یکی از دوستانم تعریف می کرد در جریان سفری تفریحی با خانواده اش به بلغارستان وقتی که یک خانم میانسال بلغاری از او ودخترش پرسیده بود اهل کدام کشور هستند و آنها درجواب گفته بودند ایران، اولین واکنش آن خانم برای آنکه ابراز کند که ایران را می شناسد گفته بود: آو، اصغر فرهادی.
طبیعتا تمام این معروفیت ناشی از حرفه او یعنی فیلمسازی و فیلمهایی است که ساخته است، ولی چه خصوصیتی در فیلمسازی اصغر فرهادی وجود دارد که او را چنین متمایز و برجسته کرده است؟
فیلمنامه، تسلط در بازی گرفتن از بازیگران، وسواس و دقت بی اندازه او درباره جزئیات تمام اجزا فیلمسازی و فیلمهایش و ...
البته تمام این عوامل نقش دارد ولی مهمتر از این موارد ذکر شده نوع فیلمسازی اوست که ریشه در بینش و نگرش او نسبت به زندگی و حرفه فیلمسازیش دارد.
این روزها بسیاری سخن از این به میان امده است که "همه میدانند" در حد فیلمهای قبلی فرهادی نیست و ... متر و مقیاسی که اگر حتی باید وجود داشته باشد هم من از آن خوشم نمیآید، کوئنتین تارانتینو کارگردان معروف سینما در مصاحبهای بیان میکرد: « اگر شما واقعا عاشق سینما باشید نمیتوانید فیلم بد بسازید» و نظر من درباره فرهادی این است که او واقعا عاشق سینماست و فیلم بد نمی تواند بسازد.
در مصاحبهای که فرهادی با روزنامه شرق در همین چند روز گذشته انجام داده است چند نکته قابل تامل وجود دارد:
در بخشی از مصاحبه اشاره میکند: « وسوسه این ایده که داستان «همه میدانند» را با آن شباهت ظاهریاش به «درباره الی» بسازم و از این مقایسهشدن نهتنها فرار نکنم بلکه از آن بهعنوان یک فرصت تماتیک برای مقایسه رفتارها و واکنشهای کاراکترها در دو فیلم و در دو فرهنگ مختلف استفاده کنم
[...] دیدم این یک فرصت است که میتوانم داستانی را که کمابیش وجوه اشتراکی از نظر ظاهر داستان با «درباره الی» دارد، در اسپانیا بسازم تا خود این زمینه مقایسه و بحث تفاوتهای رفتارهای کاراکترها یک لایه از فیلم بشود.
این ایده و وسوسه یک بهانه بود برای غلبهکردن به شکی که در ساختن فیلم داشتم؛ اینکه حالا از این زاویه روی فیلمنامه کار کنم و این آزمونوخطا را انجام بدهم، ببینم چه نتیجهای دارد. از روزی که به این ایده رسیدم، فکر کردم که حتما آن را با همه ریسکهایی که دارد، میسازم. به نظرم از آن کارهایی است که کمتر کسی انجامش میدهد»
چنین چالشی واقعا یک دل شیر می خواهد، فرهادی نه تنها از انجام آن هراسی ندارد بلکه انگیزهای میشود تا این ریسک را انجام دهد، اینجاست که تفاوت او را با بسیاری از فیلمسازان دیگر می توان دید (منظور فقط فیلمسازان داخلی نیست بلکه خارجی و داخلی)، و در مییابیم چه عشقی به سینما در درون اوست.
باز طبق آنچه در مصاحبه می خوانیم متوجه می شویم که فرهادی در مراحل نوشتن فیلمنامه "همه میدانند" مدام تغیر و بازنگری داشته است مثلا ابتدا قرار بر این بوده که شخصیت شوهر لائورا آمریکایی باشد و "تام هنکس" بازیگر معروف هالیوود، که فیلمنامه را بسیار دوست داشته، پذیرفته که در این نقش بازی کند. ولی فرهادی بعد از مدت زمانی با تغییراتی که در فیلمنامه میدهد به این نتیجه می رسد که منطق داستانش حکم می کند که این شوهر آرژانتینی باشد و قید همکاری با تام هنکس را می زند.
این در دنیای سینما کم اتفاقی نیست در واقع شاید بتوان گفت بسیار نادر است که کارگردانی حاضر به چنین تصمیمی شود، علاوه برجایگاه بالای بازیگری تام هنکس، فقط حضور او بسیاری از اتفاقات من جمله فروش جهانی فیلم را کاملا عوض می کرد، اما فرهادی به این نتیجه رسیده است که این شخصیت آمریکایی در فیلمنامه او دیگر جایی ندارد و قید همکاری با تام هنکس را میزند.
توضیحی جهت شناخت موقعیت تام هنکس: تام هنکس در کل دوران بازیگری اش 6 بار نامزد اسکار، 8بار نامزد گلدن گلوب و 4 بار نامزد بفتا شدهاست که البته توانسته است 2 اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد، 3گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش اول مرد فیلم درام و 1 گلدن کلوب بهترین بازیگر نقش اول مرد فیلم کمدی یا موزیکال را کسب کند و همچنین یک خرس نقره ای بهترین بازیگر نقش اول مرد از جشنواره برلین نیز در کارنامه دارد.
تا سال ۲۰۱۲، فروش فیلمهای تام هنکس در آمریکا به مبلغی بالغ بر ۴٫۲ میلیارد دلار و فروش فیلمهایش در نقاط دیگر جهان به رقمی بالغ بر ۸٫۵ میلیارد دلار رسیدهاست که با این مجموع وی یکی از بزرگترین بازیگران پردرآمد برای فیلمها در هالیوود حساب میشود.
چنین تصمیمها و نگرشی به سینما است که فرهادی را تبدیل به یکی از ممتازترین فیلمسازان جهان میکند، ژان لوک گدار افسانهای در جایی گفته است : «هیچ تمایزی میان من و فیلمهایم وجود ندارد. من هنگامی که فیلم میسازم بیشتر احساس وجود داشتن میکنم تا زمانی که فیلم نمیسازم»
در فرهادی هم این وجود داشتن کاملا مشهود است، او عاشق سینماست و این گونه است که اصغر فرهادی شده است.