به گزارش آسیانیوز، مونا فرجاد در پستی در اینستاگرامش از حمله یک دزد به او خبر داد.
مونا فرجاد در پستی در اینستاگرامش از حمله یک دزد به خود وخواهرش نوشت و داستان را اینگونه روایت کرد:
دیشب دم در رستوران ایستاده بودیم داشتیم در فضای مجازی پوسترِ فیلمهای فرنگی را جستجو میکردیم.از گوشهی چشم حضور سیاهی را در کنارم احساس کردم و تا روبهرویم بایستد چشم در چشمِ مردی با کلاه مشکی،ماسک بر صورت شدم. در کسری از ثانیه فریاد زدم ((دزد))موبایل و یقهی دوستم را کشیدم و همزمان چشمانم تیزی قمهی دزد را که به قصد ضربه به ما می چرخاند دیدم.
نمی دانم چگونه حداقل دومتر روی زمین پرتاب شدیم.از دورتر،مارال مردی قمه به دست را بالای سر ما میدید که به قصد زدن حملهور است و نوشان طهماسبی که کنار مارال ایستاده بود گمان کرد کار تمام شده و ما را زدهاند. صدای جیغها و فریادها کمک کرد تا دزد تَرکِ موتورسوار همراهش شود و بگریزد. اگر من متوجهی حضور دزد نشده بودم،عکسالعمل سریع نشان نمیدادم،دوستان عزیزم که اتفاقی در رستوران حضور داشتند با اولین فریاد شتابان به یاری ما نیامده بودند و خدا همراهمان نبود بی شک اکنون اتفاق ناگواری که حتی فکر کردن به آن لرزه بر بدنم می اندازد،پیش آمده بود.
هیچگاه برقِ لبهی قمه را که از کنار شاهرگِ گردن دوستم گذشت فراموش نمی کنم . به بیمارستان همان حوالی که رسیدیم فهمیدم هفتهای ۲۰ بار در آن خیابان دزدی و خفتگیری میشود و درست در همان نقطهای که ما این تجربهی تلخ را داشتیم شب گذشتهاش به مردی با قمه حمله کرده و به پایش صدمه زده بودند.امروز معنای حقیقی نداشتن امنیت راحس کردم.
ممنونم از همهی دوستان عزیزم که فرشتهوار به کمک ما آمدند در بیمارستان حضور داشتند و تلاش کردند که لبخند جایگزین تلخی واقعا را بگیرد.ممنونم از مستانه مهاجر افشین هاشمی نفس بازغی الهام راد و بقیه عزیزانی که در کنار ما بودند.
مراقب خودتان باشید .لطفا.
مارال فرجاد هم با انتشار پستی دیگر داستان را اینگونه بیان کرد: دیشب هولناکترین تجربهی زندگی را از سر گذراندنم .بعد از ده ماه که به ایران بازگشتم .به شوق کمک به خواهرم برای تاتری که در چند روز اینده می خواهد به روی صحنه ببرد.دیدم خواهرم و دوستش روی زمین افتادهاند و مردی قمهکشان بالای سر آنها ایستاده.بقیهاش را نفهمیدم که چگونه به سمتشان میدویدم، جیغ و فریاد در آن لحظه تنها راه دفاع از آنان بود به گمانم هر دو را قمه زده بودند و هرچقدر به من میگفتند هر دو سالمند نمی شنیدم.شوک این موضوع همچنان با ماست .مراقب خودتان باشید ((گویا ما خیلی تنهاییم)).
اصلا جالب نیست ادم عکسش رو در بیمارستان بذار ….فقط این عکس ها رو گذاشتم ،،،،که ببینید.(رکنا)