به گزارش آسیانیوز، برچسبزنی مثل وعدهای است که اگر به آن باور داشته باشی محقق میشود.
آدمها پیچیدهاند. حتی آدمهایی که از نزدیک میشناسیم، هر لحظه امکان دارد غافلگیرمان کنند. رفتارهایی بکنند که نتوانیم تحلیلشان کنیم یا حرفهایی بزنند که از آنها انتظار نداشتهایم. ما انسانها، در مواجهه با این پیچیدگی راهحلِ ذهنی ساده و کارامدی داریم: برچسبزدن. فلانی احساساتی است، دیگری دستوپاچلفتی، آنیکی خسیس و همینطور تا آخر. با برچسبزنی آدمها را ساده و قابلفهم میکنیم، اما برچسبزدن در کنار فایدههایش، ممکن است آسیبهای سنگینی هم در پی داشته باشد.
آنچه برچسبها میسازند، بیش از تصورِ ما دربارۀ رنگهاست. برچسبها چگونگی درک موضوعاتِ پیچیدهتر را هم تغییر میدهند؛ چیزهایی مثل انسانها. یک روانشناس اجتماعی در استنفورد به نام جنیفر ابرهارت و همکارانش، مردی را به دانشجویان سفیدپوست کالج نشان دادند که از نظر نژادی موقعیت مبهمی داشت و میتوانست در دو دستۀ سیاه یا سفید قرار بگیرد. نیمی از دانشجویان صورت این مرد را متعلق به یک سفیدپوست دانستند و نیمی دیگر آن را به یک سیاهپوست نسبت دادند.
رابرت رُزنتال و لنور جیکوبسون به معلمان یک مدرسه ابتدایی گفتند که برخی از دانشآموزانشان در آزمونی که برای شناسایی توانمندهای علمی (بهاصطلاح «شکوفهها») گرفته شده، جزء ۲۰درصد باهوشترینها هستند. از آن دانشآموزان انتظار میرفت که طی یک سال بعدی واردِ یک دورۀ فشردۀ پرورش فکری شوند. اما در واقع، دانشآموزان به طور تصادفی انتخاب شده بودند و در آزمونهای علمی واقعی، فرقی با همتایان خود نداشتند.
یک سال پس از متقاعدکردن معلمان مبنی بر اینکه برخی از دانشآموزانشان شکوفه هستند، روزنتال و جیکوبسون به مدرسه برگشتند و همان تست را گرفتند.
نتایج در بین کودکان خردسال شگفتآور بود: ضریب هوشی «شکوفهها»، که یک سال پیش تفاوتی با همسالان خود نداشتند، اکنون ۱۰-۱۵ واحد بیشتر از همتایانشان بود. معلمان رشد فکری کودکان را تقویت کرده بودند: برچسبزنی مثل وعدهای است که اگر به آن باور داشته باشی محقق میشود، یعنی دانشآموزانی که از آنها بی هیچ مبنایی انتظار میرفت شکوفا شوند حقیقتاً از همتایان خود پیشی گرفتند.(ترجمان)
برچسب زدن به خود
در این حالت فرد با انجام رفتاری یا حتی با فکر کردن به موضوع خاصی کل شخصیت خود را با کاربرد یک صفت منفی زیر سوال می برد. مثلا به جای اینکه فرد بگوید اشتباه کردم به خود برچسب منفی میزند و میگوید: من بازنده هستم. من نادان هستم. من یک فرد شکست خورده هستم.
در این شکل از برچسب زدن افراد به کنکاش از علت و چرایی رفتاری خاص نمی پردازند بلکه کل شخصیت و عملکردهای خود را با صفات منفی توصیف می کنند.
این برچسبها تجربههای بیفایدهای هستند که منجر به خشم، اضطراب، دلسردی و کمی عزتنفس میشود. افرادی که دچار افسردگی هستند، تمایل زیادی دارند که نامها و القابی به خود دهند. آنها خود را تنبل، بیعرضه، و نظایر آن مینامند یا حادثهای را بدبختی به حساب میآورند.
برچسب زدن به دیگران
گاه نوک پیکان خطای شناختی برچسب زدن به سمت دیگران است. همه روزه دربرخوردهای اجتماعی خود با افراد بسیاری رو به رو شده و یا میشویم که اغلب با مشاهد یک رفتار خاص در دیگران به خود اجازه قضاوت و برچسب زنی به کل شخصیت افراد را می دهند.
در این خطا فرد با مشاهده ی رفتاری که از نظر وی نادرست است، آن رفتار را با یک صفت منفی اغراق شده به کل شخصیت دیگران نسبت می دهد. به عنوان مثال زمانی که یکی از همکاران ما به دلیل مشغله زیاد کاری فرصت رسیدگی به مشکل ما را ندارد با استفاده از خطای برچسب زنی وی را مغرور یا بی توجه قلمداد می کنیم.
برچسب زنی به دیگران می تواند به شدت بر نحوه تعامل ما با دیگران تاثیرگذار باشد زیرا باعث می شود در برخورد با افراد با مشاهد رفتاری خاص کل ویژگیهای شخصیتی آنها را زیر سوال ببریم که این امر تاثیر مخرب و منفی در ادامه تعامل ما با آنها خواهد داشت.
البته در خصوص برچسب زدن چه به خود و چه به اطرافیان لازم است که به وضعیت موجود و افراد درگیر در آن، بدون پیشقضاوت نگاه کنید. از همدلی برای درک چرایی چنین رفتاری از سوی سایرین استفاده کنید.
همچنین هوش هیجانی خودتان را هم تقویت کنید تا بتوانید با دقت به رفتار خودتان فکر کنید./