آسیانیوز/ اختیار کرمزاده تعریف می کرد: رفتم فرمانداری تا مشکلات روستای میه کومه و شیری حیاطی را برایش بگوییم. تازه فرماندار مهندس سیروس شفقی به آستارا آمده بود ... ریس دفتر فرماندار گفت اتفاقا امروز با روسای ادارات قرار است بعد از جلسه ای درگمرک به میه کومه و شیری حیاطی برود.
اختیار تعریف می کرد سوار ماشین کرایه شدم در ایستگاه لوندویل پیاده شدم و پول هم نداشتم دربست تا میه کومه بروم ...
پیاده شروع بحرکت کردم تا سه راه که تابلو
آبشار میه کومه در شهر لوندویل زده بود رسیدم که دیدم خودروهای اداری در راه هستند. به هر خودرو دست بلند می کردم کسی مرا سوار نمی کرد . حتی خودرو منابع طبیعی کم بود مرا زیر کند با اینکه مرا میشناخت سوار نکردند همگی خالی و جا داشتند ...توی دلم فرماندار و کل روسای ادارات را نفرین و ناله می کردم که چرا مرا سوار ماشین نکردند تا مشکلات روستا دور افتاده خودم را بگوییم . افسوس میخورم ای کاش در روستا می ماندم الان پیش فرماندار در مسجد روستا بودم و آبروی این ریس منابع طبیعی را می بردم که اجازه ساخت راه خاکی به میه کومه را نمی دهد و آبروی بخشدار و مسولان ادارات را ببرم که به روستاهای کوهستانی ما سر نمی زنند.
اختیار ادامه داد : دلسرد شدم راهم را پیاده ادامه دادم تا به روستا بریم می دانستم به جلسه نمی رسم.
خودرویی برایم بوق زد ... گفت بیا سوار شو ... من گفتم من تا نیمه کومه شیری حیاطی می روم. گفت هر جا دلت خواست می رسانم و من هم سوار شدم ... گفتم آستارایی هستی گفت نخیر ... گفتم پس دیدم مرا سوار کردی ... چون فرماندار و روسای ادارات آستارا، آدم بمیرد هم سوارش نمی کنند.
راننده خودرو از من پرسید چرا عجله داری
اختیار گفت که خیلی عصبانی بودم و گفتم فرماندار فلان فلان شده... کلی ناسزا گفتم که روسای ادارات به روستای من آمدند و یکیشان مرا سوار نکردند و یکبار هم در روستا خبر ندادند که تن .... را به روستا می آورند...
اختیار کرمزاده می گفت همینطور ناسزا به فرماندار و به جد و اباد ش می گفتم و راننده فقط می خندید ... گفت مشکلات چیه گفت مشکل ما اینه می خواهیم با بیل و کلنک برای روستایمان راه بکشیم منابع طبیعی نمی گذرد و فقط یک خودرو می تواند رد بشود .. راه مشکل اساسی است و محرومیت بیداد می زند . این فرماندار سیروس شفقی هم که بی خیال با کت و شلوار دارد زیر کولر عشق و حال می کند.
راننده به اختیار کرمزاده روستای ساده دل گفته بود آیا مگر فرماندار را می شناسی؟ اختیار گفته بود بله می شناسم از آن ..... یکدفعه راننده از خنده نگه می دارد می گوید اسمت چیه. گفت اختیار کرمزاده ، راننده گفته بود عجب بلایی هستید.
در بین راه اختیار به راننده گفته بود تند برو اگر ممکن است کمی تندتر بروید .
راننده پرسید : چرا؟
جواب داد : میگویند الان فرماندار فلان فلان شده. در مسجد نیه کومه صحبت می کند. میخواهم به سخنرانی او برسم و بعد هر چه از دهنم آمد نثارش کنم..
اختیار پیاده شد از راننده تشکر کرد و گفت ای کاش شما فرماندار آستارا میشدی جای شفقی ....
اختیار می گوید وارد مسجد شدم ... نشستم و آماده بودم که جلسه سخنرانی فرماندار را بهم بزنم و بدوبیراه بگم چرا روستای ما را ازیاد بردید ... که شورای روستا یکدفعه اعلام کرد از جناب مهندس شفقی فرماندار آستارا دعوت می کنیم ..... وقتی فرماندار آمد صحبت کرد ... یکه خوردم ... اینکه راننده من بود . یکساعت پیش او مرا از لوندویل به میهن کومه آورد.
یاد حرفهایی که به او زده بودم افتادم... گفتم. من می خواستم فرماندار را بی آبرو کنم و حتما این فرماندار که خودش را جای راننده جا زده بود حرفهای در خصوص خودش و دولت و... را ضبط کرده و تا شب دستور دستگیری و محاکمه مرا می دهد.
وقتی فرماندار در حال نشستن بود و مجلس که تمام شد ، آمد جلو با من روبوسی کرد و گفت : مرا ببخشید که شما در حق شما روستاییان دل صاف کوتاهی کردیم تمام مشکلاتی که گفتید من حلش می کنم
اختیار می گفت ما فرماندار این چنین شکلی ندیده بودیم .. همانجا گفت به روسای ادارات، اختیار کرمزاده مرد خوب و درستی است در خصوص مشکلات روستا هر چه گفت انجام بدهید.