سخنرانی سفیر لهستان در ایران را در ادامه میخوانیم:
اساتید و مهمانان محترم، سلام
بسیار خرسند هستم که امروز، به مناسبت ۵۵۰ مین سالگرد تماس های میان لهستان و ایران این کنفرانس را افتتاح می کنم. برای هر سفیری، سپری کردن چنین لحظه ای مانند «فرصتی است که یک بار در زندگی رخ می دهد.» امروز در دانشگاه تهران - یکی از مشهورترین مؤسسات دانشگاهی در ایران و کل منطقه – حضور در این مراسم موجب افتخار من است.
خانمها و آقایان،
شاید بررسی و مطالعه تاریخ پایدار ،حوزه اصلی دیپلماسی نباشد. کاری که ما امروز انجام می دهیم، مختص امروز و آینده است. البته این بدان معنا نیست که تاریخ در بهبود سیاست خارجی بی فایده است..
تاریخ بر درک ما از جهان تأثیر می گذارد. تاریخ یک چشم انداز به ما ارائه می دهد. تاریخ بیان گر چرایی رفتار و برخورد کشورها در گذشته ست. و اینکه چگونه متغیرهای اجتماعی، سیاسی، ایدئولوژیک و فرهنگی بر انتخاب آن شیوه رفتایی تأثیر گذار بوده اند. و همچنین تاریخ نشاندهنده اهمیت برداشتها و - مهمتر از همه - برداشتهای نادرست در طول این فرآیند است.
و سرانجام، مطالعه تاریخ احتمالاً بهترین درمان برای هرگونه جبرگرایی است. علاوه بر این، در حالی که تاریخ، گذشته را روشن می کند، هیچ راه روشنی برای مسیر پیش رو نمی دهد. توجه به استدلالها می توانند منبع بینشی بسیار خوبی باشند، اما ساختن آینده پیش رو، کاملاً در دستان ماست. ما می بایست این موضوع را به خاطر بسپاریم.
با توجه به آنچه در اینجا ذکر شد، بیایید نگاهی بر این پنج قرن و نیم گذشته بیاندازیم. ما ازاین دوره طولانی و پر حادثه چه چیزهایی را می آموزیم؟
من روی سه مورد از مشاهدهات تمرکز خواهم کرد، که یک برداشت کاملا ذهنی است.
ابتدا اینکه، لهستان و ایران در دوران اوج سیاسی خود از مستحکمترین روابط سیاسی برخوردار بودند. این روابط به قرن پانزدهم و شانزدهم و همچنین دوره کوتاهی در قرن بیستم مرتبط است. هر دو کشور در آن زمان از موقعیت بین المللی قدرتمندی برخوردار بودند که البته توسط همسایگان به چالش کشیده شد. هر دو کشور ضامن نظم های سیاسی در مناطق خود بودند.
هنگامی که در سال ۱۴۷۴ آمبروسیو کنتارینی، یک فرستاده ونزیایی، با پادشاه لهستان، کازیمیر یاگیلون ملاقات کرد، نامهای از شاه حسن اوزون آورد که در آن پیشنهاد اتحاد علیه امپراتوری عثمانی بود؛امپراتوری عثمانی در آن زمان در حال گسترش بود. البته این ایده محقق نشد. اما به عنوان انگیزه مهمی باقی ماند و به چندین تلاش جهت مذاکره برای مقابله با سلطه ترکیه در جنوب اروپا و آسیای غربی منجر شد. همچنین، افزایش نفوذ مسکو در اروپا و منطقه قفقاز جنوبی، برای هر دو کشور، در آن زمان و پس از آن، بسیار دغدغه آمیز بود.
اگر مقداری به زمان جلوتر برویم، در سال ۱۹۱۸ فصل جدیدی از تاریخ برای کشورهای ما باز شد. در پی ایجادجنگ بزرگ، هر دو کشور به دنبال ارتقای جایگاه خود بودند. ایجاد تحولات اساسی در اروپا و خاورمیانه، عرصه دیپلماسی را برای هر دو کشور شکل داد. به دلیل ایجاد احساس عدم پایداری، بحران هویت هر دو دولت تشدید شد. بنابراین هر دو کشور به سوی برقراری روابط دیپلماتیک سوق داده شدند. تحکیم بنای دولت های جدید هدف اصلی هر دو کشور بود. و این پله ای برای ارتقای مشروعیت داخلی و بین المللی به حساب می آمد. این امر لهستان و ایران را به متحدان طبیعی تبدیل کرد. هر دو کشور از طریق تجدید روابط دیپلماتیک، ابتکارات مشترک در لیگ ملل و همچنین همکاری های دوجانبه، به طور پیوسته اهداف خود را دنبال کردند. در سالهای بین ۱۹۱۸ و ۱۹۳۹، تماس های گوناگون و متنوعی بین لهستان و ایران برقرار شد.
مورد دوم این است که، هر زمان که دو کشور به موقعیتی قدرتمند در منطقهای باثبات می رسیدند، روابط تجاری و فرهنگی میان آنها شکوفا میشد. شیفتگی فرهنگی، علایق دانشگاهی را برانگیخت و این منجر به تأسیس مدارس و مراکز تحقیقاتی شد.
از قرن شانزدهم، فرستادگان دیپلماتیک لهستان در نقش وواسطه هایی بودند که رایزنی ها و نظراتهای پادشاهان لهستان و ایران را منتقل می کردند. به این ترتیب نامه هایی میان پادشاهان رد و بدل شدو به گفتگوهای سیاسی و فلسفی انجام شد.
بازرگانان مسیرهایی را ایجاد کردند که از طریق آن فرشها، منسوجات و اسلحه های ایرانی به منازل مهمترین اشراف اروپای معاصر رسیدند.
ارتباطات شخصی تا قرن نوزدهم ادامه یافت. آن موقع، زمانی بود که علاقه به تاریخ، زبان و فرهنگ ایران در اروپا شکوفا شد. استادان و محققان لهستان نیز بخشی از این عقلامندان بود. مراکز تحقیقاتی جدیدی با همکاری دانشگاههای لویو و کراکوف تأسیس شد. همچنین هنرمندان لهستانی به طور گسترده ای از فرهنگ ایرانی الهام گرفتند. این علاقه به ایرانشناسی، در لهستان ریشه گرفت و بسیاری از تحقیقات آکادمیک، فرهنگ لغت، ترجمه شعر فارسی و مطالعات زبانی ختم شد. تبادلات آکادمیک عنصر جدیدی را در تماس های منظم بین کشورها به ارمغان آورد.
جامعه ارمنی ها در این فرآیند نقش مهمی داشتند. آنها در لویو، لوبلین و کراکوف و همچنین اصفهان و تبریز مستقر بودند و نقش به سزایی در این مبادلات داشتند. پادشاهی لهستان و بعدها مشترک المنافع لهستان و لیتوانی خانه بسیاری از ملل و مذاهب بود و به همین دلیل به حاکمیتی آزاد و مداراگر شهرت داشت. همچنین اسلام دینی ناشناخته و غیردوستانه به حساب نمی آمد بلکه در واقع، پیروان هر سه دین اصلی در طول قرنها تا آغاز جنگ جهانی دوم، همزیستی مسالمت آمیزی داشتند.
نکته سوم این است که لهستان و ایران از زمان های دور روابط دوستانه و گسترده ای داشته اند. این میراث همچنان باقی مانده و ما را تبدیل به شرکایی همتا کرده است. از دیدگاه لهستان، دو اتفاق تاریخی از این نظر قابل توجه هستند.
هنگامی که در قرن هجدهم لهستان دچار آشفتگی سیاسی با منشأ خارجی و داخلی شد، کشور جنگ زده مشترک المنافع لهستان و لیتوان، تحت فشار همسایگان خود فروپاشید. پروس، روسیه و اتریش، این سرزمین را تقسیم کردند. و ایران یکی از دو کشوری بود که هرگز اشغال لهستان را به رسمیت نشناخت. این موضوع هرگز فراموش نخواهد شد.
مورد دوم، پذیرش آوارگان لهستانی است. بین سالهای ۱۹۴۲-۱۹۴۳، حدود ۱۱۶ هزار سرباز و غیرنظامی لهستانی که از اردوگاههای کار اجباری در اتحاد جماهیر شوروی آزاد شده بودند، به ایران منتقل شدند. این رویداد هم از نظر مقیاس و هم از لحاظ اهمیت کاملاً بی سابقه است. برای بسیاری از لهستانی ها حرکت به ایران نجات بخش بود. تعداد لهستانی هایی از گرسنگی و بیماری در اتحاد جماهیر شوروی جان خود را از دست دادند، بسیار بیشتر از آن تعداد لهستانی هایی است که در تمام نبردهای جنگ جهانی دوم جان باختند، اما تعداد کمی از مردم از این موضوع آگاهند. بیش از هزار نفر در راه ایران و در اولین ماه پس از ورودشان جان خود را از دست دادند. به گفته یکی از بازماندگان، پس از فرار از خاک جهنمی شوروی، قدم نهادن بر خاک ایران مانند یک تجربه بهشتی بود.
این رویداد تاریخی، دهه ها است که نگرش لهستانی ها را نسبت به ایرانیان شکل داده و نگرش مثبت نسبت به ملت ایران همچنان در افکار عمومی لهستان وجود دارد.
خلاصه آنکه، تاریخ – با توجه به آنچه به ما مربوط می شود - می تواند ابزار مهمی جهت درون نگری و خود ارزیابی باشد. تاریخ اثبات می کند که روابط لهستان و ایران منبع قدرت و مزیتی رقابتی برای هر دو کشور بوده است. تاریخ به ما می آموزد که کشورهایی که پتانسیل مشابه دارند، تا زمانی که ارزش های مشابهی داشته باشند و اهداف و مقاصد مشترکی را دنبال کنند، می توانند مشارکتی مؤثر و دوجانبه و سودمند ایجاد کنند. تاریخ میتواند گواهی از همبستگی فوق العاده انسان ها باشند.
و ما می بایست، توسط این تاریخ مشترک، خردمندانه هدایت شویم. همانطور که در ابتدای سخنرانی خود اشاره کردم - آینده کاملاً در دست ماست. تاریخ چیزهای زیادی در رابطه با ماهیت مردم و جوامع به ما می آموزد. تاریخ به قطعیت گواهی میدهد که پیروی از نیات صادقانه و منطقی، به راهبردهای بی نقص ختم می شود. تا زمانی که در مسیر درست قدم برداریم، پیروزی از آن ماست.
در پایان، اجازه دهید از تمام کسانی که در این رویداد مشارکت داشتند، صمیمانه تشکر و قدردانی کنم.
من برای تمامی افرادی که در نشست های علمی ارائه مطلب خواهند داشت، آرزوی موفقیت دارم. متشکرم!