آسیانیوز - از این جهت شاید بین جنبش سربداران با انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ رگههای مشابهی توان یافت. امروز همچنان سخن از علل و عوامل پیدا و پنهان تاسیس جمهوری اسلامی، غلبه سنت بر تجدد و انتخاب حکومتگران دینی در تقابل سکولاریسم سیاسی (جدایی دین از حکومت) بسیار است. این مقاله میکوشد تا بخشی و گوشههایی از این مباحث را با تکیه بر قیام سربداران و وجوه اشتراک آن با انقلاب ۱۳۵۷ تبیین کند.
انسان ایرانی به شهادت تاریخ موجودی دینورز بوده است. صرف نظر از آن مقوله که جوهرهای معنوی دارد، دین به عنوان یک نهاد اجتماعی از عهد ساسانیان تا امروز، در سیاست، دخالت مستقیم داشته است. در یک مرور گذرای تاریخ، شاهدیم که برافتادن سریع شاهنشاهی ساسانی در پی حمله اعراب، تا اندازهای به دلیل نارضایتی ایرانیانی چون سلمان فارسی از رژیم موبدشاهی (اتحاد دین و دولت) بود.
اعراب مهاجم برای غلبه نظامی و سیاسی خود بر کشورهای مغلوب، از نام اسلام به عنوان آخرین دین الهی استفاده کردند و برای حاکمیت آپارتاید عربی مشروعیت قائل شدند، اما ایرانیان حکومت خلفای اموی را مشروع ندانستند و خلافت را با مبارزه مسلحانه به رهبری نظامی ابومسلم خراسانی از امویان به عباسیان منتقل کردند.
هلاکوخان مغول به راهنمایی یک ایرانی خردگرا و بیباور به نظام خلافت اسلامی یعنی خواجه نصیر طوسی با نمدپیج کردن آخرین خلیفه، نظام خلیفهگری را منقرض کرد و سربداران به رهبری شیخ حسن جوری (شاگرد آقا شاه بالو زاهد مدفون در روستای آهودشت چمستان) و استمداد از شهید اول (فقیه شیعه مقیم و مدفون در سوریه) مغول را راندند و تاراندند و اولین حکومت شیعه دوازده امامی در ایران را به مرکزیت سبزوار در خراسان تاسیس کردند. با اینهمه، شیخ حسن جوری یک فقیه یا محدث شناختهشده نیست. هیچ تالیف و تصنیف و اثر مکتوبی از او در دست نیست. من او را چهرهای میدانم مثل شیخ محمدتقی بهلول واعظ در قیام مسجد گوهرشاد علیه رضاشاه تا مرجع تقلیدی همانند رهبر اول انقلاب در برابر محمدرضاشاه.
سربداران پیرو شیخ حسن جوری را نیز شبیه قزلباش میدانم که در برآمدن صفویه با تاجگذاری شاه اسماعیل نوجوان رهبر طریقتی و مرشد قبایل قزلباش بود. در دوران صفویه هم مثل دوران سربداران، مذهب تشیع رسمیت یافت. باز صفویان هم مانند سربداران از فقیهان عرب غیر ایرانی برای تقویت استقرار نظام مذهبی خود کمک گرفتند.
مرجعیت شیعه در سدههای اخیر ایران نقش تعیینکنندهای در تحولات سیاسی و فرهنگی ایران گذاشته است و کمتر پژوهشگری، در آن تردید می کند. در واقع پس از سلطنت کوتاه نادر و کریم خان زند، مراجع شیعه تا انقلاب مشروطیت یکی از مهمترین کانونهای مشروعیتسازی یا سلب مشروعیت از قدرت سیاسی بودند که در مقاطع حساس تاریخی در مناسبات و حوادث سیاسی، اجتماعی و حتی اقتصادی، در سطح ملی و حتی بینالمللی، نقشآفرینی میکردند.
روند سکولاریسم که آرام اما آهسته و پیوسته در ایران با مشروطیت آغاز شده بود، با جنبش بازگشت به خویش و غربستیزی، مشروعیت خود را از دست داد و در برهه انقلاب ۵۷ مراجع مذهبی بزرگی در ایران و عراق حضور داشتند که رهبری انقلاب را بر عهده گرفتند. جبهه ملی به رهبری مصدق به عنوان یک جریان سکولار در برابر آیتالله کاشانی و فداییان اسلام ایستاد، اما در مقطع ۱۳۵۷ کریم سنجابی، داریوش فروهر و دیگر سران جبهه ملی رهبری آیتالله خمینی را پذیرفتند.
در جبهه ملی، تنها شاپور بختیار از قبول رهبری روحانیون سرپیچی کرد. البته جریان اتحاد دین و دولت در بین خود روحانیون هم مخالفانی داشت. آیتالله العظمی سید احمد خوانساری یکی از این بزرگان بود که طرح نقشآفرینی او برای جلوگیری ازخروج محمدرضا شاه از ایران و پایان رژیم شاهنشاهی در ۲۶ دی ۱۳۵۷ نافرجام ماند. در دولت مصدق که شاه راست یا دروغ، اعلام کرد قصد خروج از کشور را دارد، روحانیت به مدیریت آیتالله میرسیدمحمد بهبهانی با کمک هیأتهای مذهبی و تجمع آنان به سود شاه و به ضدیت با مصدق از خروج شاه مانع شده بود.
پس از فوت آیت الله بروجردی در قم در ۱۳۴۰، محمدرضا شاه از شکلگیری مرجع تقلیدی با قدرت مشابه مرحوم بروجردی نگران بود و با بیاعتنایی به قم به سه مرجع مقیم نجف (حکیم، شاهرودی و شیرازی) خواست قدرت روحانیت را محدود کند. اما نتوانست و اکثریت مردم با شور و هیجان از تأسیس نظام جمهوری اسلامی و پیوند دین و سیاست پشتیبانی کردند، چیزی شبیه نهضت سربداران.