به گزارش آسیانیوز، محمد رسولی، شاهنامه پژوه: کیکاووس پادشاه ایران همه امور را در کشور به نیکی انجام داد و کشور سامان خوبی گرفت. خزانه پر از گنج بود و پشتوانه مالی خوبی داشت. لذا به حکومتهای کوچک اطراف و اکناف، نامه نوشت که با دولت مرکزی ایران همکاری کنند و همه با هم با دوستی و صلح در جهان زندگی کنند. بقیه ساکنین اطراف ایران هم این را پذیرفتند.
بپذرفت هر مهتری، باژ و ساونکرد آزمون گاو با شیر تاو
یعنی اینکه همه پذیرفتند که از در دوستی و صلح با کیکاووس برآیند. چنان که گاو با همه زوری که دارد توان نبرد با شیر را ندارد. ولی در این میان یکی پیدا شد که تصمیم گرفت با ایران بجنگد.
شه بربرستان بیاراست جنگزمانه دگرگونه تر شد به رنگ
سپاهی بیامد به بربر ز رومکه در زیر آهن نهان گشتی موم
حمله شاه بربرستان و سپاه او به نیروهای ایران درحالی بود که کیکاووس و ارتش ایران نیز در همان حوالی بودند. سپاه بربرستان ناگهان به ایرانیان تاخت و در یک حمله برق آسا، تلفات قابل توجهی به نیروهای ایرانی وارد کرد و تعداد زیادی، کشته و مجروح روی دست ما گذاشت.
گودرز فرمانده سپاه سواره نظام ایران که شاهد یورش ناگهانی دشمن به نیروهای پیاده ایرانی بود، پیش از آنکه فرصت تشکیل جلسهی جنگی و مشورت با فرماندهی کل ارتش و یا پادشاه را داشته باشد به سرعت آرایش مناسب جنگیِ لازم را گرفت و در حالی که نیروهای زیر فرمانش را به حمله به دشمن دستور میداد، خود با هزار سوار زبده، از پهلو به دشمن تاخت. خیلی زود ورق برگشت و سپاه مهاجم بربر با تلفات بسیار زیاد به هزیمت و شکست افتاد.
تو گفتی ز بربر، سواری نماندبگرد اندرون نامداری نماند.
ارتش ایران دشمن را تا داخل شهرهای آنها تعقیب کرد و لذا شهرهای آنها را هم به تصرف خود درآورد. ولی بزرگان شهر اصلی با طلب بخشش و پوزش خواه به نزد فرماندهی ارتش ایران آمدند.
به شهر اندرون هرکه بود سالخوردبر شاه رفتند رخساره زرد
که ما شاه را چاکر و بندهایمهمه باژ را گردن افکندهایم
به جای درم، زر و گوهر دهیمسپاسی ز گنجور بر سر نهیم
وقتی کیکاووس اوضاع را چنین دید که سالخوردگان و پیران به شفاعت و پوزش خواهی آمده و چون ایرانیان از دیرگاه برای سالخوردگان احترام ویژه ای قائل بودند، لذا همچون رفتار همیشگی تاریخ ایرانیان، آنان را بخشید و حتی آنها را مورد لطف و مهربانی هم قرار داد.
ببخشود کاووس و بنواختشانیکی راه و آیین نو ساختشان
" یکی راه و آیین نو ساختشان" در واقع یعنی به آنها فرهنگ و دانش و اخلاق و پایبندی به پیمان و قرارداد آموخته است. چون آنها همان گونه که از نامشان هم پیدا بود چندان متمدن نبودند. در جنگ هاماوران پس از ماجراهای طولانی، سرانجام رستم هم ورود نمود و هاماوران از در صلح در آمد و بین هاماوران و ایرانیان صلح و دوستی برقرار شد.
کیکاووس در مرحلهای از مراحل پادشاهی خود به آرامش و رفاه کامل رسید و کشور نیز دارای ثبات و امنیت بود. این وضعیت خوب سبب شد تا فرصت مناسب جهت سر و سامان دادن به همهی امور فراهم آید و همین طور هم شد و آرامش و شادی و رفاه گسترش یافت. شاهنامه دربارهی این مقطع تاریخی از زندگی کیکاووس میفرماید:
بیاراست تخت و بگسترد دادبه شادی رامش در اندر گشاد
فرستاد هر سو یکی پهلوانسرافراز و بیدار و روشن روان
به مرو و نیشابور و بلخ و هریفرستاد به هر سوی لشکری
جهانی پر از داد شد یکسرههمی روی بر تافت گرگ از بره
ز بس گنج و شادی و بس فرهیپری مردم و دیو گشتش رهی
این ابیات اوج شکوه و قدرت و رفاه و آسایش و آرامش و شادی و شادکامی و بهروزی و پیروزی و سرافرازی و سلامتی و زندگی خوب و بی دردسر را بیان میکند.
سپس کیکاووس قصرها و کاخ های پیشرفته ساخت. از جمله یک کاخی میساخت که در آن هفت قصر وجود داشت و هر قصر در درون قصر دیگر بود که هرکدامش نیز دارای رنگ متفاوت از دیگری بود.
بفرمود تا سنگ خارا کننددو خانه پر از دانه اندر کنند
دو خانه دگر ز آبگینه ساختزبرجد به هر جایش اندر نشاخت
دو خانه ز بهر سلیح نبردبفرمود که از سیم پالوده کرد
یک کاخ زرین ز بهر نشست، برآورد، بالاش داده دو شست
خلاصه کاخ ها و قصرها و خانههای خیلی خوب و پیشرفته و زیبا ساخت چون در مقطعی از تاریخ بود که هم امنیت کامل برقرار بود و هم سرمایه و ثروت کافی.
میدانیم که هرگاه این دو نعمت یعنی امنیت و سرمایه باشد زمینه برای پیشرفت فراهم میگردد و این خود نکتهای آموزنده از این قسمت شاهنامه است. اما یک کار مهمتری در این زمان انجام شد . ایرانیان به فکر پرواز در آسمان افتادند. ستاره شمر که منظور همان دانشمندان میباشند، در گفتگو با کیکاووس به این فکر افتادند که اصولاً باید راهی برای پرواز انسان در آسمان باشد.
ستاره شمر گفت و خسرو شنید!
سرانجام کیکاووس دستور آغاز تحقیقات و پژوهش برای انجام این پروژه (برنامه را) به دانشمندان میدهد. دانشمندان و صنعت گران ایرانی شروع به پژوهش و کار میکنند تا به گونهای وسیلهای بسازند و اختراع کنند که بشود با آن پرواز کرد.
ز دانندگان بس بپرسید شاهکزین خاک چند است تا چرخ ماه
خیلی واضح و روشن است که ایرانیان در آن دور دستهای تاریخ به فکر رفتن به آسمان بودند و برای این کار در پی جمع آوری اطلاعات علمی بودند. حتی وقتی اینجا میپرسد از زمین تا سیاره ماه چقدر فاصله است،
روشن است که به فکر رفتن به کره ماه بودند. شاید این مطالب تخیلی و غیر واقعی به نظر برسد. اما میبینیم که واضح در شاهنامه بیان شده است که کیکاووس و ایرانیان و دانشمندان در صدد پیدا کردن فاصله ماه تا زمین و در پی بررسی برای ساخت وسیلهای جهت رفتن به آنجا بودهاند. همین که ایرانیان در پیش از 4000 سال پیش این ایده و تفکر و اندیشه و هدف را داشتهاند که به آسمان و کره ماه بروند، خیلی جای درنگ و تأمل دارد.
باید بگویم همان اندیشهها سبب شد که بعدها کتابهایی در این زمینه نوشته شود و دو هزار سال بعد آن کتب به یونانی و سریانی ترجمه شود و همان اندیشهها تا رنسانس صنعتی شدن اروپا وجود دارد! البته کیکاووس نهایتاً وسیلهی مکانیکی ساخت و در حد تقریباً فاصلهی بین دو شهر هم موفق به پرواز شد./