکسون) در کتابم [با نام جنگ واقعی] که پس از حملهی شوروی به افغانستان در سال ۱۹۷۹ منتشر شد، خلیج فارس را شاهرگ نفتی غرب خواندم. من نوشتم اگر روزی کنترل راههای دسترسی به ذخایر منطقه به دست شوروی بیفتد، رهبران کرملین میتوانند با تهدید به خفه کردن اقتصادهای وابسته به نفت از غرب باجگیری کنند. این هنوز یک واقعیت است و تا پایان این قرن(قرن بیست) یک واقعیت باقی خواهد ماند》
(پیروزی بدون جنگ/ریچارد نیکسون/ص۱۳۱)
نیکسون با دقت به ما میگوید رویه کار بعد از تسلط شوروی بر تنگه هرمز به چه شکل است و چگونه بازار جهانی انرژی را به نفع خود و علیه غرب مدیریت میکند.
《بدون واردات نفتی از خلیج فارس، اقتصاد آزاد متحدان ما نابود خواهدشد. آنها با سقوطی روبه رو خواهند شد که رکود بزرگ در برابر آن بسان یک نزول کوچک در نمودارهای اقتصادی جلوه خواهد کرد، هیچ کس نباید به خطا تصور کند که ایالات متحده از این رکود آسیبی نخواهد دید. چون وقتی قیمت نفت افزایش یابد، برای همه افزایش خواهد یافت》
(پیروزی بدون جنگ/ریچارد نیکسون/ص۱۳۲)
پس تا اینجا مشخص شد شوروی چه هدفی داشت و به چه دلیل در پی رسیدن به خلیج فارس بود. شوروی هرچند قصد نفوذ بیشتر به سمت خلیج فارس و به نحوی پایان دادن به جنگ سرد آن هم به نفع خود را داشت اما به هیچ وجه قصد سرنگونی شاه را از اواخر دهه شصت به بعد نداشت. زیرا جنگ سرد وارد دوران برابری قدرت شرق و غرب شدهبود و با کهولت سن انقلاب اکتبر دیگر شور و شوق صدور انقلاب برای مقامات آن باقی نمانده بود و بیشتر در موضع دفاع از دستاوردهایش بود و در همین عصر به شدت شوروی از موج اسلامگرایی در جنوب مرزهایش وحشت داشت. قدرت گیری اسلامگراها هم باعث روحیه و ایجاد موج در مناطق مجاور شوروی میشد و هم این موج را به افغانستان سرریز میکرد. شوروی هرچند بعد از سقوط شاه منافع خود در ایران را از طریق عواملش دنبال میکرد اما قبل از آن اصلا برنامه جدی برای سقوط شاه نداشت و مقامات ارشد امریکا در زمان انقلاب هم این را تایید میکنند.
《من سقوط شاه را نتیجه طرح کلی شوروی برای تخریب سیستم امنیتی آمریکا در آسیای جنوب غربی و تلاش این کشور برای باز کردن راهی به خلیج فارس هم نمیدانم. شورویها همیشه درصدد بودهاند تا هر اندازه که بتوانند از آشوب و بیثباتی در هر نقطه از جهان بهره بگیرند. با این حال، آنها برای ثبات در مرزهای خود، حداکثر اهمیت را قائل بودهاند. مسکو در طول سالها به یک زندگی مسالمتآمیز با شاه دست یافتهبود، چرا که در او نیرویی برای کنترل بنیادگرایی اسلامی احیا شده میدید. ما همیشه باید ترس تاریخی روسها از بیداری اسلامی را به یاد داشتهباشیم. بیداریای که اقلیتهای قومی مسلمان به سرعت در حال رشد را در جمهوریهای شوروی در آسیای مرکزی به مخالفت با سلطهی کمونیستی تحریک میکند. بنابراین خمینی به همان اندازه که برای واشنگتن نگرانکننده بود، برای مسکو نیز بود》
(انتخاب دشوار/سایروس ونس/ص۹۵)
شوروی از زمان تاسیس به شدت نگران مسلمانان و بیداری این مردم در مناطق جنوبی خود بود. ترس از اسلام و مسلمین در شوروی ریشه دور و درازی دارد اما اوج آن پیش از اواخر دهه شصت به زمان جنگ دوم جهانی و حمایت وسیع هیتلر از اسلام و تبلیغ آن به نفع خود بازمیگردد که شوروی جهت مقابله با آن سیاست خود در قبال مسلمانان را تغییر داد
《کرملین که در سالهای میانی جنگ، ظالمانه برای سرکوب اسلام به پا خاسته بود، در ۱۹۴۲ سیاستش را تغییر داد و چهار شورای اسلامی شوروی یا ادارهی امور مذهبی تاسیس کرد. مساجد جدیدی ساختهشد، همایشهای اسلامی برگزار شد و مسکو آشکارا از فعالیتهای مذهبی حمایت کرد. این دولت حتی زیارت حج را که پیش از جنگ ممنوع شدهبود، مجاز اعلام کرد. عبدالرحمن رسولایف مفتی سرخ استالین که از ادارهی امور مذهبی مرکزی مسلمانان که ادارهی کل آن در اوفا قرار داشت، سخنرانی میکرد. او با به کارگیری مجموعهای از جاذبههای تبلیغاتی، مسلمانان اتحاد جماهیر شوروی را به قیام علیه مهاجمان نازی و به جا آوردن نماز برای پیروزی ارتش سرخ فراخواند و این مسئله پاسخی مستقیم بود به عملیات نظامی آلمان برای بسیج نیروهای اسلامی در سرزمینهای حواشی اتحاد شوروی. تبلیغات سیاست مذهبی متفقین دو هدف داشت، یکی خنثی کردن تلاشهای متحدین برای دامن زدن به ناآرامیها در قلمرو اسلامیشان و در واقع در جهان اسلام که وسعت بیشتری داشت و دیگری بسیج نیروهای مسلمان در مناطق جنگی》
(دنیای اسلام و جنگ آلمان نازی/دیوید معتدل/ص۲۰و۲۱)
اینکه شوروی قصد صدور انقلاب خود به ایران و بیثباتی در آن را در دهه هفتاد میلادی نداشت بابت تحولات درون شوروی نیز بود. بابت فاصله گرفتن از دوران انقلاب اکتبر و کهولت سن مقامات رویکرد شوروی به جای انقلابی تهاجمی کمی تدافعی شدهبود.
《انقلاب روسیه دربارهی جوانی بود، دربارهی شروعی تازه بعد از کاپیتالیسم. این تصویر، در داخل و خصوصا در خارج از کشور، به تصفیههای خونین بستگی داشت که به مردان و زنان تازهکار این امکان را میداد تا در رتبههای حزب ارتقا یابند. زمانی که این رویدادها در دههی ۱۹۶۰ متوقف شد، رهبران شوروی نیز در کنار دولت شوروی پا به سن گذاشتند. به جای سخن گفتن دربارهی پیروزی آیندهی کمونیسم، برژنف در دههی ۱۹۷۰ دربارهی سوسیالیسم واقعی سخن میراند. هنگامی که شهروندان روسیه از آینده هیچ انتظار پیشرفتی نداشتند، نوستالژی باید در خلا ایجاد شده توسط آرمانشهر را پر میکرد. برژنف وعدهی آیندهی متعالی را با کیش استالین و رهبریتاش در جنگ جهانی دوم جایگزین کرد. داستان انقلاب دربارهی آیندهای تقدیرناگزیر بود؛ خاطرهی جنگ دربارهی گذشتهای ازلی و ابدی. این گذشته باید گذشتهای از قربانی شدنی پاک میبود: در واقع، گفتن اینکه استالین جنگ را به عنوان متحد هیتلر شروع کرد ممنوع و غیرقانونی محسوب میشد. برای اینکه یک سیاست تقدیرناگزیر به سیاست تقدیر ازلی و ابدی تبدیل شود، واقعیات تاریخ باید قربانی شوند. اسطورهی انقلاب اکتبر همه چیز را وعده میداد؛ حال آنکه اسطورهی جنگ کبیر میهنی هیچ وعدهای نمیداد》
(در مسیر ناآزادی/تیموتی اسنایدر/ص۵۴)
شوروی بیش از آنکه در این دوران در سر رویای ورود به خلیج فارس را بپروراند و یا قصد بیثباتی و ایجاد انقلاب در ایران را داشتهباشد برخلاف تبلیغات رایج اصلا به دنبال اینکار نبود. اما در اواخر دهه ۷۰م در قرن گذشته ناگهان به طور جدی و خصوصا از بُعد نظامی وارد افغانستان شد. اما چرا؟ ورود شوروی به افغانستان یک ضرورت دفاعی بود تا یک حمله برای توسعه طلبی!
《برژنف، اوستینف، آندروپف و گرومیکو با یکدیگر دیدار کردند و اوستینف و آندروپف هشدار دادند که امکان دارد خطرهایی مرزهای جنوبی اتحاد شوروی را تهدید کند و امریکاییها موشکهای کوتاه برد در افغانستان مستقر سازند و نقاط استراتژیک در قزاقستان، سیبری و جاهای دیگر را هدف بگیرند》
(افغانستان؛ مردم و سیاست/مارتین یوانز/ص۲۱۲)
و یک دلیل جدی وحشت مسکو در افغانستان اثرات انقلاب اسلامی ایران در صدور موج اسلامگرایی به آن و تقویت مقابله با دولت کمونیستی حاکم بر آن بود.
《در دسامبر ۱۹۷۸ معاهدهای امضا شد که به حکومت کابل اختیار میداد برای کمک مستقیم نظامی در صورت نیاز به مسکو رو کند. کرملین از جریان امور در افغانستان هیچ دلخوش نبود اما احساس میکرد که جز پشتیبانی از حزب دموکراتیک خلق چارهای ندارد. با سقوط شاه ایران بر اثر انقلاب اسلامی مسکو از احتمال اینکه اسلامگرایان افغانستان از هرگونه تردید و تزلزل شوروی در مورد رژیم حزب دموکراتیک خلق سود ببرند سخت عصبی بود...درباره اینکه چرا اتحاد شوروی در اواخر دسامبر ۱۹۷۹ افغانستان را اشغال کرد نظرات زیادی ابراز شدهاست اما شواهد حاکی است که ترس تاریخی مسکو از محاصره شدنش از سمت جنوب عمدهترین عامل آن بود. نشانههایی از اینکه امریکا شاید مقاومت اسلامی را تقویت کند، و ترس از اینکه شاید بخواهد در صورت مساعد بودن اوضاع در آنجا حتی حضور نظامی داشتهباشد، با آشتی فزایندهی واشنگتن و پکن درآمیخت و احساس شدید پارانویا در کرملین ایجاد کرد.》
(طالبان/پیتر مارسدن/ص۴۸)
نیکسون نیز تاکید داشت که اگر شاه سقوط نمیکرد و ارتشش تضعیف نمیشد شوروی هیچگاه به افغانستان حمله نمیکرد!
《وقتی حکومت شاه در سال ۱۹۷۹ سقوط کرد یک خلا قدرت تازه به وجود آورد آن هم درست در زمانی که مسکو داشت توانایی پر کردن آن دست مییافت. اگر شاه باقی مانده بود به احتمال بسیار زیاد شورویها به افغانستان حمله نمیکردند.》
(پیروزی بدون جنگ/ریچارد نیکسون/ص۱۳۵)
البته این همه ماجرا نیست و انقلاب اسلامی ایران اثرات وسیع و مهم دیگری هم بر افغانستان گذاشت که منجر به حمله شوروی به آن شد.
《در مارس سال ۱۹۷۹، واقعیت تاثیر برنامههای دولت کمونیست و حامیان روس آن در هرات آشکار شد. مردم هرات در اعتراض به سوادآموزی زنان دست به شورش زدند و پادگان هرات به شورشیان پیوست و دولت برای چند روز کنترل شهر را از دست داد. شورشیان کارمندان دولت و مشاوران روس و خانوادههای آنها را دستگیر و شکنجه کردند و کشتند. شمار کشتههای روس، مرد و زن و کودک شاید به صد تن میرسید. شماری از آنها را در ملاعام تکهتکه شدند و اعضای بدنشان روی تیرهای چوبی میخ شد و در شهر گردانده شد. دولت تنها با بمباران هوایی شورشیان توانست کنترل هرات را به دست آورد》
(افغانستان؛ مردم و سیاست/ص۲۰۷و۲۰۸)
شوروی زمان تصمیم به حمله به افغانستان گرفت که تصور میکرد بابت اشغال سفارت امریکا توسط دانشجویان انقلابی ایران امریکا درگیر مسئله ایران و انقلابش است و توان مداخله جدی در افغانستان را ندارد خصوصا دولت کارتر و امریکای پس از جنگ ویتنام.
《روسها پیشبینی نمیکردند حملهی آنها به افغانستان این چنین خشم و انزجار بینالمللی را به دنبال داشتهباشد. اما اگر هم میتوانستند چنین پیشبینیای بکنند معلوم نیست که از این کار خودداری میکردند. شاید مقامات شوروی هنگام بررسی پیامد حمله به افغانستان این واقعیت را در نظر داشتند که امریکا درگیر مسئلهی ایران پس از انقلاب سال ۱۹۷۹ است. پنجاه نفر از دیپلماتهای امریکایی در تهران در اوایل ماه نوامبر به گروگان گرفتهشدهبودند. از دید مقامات شوروی دولت کارتر ضعیف بود و به ویژه پس از تجربهی ویتنام مایل نبود بار دیگر درگیر اوضاع یک کشور جهان سومی شود. از دید کرملین حتی اگر واشنگتن میخواست نمیتوانست تحریمهای سنگینی علیه شوروی اعمال کند.》
(افغانستان؛ مردم و سیاست/مارتین یوانز/ص۲۱۷)
البته در همان زمان ناسیونال سوسیالیستهای عرب و ناصریستها همواره با تردید به جوانان اسلامگرا و اقداماتشان در منطقه نگاه میکردند. جریانی که در اواسط دهه هفتاد توسط اسلامگراها به حاشیه رفتهبود.
《محمد سعید طیب یک ناسیونالیست عربی به همان سبک و سیاق قدیم بود. او مخالف ماجراجوهای افغانی بود. به نظرش بنلادن و دوستان اسلامگرای او فریب خورده و بازیچه آمریکا برای شکست دادن شوروی شدهاند.》
(عربستان از درون/رابرت لیسی/ص۲۳۰و۲۳۱)
و این نگاه توسط این قشر در اقشار هوادارش در جهان عرب بسیار گسترش مییافت و مطرح میشد و شواهدی هم برایش وجود داشت.
《دکتر عایشه المانع میگوید: آن زمان دولت آمریکا افراط گرایان اسلامی را ترغیب میکرد تا رقیبی برای ناسیونالیستهای عرب باشند. به یاد دارم وزارت خارجه چه کمکهای مالیای به دانشجویان افراطی عرب و ایرانی میکرد. برای آنها مجوز حضور در کنفرانسها و تنظیم فعالیتهایشان را صادر میکرد. من اینها را به چشم خودم دیدم. اعتقاد داشتند اینها با کمونیسم مبارزه میکنند. بعد از آن بود که متوجه خمینی شدند. این موضوع در نهایت به همان اسلامگرایی رسید. این کارها ارتباطی به دین نداشت. بلکه این سیاست بود. آمریکاییها بودند که این متعصبان را به وجود آوردند. آنها از دین به عنوان یک مرکب استفاده میکردند》
(عربستان از درون/رابرت لیسی/ص۲۰۲)
این حرفها صرفا مشتی داستان از سوی ناصریستها نبود و شواهد و اسنادی درباره آن وجود دارد! خصوصا درباره اقدامات امریکا در قبال مسلمانان شوروی در مرز با افغانستان
《سازمان سیا هزینه انتشار دهها هزار نسخه قرآن مقدس را پرداخت تا به زبان ازبکی ترجمه شود و در عین حال عهدهدار هزینه چندین کتاب که بیانکننده قساوتهای شوروی علیه مسلمانان بود نیز شد. آنها به زودی مسیر خود را در مرز به سوی اتحاد جماهیر شوروی مییافتند و توسط رزمندگان مقاومت افغان که آمودریا را با قایقهای لاستیکی طی میکردند حمل میشدند. رزمندگان نقاومت هم عبور از مرز را برای جمعآوری اطلاعات جاسوسی، آغاز نمودند. ژنرال محمد یوسف پاکستانی به خاطر میآورد من به واسطه تعداد و میزان اخبار از سوی کسانی که میخواستند کمک کنند تحت تاثیر قرار گرفتم. برخی اسلحه میخواستند، برخی میخواستند به صفوف مجاهدین در افغانستان بپیوندند و بقیه خواهان شرکت و حضور در عملیات در درون اتحاد جماهیر شوروی بودند》
(جنگ ریگان/پیتر شوایتزر/ص۳۷۶و۳۷۷)
هرچند تا اینجا معلوم شد که شوروی بیش از آنکه دنبال پیشروی به سمت خلیج فارس باشد بابت ترسهایش از در خطر بودن مواضعش آسیای میانه وارد افغانستان شد اما مقامات کمونیست کابل برای تشویق شوروی به حمایت بیشتر خود را مجری آرمانهای شوروی جهت رسیدن به آبهای گرم و خلیج فارس معرفی میکردند اما در کل شوروی قصدش از ورود به افغانستان به هیچ وجه این نبود.
《دولت کارتر با طرز فکر متعلق به دورهی جنگ سرد، دنبال تئوری استراتژیک بود. طبق این نظریه حمله به افغانستان به این دلیل انجام شد که چاههای نفت خلیج فارس و بندرهای آب گرم منطقه در دسترس حملات نظامی شوروی قرار گیرد و این که این دنبالهی نقشههای گسترش قلمرو تحت نفوذ شوروی بود که قبلا نیز تا آمودریا پیش رفته بود...ترکی و امین و بعد از آن دو، ببرک کارمل اعلام کردند که خواهان گسترش مرزهای افغانستان تا دریا هستند. به گفته میتروخین مانند گاوبازان که پارچهی قرمز برای گاو تکان میدهند، امین و ترکی هم ایدههای هیجانانگیزی در مقابل سیاستمداران شوروی مطرح کردند. آن دو مدعی شدند که میتوانند به تنگهی هرمز و سواحل اقیانوس هند برسند. با این حال اسناد و مدارک به دست آمده نشان میدهد هدف شوروی از هجوم به افغانستان ماندن دراز مدت در آن کشور نبود، نگرانی آنها شکست کمونیسم در افغانستان و احیای نفوذ آمریکا در آن کشور بود که هیچ یک برای اتحاد شوروی پذیرفتنی نبود》
(افغانستان؛مردم و سیاست/ص۲۱۹)
جیمی کارتر اما درصدد آن بود که ورود شوروی به افغانستان را طرحی از پیش تعیین شده از طرف روسها برای تسلط بر خلیج فارس به دنیا و امریکا و متحدانش معرفی کند.
《جیمی کارتر یکسال پیش از رفتن خود در سخنرانی فدرالیسم، یک هفته بعد از حرکت تانکهای شوروی به سمت افغانستان گفته بود موضع ما باید روشن باشد. هرگونه تلاشی از یک قدرت خارجی برای سیطره بر منطقه خلیج فارسی به مثابه تجاوز به منافع ایالات متحده امریکاست و ما با همه ابزارهای لازم از جمله نیروی نظامی با آن مقابله خواهیم کرد》
(عربستان از درون/رابرت لیسی/ص۱۱۵)
این را هم باید گفت که حمله عراق به ایران نیز بسیار برای امریکا مفید بود زیرا باعث شد موج اسلامگرایی وارد غرب آسیا و جنوب خلیج فارس نشود و ایران نتواند تمرکز و منابع کافی برای صدور انقلاب و ایدئولوژی خود به این مناطق را داشتهباشد[از طرفی هم امریکا نمیخواست با شکست ایران در این جنگ در برابر شوروی دچار ضعف شود]بابت همین صدام از کل جهان عرب و حتی شوروی بابت همین طلبکار بود. اما در پس طلبکاری وی یک حقیقت نهفته است و آن اینکه موج اسلامگرایی به سمت جنوب شوروی از جانب ایران در حرکت بود.
《[صدام]انتظار داشت که دنیای غرب از او با آغوش باز استقبال کند برای اینکه این انقلاب[ایران] دشمن آنها نیز هست. همین انتظار را از جبهه کمونیست نیز داشت برای اینکه انقلاب ایران نوید متزلزل ساختن ثبات در جمهوریهای کمونیستی آسیای میانه را نیز میداد》
(خانه دیکتاتور؛ کاخ یا گور/مجموعه مصاحبههای غسان شربل/ص۱۶۷و۱۶۸)
امریکا تنها به همین دام برای شوروی بسنده نکرد. در اوج جنگ شوروی در افغانستان، روسها در کنار هزینه سنگین جنگ همزمان با تحریمهای امریکا هم مواجه شدند. سپس در همین زمان امریکا توانست با ایجاد بحران افت شدید بها نفت با کمک عربستان ضربه مرگباری در دهه ۸۰م به شوروی وارد کند.
《در اکتبر سال ۱۹۸۶ فهد پادشاه وقت عربستان تلگرامی را برای یمانی در نشست اوپک فرستاد و از او خواست به منظور تعیین هشت دلار برای هر بشکه فشار آورد. پادشاه بعد از مشاجرات درازمدتی که با حاکمان کویت و سایر دولتهای خلیج فارس داشت با این استراتژی موافقت نمود.》
(عربستان از درون/رابرت لیسی/ص۱۴۸)
هزینه جنگ افغانستان در کنار تحریم اقتصادی امریکا و از آن مهمتر سقوط بها نفت در دهه ۸۰م باعث شد اقتصاد شوروی در بدترین وضعیت در زمان خود قرار بگیرد.
《وزیر امور خارجه آندره گرومیکو اعلام کرد که به طور کلی، همانگونه که میدانید وضعیت در افغانستان دشوار است. اخیرا عوامل اصلی یکپارچگی بررسی شدهاست، اما روند آن کند پیش میرود. تعداد گروهها کاهش نمییابد. دشمن سلاحهای خود را زمین نمیگذارد. هزینه جنگیدن حدودا ۳۰۰ میلیون روبل بود و هر سال نیز گرانتر میشد...منابع اختصاص داده شده به سرعت از بخش اقتصاد غیرنظامی به بخش نظامی تغییر مسیر داد. در سال ۱۹۸۱ صدر هیات رئیسه عالی اتحاد جماهیر شوروی یک افزایش ۴۵ درصدی را در خلال پنج سال در هزینههای نظامی تصویب کرد. این تغییری عظیم در منابع بود که بر اقتصاد تا آن دوران ضعیف غیرنظامی بشدت سنگینی مینمود.》
(جنگ ریگان/پیتر شوایتزر/ص۳۵۰و۳۵۱و۳۵۲)
موج اسلامگرایی به نحوی باعث شد تا معادلات قدرت در نیمه دوم قرن بیستم به کلی تغییر کرده و با سقوط شوروی بابت ورودش به افغانستان و نابودی بسیاری از متحدانش نظم جدیدی در جهان شکل بگیرد. نظمی که مجددا در اثر بهار عربی تغییرات جدی را تجربه کرد./