یکشنبه / ۲۵ اسفند ۱۳۹۸ / ۲۳:۵۱
کد خبر: 1524
گزارشگر: 99
بیست و پنجم اسفندماه سومین سالروز درگذشت افشین یداللهی
افشین یداللهی متولد ۲۱ دیماه ۱۳۴۷ در اصفهان، پزشک متخصص اعصاب و روان و از ترانهسرایان معروف بود
افشین یداللهی متولد ۲۱ دیماه ۱۳۴۷ در اصفهان، پزشک متخصص اعصاب و روان و از ترانهسرایان معروف بود که روز ۲۵ اسفند ۹۵ در پی سانحه رانندگی در سن ۴۸سالگی از دنیا رفت. سه سال از روزی که این خبر مخابره شد، میگذرد؛ روزی که خیلیها از دوستان و طرفداران او دوست داشتند این خبر تکذیب شود.
اهورا ایمان - ترانهسرا - افشین یداللهی را یکی از ستونهای اصلی ترانه بعد از انقلاب و بیجایگزین میداند، و او را اینگونه تعریف میکند: او ترانههای بیدار و هوشمندی داشت، ترانههایش برای نسل ما بود، ترانههایی که دغدغه مسائل اجتماعی داشت. او نسبت به مسائلی مانند کودکان کار، زنان خیابانی، مسائل اجتماعی و سیاسی دغدغه داشت، که نشاندهنده بیداری و آگاهی این هنرمند بود، هنرمندی که به هنر خود به صورت اقتصادی نگاه نمیکرد.
ترانه مکرم - ترانهسرا - نیز درباره او میگوید: افشین یداللهی سبک شعری خود را داشت و در کنار ترانه پاپ کارهای کلاسیک قشنگی نیز داشت و هنرش معطوف به ترانه پاپ نبود. یداللهی زبان خود را داشت و برخلاف ترانهسراهای دیگر، زبانش متأثر از دیگران نبود و زبان مختص به خود را داشت. کارهای عاشقانه یداللهی تأثیر زیادی در موسیقی پاپ به لحاظ عمق کلام و تسلطش بر ادبیات داشت. خیلیها ممکن است ترانه بگویند اما تسلط کافی بر ادبیات نداشته باشند و سوادشان زیاد نباشد.
زندهیاد یداللهی فعالیت حرفهای ترانهسرایی خود را در سال ۱۳۷۶ در سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران آغاز کرد. نخستین ترانههایش با آهنگسازی فؤاد حجازی و شادمهر عقیلی و با خوانندگی خشایار اعتمادی اجرا میشد.
یداللهی برای تیتراژ بسیاری از سریالهای تلویزیونی ترانههایی سروده و از جمله آثارش در این زمینه ترانههای سریالهای شب آفتابی، غریبانه، شب دهم، میوه ممنوعه، مدار صفردرجه و معمای شاه است.
کتابهای «روزشمار یک عشق»، «امشب کنار غزلهای من بخواب»، «جنون منطقی»، «حرفهایی که باید میگفتم و... تو باید میشنیدی» و «مشتری میکدهای بسته» از افشین یداللهی به جا مانده است.
یکی از ترانه های معروف این ترانه سرا به نام "وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید" را می خوانیم.
افشین یداللهی
“وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید
وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشید
وقتی عطش طعم تو را با اشک هایم می چشید
من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود
وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد
من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی”
https://www.asianewsiran.com/u/1sm