یکشنبه / ۲۵ شهریور ۱۴۰۳ / ۲۳:۰۵
کد خبر: 24451
گزارشگر: 464
۱۰۱
۰
۰
۱۶
تغییر قدرت در کابل، از وعده تا خطر

ما خواهان صلح هستیم، اما همیشه با جنگ مواجه شده ایم...

ما خواهان صلح هستیم، اما همیشه با جنگ مواجه شده ایم...
حمله طالبان، آخرین تهاجم بزرگ طالبان و گروه‌های ستیزه‌جوی هم‌پیمان آن علیه جمهوری اسلامی افغانستان و همپیمانانش بود، که در ۱ می ۲۰۲۱، همزمان با خروج سربازان آمریکایی از افغانستان شروع شد، و منجر به در دست گرفتن این کشور به صورت دفاکتو به دست طالبان و و بازگشتن امارت اسلامی افغانستان شد. در پی توافق‌نامه صلح دوحه میان دولت ایالات متحده آمریکا با طالبان که منجر به خروج اغلب سربازان آمریکایی و ناتو از افغانستان در سال ۲۰۲۱ شد،

...ما خواهان صلح هستیم، اما همیشه با جنگ مواجه شده ایم...
...قدرت ما در اتحاد ما نهفته است، ما متفرق می شویم...
...آزادی داده نمی شود، گرفته می شود...

*بخشی از بیانیه مشترک هیئت صلح افغانستان

 طالبان حملات گسترده‌ای را آغاز کرد. در مراحل نخستین، طالبان با پیشروی در مناطق روستایی، تعداد ولسوالی‌های تحت کنترل خود را از ۷۳ به ۲۲۳ افزایش دادند تا ۱۰ آگوست، طالبان بر ۶۵% از مساحت افغانستان چیره شد. در ۶–۱۷ ماه آگوست، نیروهای طالبان 32 مرکز ولایت از جمله قندوز و هرات را تصرف کردند. (تعداد کل مراکز ولایت در افغانستان ۳۴ تاست) جامعه اطلاعاتی ایالات متحده آمریکا تخمین زد در صورت عدم حمایت از نیروی‌های افغان، دولت افغانستان ظرف شش ماه آینده سقوط خواهد کرد. این حمله به خاطر دستاوردهای سرزمینی سریع طالبان، و پیامدهای داخلی و بین‌المللی آن شناخته شده‌است. در ۱۰ آگوست، مقامات آمریکایی تخمین زدند که کابل، پایتخت افغانستان، ظرف ۳۰ تا ۹۰ روز به دست طالبان سقوط می‌کند. در ۱۵ آگوست، آسوشیتدپرس گزارش داد که طالبان به کابل رسیده‌اند و منتظر «انتقال» قدرت هستند. وزارت داخله افغانستان در بیانیه‌ای اعلام کرد که اشرف غنی رئیس‌جمهور افغانستان تصمیم به واگذاری قدرت گرفته و دولت موقت به رهبری طالبان تشکیل می‌شود. در این بین، نیروهای امنیتی، میدان هوایی بگرام را به طالبان تسلیم کردند. این پایگاه هوایی حدود ۵۰۰۰ زندانی طالبان و داعش را در خود جای داده‌بود. نهایتا در ۲۴ مرداد(۱۵ آگوست) نیروهای طالبان وارد کابل شدند و محمد اشرف غنی از افغانستان فرار کرد. هجوم برق‌آسا طالبان در سراسر افغانستان باعث شد بسیاری از دولت‌ها از جمله ایالات متحده، انگلستان، آلمان و روسیه را شگفت زده کند. (البته برای دولت ایران و ملت های ایران و افغانستان، که با وحشیگری های این قوم درنده، آشنایی داشتند، این پیشروی برق آسا نه تنها تعجب آور نبود، بلکه بارها و بارها از تریبون های مختلف، هشدارهای لازم را صادر کردند) پیروزی طالبان پیامدهای گسترده درون کشوری و جهانی به همراه داشت.

زمینه‌های پیشروی طالبان
ساختار نیروهای امنیت ملی


وجود افسران فاسد و اینکه آنها با رهبری و ساختن «سربازان ناوجود» حقوق سربازان غایب را به جیب می‌زنند، یک موضوع شناخته شده در ارتش افغانستان است. سر مفتش ویژه برای بازسازی افغانستان (سیگار) در گزارشی در سال ۲۰۱۶ مدعی شد که «نه ایالات متحده و نه متحدان افغان آن، نمی‌دانند که در حال حاضر چه تعداد سرباز و پلیس افغان وجود دارد، چه تعداد در واقع برای انجام وظیفه در دسترس هستند، یا به‌طور گسترده، ماهیت واقعی قابلیت‌های عملیاتی آنها تا چه اندازه است.» در اوایل سال ۲۰۱۹، حداقل ۴۲۰۰۰ سرباز شبح از حقوق و دستمزد ارتش حذف شدند! «سیگار» در ۳۰ ژوئیه ۲۰۲۱ گزارش داد: «در حالی که نیروهای امنیت ملی افغانستان تلاش برای بررسی حمله در حال انجام طالبان هستند، وضعیت کنونی در افغانستان ارزش این گزارش را بالاتر می‌برد. در ۱۱ ژوئیه ۲۰۲۱، جان کربی، سخنگوی پنتاگونبیان کرد که «نیروهای امنیت ملی دارای ظرفیت بسیار بیشتری نسبت به قبل، و توانایی بسیار بیشتری» هستند، و ادعا کرد، «آنها می‌دانند چگونه از کشور خود دفاع کنند». سیگار نگرانی‌های جدی خود را در مورد آثار مخرب فساد در نیروهای امنیتی افغان (از جمله وجود سربازان و پلیس شبح) در موارد زیر ابراز کرد: مقدار مشکوک داده‌ها در مورد قدرت واقعی نیرو؛ ناتوانی روش‌های ارزیابی برای درنظرگرفتن تأثیر عوامل نامشهود بر آمادگی رزمی مانند اراده برای مبارزه؛ پایداری متزلزل نیروهای امنیت ملی به وابستگی به تجهیزات پیشرفته و عدم تمرکز اولیه بر قابلیت‌های سطح وزیران؛ و قطع داده‌های مهم، مانند ارزیابی کنترل منطقه، که می‌توانست برای اندازه‌گیری عملکرد این نیروها در سال‌های اخیر مورد استفاده قرار گیرد.» در سپتامبر ۲۰۲۰، بیش از ۵۰۰۰ زندانی طالب، توسط دولت افغانستان به عنوان بخشی از توافقنامه دوحه بین ایالات متحده و طالبان، آزاد شدند؛ از جمله آنها ۴۰۰ نفر متهم و محکوم به جنایات بزرگی مانند قتل بودند. به گفته شورای امنیت ملی افغانستان، بسیاری از زندانیان آزاد شده که «متخصص» بودند! به میدان جنگ بازگشتند و طالبان را تقویت کردند. در اوایل سال ۲۰۲۱، رهبران پنتاگون و افغانستان معتقد بودند که ایالات متحده از کابل حمایت مستمر می‌کند. با این حال رئیس‌جمهور بایدن به اراده مداوم ترامپ برای خروج ایالات متحده از یک جنگ بی‌پایان تکیه کرد؛ طوری که در آن حمایت دائمی ایالات متحده از رهبری افغانستان برای امور کشور درنظر گرفته نشد. علی رغم تشویق‌های ایالات متحده به عنوان آخرین راهبرد، رهبری افغانستان هیچ مرکز شهری را با خطوط دفاعی تقویت نکرد. با خروج ایالات متحده و بدون حمایت ایالات متحده، اعتبار دولت مرکزی افغانستان، جلوی چشم سربازان ضعیف خط مقدم سقوط کرد. کارشناسان بین‌المللی مبارزه با تروریسم و برخی مقامات آمریکایی گفتند که سقوط سریع نیروهای امنیت ملی افغانستان در صورت خروج آمریکا «نباید تعجب آور باشد». به گفته یک کارشناس، طالبان پس از توافق دوحه تقریبا بدون مداخله نیروهای دولتی افغانستان توانسته بودند نیروهای خود را آزادانه در سراسر افغانستان جابجا کنند! فروپاشی نظام جمهوری و سیطره یافتن طالبان بر افغانستان شکستی چند لایه برای کشور بود که بیش‌ترین طیف‌ها و اقشار جامعه را به نحوی متاثر ساخت. این شکست تنها در عرصه نظامی و سیاسی نبود بلکه تا سطح ذهن و روان اکثریت مردم پیش رفت و به ویژه نخبگان سیاسی و مدنی و کنشگران اجتماعی را به شدت دچار سرخوردگی کرد. فروپاشی روانی یک جامعه، فاجعه‌ای بزرگ‌تر از فروپاشی سیاسی و حتی امنیتی است. بنابر تجارب تاریخی، کشورهایی مانند آلمان و ژاپن در جنگ جهانی اول دچار فروپاشی سخت سیاسی، نظامی و اقتصادی شدند، اما به رغم دشواری غیر قابل وصف آن شرایط، روحیه جمعی خود را نباختند و توانستند از نو به پا بایستند و به بازسازی اساسی خود کمر ببندند، چه برای سر و سامان داخلی و چه در سطح بین المللی. نوعیت و چگونگی واکنش ملت‌ها به فاجعه‌های بزرگ، میزانی برای سنجش پختگی و بلوغ آنهاست و نشان می‌دهد که آیا به عنوان یک ملت به مرحله رشد و خودآگاهی جمعی رسیده‌اند یا خیر. افغانستان پیش از این نیز گرفتار بحران بوده و دست کم در یک قرن اخیر تا یک بحران را بدرود گفته دوباره به پیشواز بحران تازه‌ای رفته و این سناریوی تکراری تا این لحظه به نقطه پایان خود نرسیده است. آن‌چه این آخرین بحران را نسبت به دوره‌های پیشین متفاوت می‌سازد، جدا از تغییر در معادلات منطقه‌ای و جهانی که بعد خارجی دارد، شکست روانی و سرخوردگی جمعی است که بُعد داخلی دارد. در این دوره امید به تغییر و انگیزه برای تحول به ضعیف‌ترین درجه خود تقریبا در یک قرن اخیر رسیده است. در اثر این وضعیت، بسیاری از کسانی که باید در بزنگاه تحولات تاریخی وارد عمل شوند و سرنوشت مردم خود را متحول گردانند، خود به بی‌عملی گرایش یافته و نسبت به هر گونه فعالیت و تلاش بدبین شده‌اند، و یا در بهترین حالت موقف خنثی دارند. آن‌چه این سرخوردگی و نومیدی را پدید آورده است عوامل متعددیست. یکی از این عوامل تجربه شکست‌های مکرر است. بسیاری می‌اندیشند که وقتی تجربه جمهوریت سردار داود خان، پس از آن تجربه انقلابی جریان‌های چپ و به دنبال آن تجربه احزاب مجاهدین، و در پایان تجربه بیست ساله جمهوریت که با حمایت جهانی نیز همراه بود، یکی پس از دیگری به شکست انجامید، چه تضمینی وجود دارد که دور جدیدی از تلاش و مبارزه به سرانجام برسد و حاصلی در پی داشته باشد که به معنای تکرار فاجعه و درافتادن در بحران دیگری نباشد. عامل دیگر آن بی‌باوری به شعارهای گوناگونی است که در نیم‌قرن اخیر از سوی جریان‌های سیاسی چپ، ملی‌گرا و اسلام‌گرا درانداخته شد و توانست به بسیج جوانان و هیجان توده‌ها بینجامد و هزینه سنگین انسانی و مادی بر روی دست مردم بگذارد، اما در پایان دیده شد که بسیاری از صاحبان آن ادعاها به شعارهای خود وفادار نماندند. تناقض میان شعار و عملِ بسیاری از فعالان سیاسی که از دید اکثریت جامعه قابل پنهان ماندن نبود، به یک حزب و جریان خلاصه نمی‌شد، بلکه دامن همه احزاب و جریان‌های مهم و وزنه‌دار نیم قرن اخیر را گرفت و داستان‌هایی پر حاشیه از رهبران سیاسی و فرزندان‌شان تا فرماندهان جهادی و دنباله‌روان‌شان را بر سر زبان‌ها انداخت. این وضعیت در دوران جمهوریت پردامنه‌تر نیز شد و حتی به ساحت فعالیت‌های مدنی، موسسات غیر دولتی، و نهادهای دیگر نیز رسید و باور اقشار مختلف جامعه را به این شعارها تضعیف کرد. استفاده ابزاری از دین، دموکراسی، حقوق بشر، جهاد، عدالت اجتماعی، جامعه بی‌طبقه، و حتی هنر و ادبیات، به رویه‌ای تقریبا همه‌گیر تبدیل شد و اعتبار آن‌ها را به شدت لطمه زد. اکنون که نیم قرن از آغاز ماجراها می‌گذرد، مردم از فریب‌خوردگی مجدد هراسانند و به مارگزیده‌ای می‌مانند که دیگر به هر ریسمان سیاه و سفیدی شک می‌کنند. گروه طالبان که ادعا می‌کرد برای آزادی وطن از وابستگی به قدرت‌های خارجی می‌جنگد و هدفی جز تحقق اهداف شریعت ندارد، اکنون خود به دستگاه سواستفاده گری تبدیل شده که رهبرانش تمرکز خود را بر معامله‌گری با دستگاه های اطلاعاتی کشورهای گوناگون گذارده‌اند تا پول و منابع بیشتری به دست بیاورند، همچنان‌که فرماندهان و چهره‌های کلیدی‌اش در پی سرمایه‌اندوزی، ازدواج های مکرر، و نفوذ در شبکه‌های فساد و اختلاسی‌اند که رژیم‌های پیشین را از پا انداخت. در طرف مقابل طالبان، هرگاه گروه و تشکلی اظهار وجود می‌کند که ادعای مقابله با این گروه را دارد، فورا واکنش‌های منفی در برابر آن شروع شده و گفته می‌شود که هیچ کدام شما کارنامه‌ای قابل دفاع از خود به جا نگذاشته‌اید و برای کسی قابل باور و اعتماد نیستید. بدون شک این داوری بدبینانه به صورت کلی و استثناناپذیر نادرست است، زیرا وجود خطا و حتی خیانت از سوی برخی عناصر در میان احزاب و جریان‌ها، حتی اگر شمارشان فراوان هم باشد، به معنای این نیست که تمام افراد و اعضای یک طیف و جریان بدون هیچ استثنایی خطاکار و خائن بوده‌اند. در همه ادوار، و در میان همه جریان‌ها، افراد و چهره‌هایی بوده‌اند که بنا به تعهدات اخلاقی یا منش شخصیتی از کجی‌ها و کاستی‌ها برکنار مانده و در محدوده صلاحیت‌ها و اختیارات خود اصولی و سنجیده عمل کرده‌اند. اما هنگامی که فضای ناباوری و بی‌اعتمادی گسترده می‌شود خشک و تر یکجا می‌سوزد و به ویژه از سوی کسانی که به منفی‌نگری مفرط گرفتارند نه هیچ سیاستمداری قابل بخشش شناخته می‌شود، نه هیچ خبرنگار، نه هیچ فعال مدنی، نه هیچ صاحب موسسه و نه هیچ نهاد غیر دولتی و نه حتی کارمند هیچ اداره رسمی. عامل دیگری را نیز می‌توان افزود و آن شکل گرفتن این باور در میان بخش‌هایی از جامعه است که گویا ساکنان و شهروندان این کشور خود نقشی در تحولات سیاسی و اجتماعی ندارند و همه برنامه‌ها به دست قدرت‌های کلان‌تر منطقه‌ای و بین‌المللی طراحی می‌شود و نیروهای داخلی اعم از افراد تا نهادها و گروه‌ها، مهره‌هایی در این بازی شطرنجند که دست پنهان یا پیدای دیگری آنان را پس و پیش می‌کند. این دیدگاه که از سوی متخصصان زیر عنوان تئوری توطئه شناخته می‌شود در بسیاری از جوامع شرقی وجود دارد، اما در افغانستان وضعیتی تقریبا همه‌گیر و اپیدمیک است، به گونه‌ای که از ساده‌ترین افراد روی خیابان تا بسیاری از سیاستمداران رده ‌بالای کشور، یکایک قضایا را بر همین پایه تجزیه و تحلیل می‌کنند. مجموعه عوامل یادشده باور به خویشتن و اعتماد به دیگری را در جامعه افغانستان از میان برداشته و همه را بر سر دو راهی عمل و بی‌عملی سرگردان رها کرده است. از یک سو همه می‌دانند که وضعیت بسیار بحرانی است و کشور در یکی از تاریک‌ترین دوران‌های خود قرار دارد و باید برای رهایی‌اش کاری کرد، اما از سویی همه یا اکثریت به هیچ گونه عمل و اقدامی باور ندارند و به هر تلاشی به دیده شک و تردید می‌نگرند و هر کسی را نیز که پای به میدان بگذارد با نیش زبان، نقد گزنده، و گاه دشنام‌های زننده بدرقه می‌کنند. اگر بخواهیم افغانستان از بن بست کنونی خارج شود هیچ چاره‌ای جز چیره شدن بر تردید و کنار نهادن بی‌عملی نیست و به گفته مولانا کوشش بیهوده به از خفتگی. بی‌عملی در هیچ دوره‌ای از تاریخ ارزش تلقی نشده و در هیچ قاموسی به عنوان فضیلت به ثبت نرسیده است. بی‌عملی مساوی است با بیکارگی، ناتوانی، زبونی، تسلیم‌پذیری، و تن دادن به شکست و ناکامی دایمی. نباید خطاهای گذشته چهره‌ها و جریان‌های سیاسی یا مدنی بهانه‌ای برای بی‌عملی و توجیهی برای تداوم آن باشد. همه ملت‌ها در تاریخ خود خطا کرده‌اند و گاهی خطاهایی کمرشکن کرده اند، اما شماری از ملت‌ها به بازخوانی انتقادی گذشته خود روی آورده و در پرتو آن مسیر آینده خود را ترسیم کرده‌اند. ملت افغان هم باید به جای عیب‌گیری‌های بی‌حاصل و نق‌زدن‌های بیمارگونه روش‌های نقد و تحلیل انتقادی را فرابگیرد تا از تکرار خطاهای پیشین خودداری بورزد. اما طالبان از زمان قدرت گیری دوباره در افغانستان در تلاش است تا روابط دیپلماتیک خود را با کشورهای منطقه و جهان گسترش دهد. به تازگی امیرخان متقی وزیر خارجه طالبان در گفتگو با بی بی سی گفته بود که این گروه با ۴۰ کشور جهان روابط دیپلماتیک دارد. سفیر طالبان در امارات متحده عربی هم در روزهای اخیر اعتبارنامه خود را رسما به وزارت خارجه این کشور تقدیم کرد. امارات متحده عربی پس از چین دومین کشوری بود که رسما سفیر طالبان را پذیرفت. این اقدام در حالی انجام می‌شود که تاکنون هیچ کشوری رژیم طالبان را به رسمیت نمی‌شناسد! پذیرش سفیر طالبان در امارات متحده عربی به معنای رسمیت بخشیدن به رژیم طالبان نیست بلکه رقابت امارات متحده عربی با قطر است که این کشور تلاش دارد تا در میان طالبان نفوذ کند. با توجه به ساختار دوگانه میان طالبان، این تلاش‌ها هر روز بیشتر می‌شود. اما درمورد شناسایی طالبان، به آن تناسبی که در بعد شناسایی رسمی و قانونی اتفاق می‌افتد مسئله جدیدی رخ نخواهد داد. ولی روابط عملی کشورها با طالبان برای فهم وضعیت و تعقیب پیچیدگی‌های امنیتی وجود خواهد داشت. کشورهایی که عملا روابط جدی و همکاری با طالبان دارند، در مواضع رسمی‌شان روی تشکیل حکومتی فراگیر در افغانستان تاکید دارند و موضع‌شان از ابتدای تحول در افغانستان موضع ثابتی بوده است. این در حالیست که طالبان هنوز به درخواست‌های جامعه جهانی برای تشکیل حکومتی فراگیر در افغانستان پاسخ نداده‌اند و ادعا می‌کنند که حکومت کنونی در افغانستان فراگیر است. این گروه همچنین با وضع قوانین تازه محدودیت‌های بیشتری برای شهروندان و به خصوص زنان ایجاد کردهاند. موضوعی که به نظر می‌رسد روند به رسمیت شناختن آنها از سوی جامعه جهانی را به تعویق بیندازد. آینده تعامل با طالبان به رفتار این گروه بستگی دارد. که منوط به رفتار و تعامل آنها با مردم افغانستان و همچنین تامین حقوق اساسی مردم و به خصوص حقوق زنان است. تصور طالبان از تعامل با برخی کشورهای قدرتمند یک تصور غیرواقع‌بینانه است. طالبان فکر می‌کندبا مقاومت و سرسختی که دارد، باعث خواهد شد تا قدر‌ت‌های جهانی ناگزیر به پذیرش ساختار موجود طالبان شوند و به همین دلیل خود را وادار به تشکیل حکومتی فراگیر و مردمی در افغانستان نمی‌کنند. با فارغ شدن قدرت‌های جهانی از مصروفیت‌های امنیتی در خاورمیانه و شرق اروپا، تمرکز روی افغانستان بیشتر خواهد شد. از سویی هم، کشورهای جهان برای حفظ پرستیژ و حیثیت سیاسی خودشان عملا شناسایی رسمی طالبان را در چنین شرایطی رقم نخواهند زد. بحران افغانستان و وضعیت سیاسی ناشی از قدرت‌گیری طالبان موضوعی پیچیده است که نیازمند راه‌حل‌های چندجانبه و همه‌جانبه می‌باشد. در زیر به پنج راه‌حل پیشنهادی پرداخته می‌شود:

دیپلماسی بین‌المللی و گفتگوهای صلح

دیپلماسی بین‌المللی یکی از کلیدی‌ترین ابزارها برای رسیدگی به بحران افغانستان و بهبود وضعیت کنونی است. جامعه جهانی، از طریق سازمان‌های بین‌المللی مانند سازمان ملل و گروه‌های منطقه‌ای، می‌تواند یک پلتفرم برای گفتگو ایجاد کند. این گفتگوها باید شامل نمایندگان طالبان، احزاب سیاسی افغانستان، و دیگر نهادهای اجتماعی و فرهنگی باشد تا تمامی طرف‌ها در فرآیند صلح و آشتی مشارکت کنند. توسعه گفتگوهای صلح باید بر اساس اصول احترام به حقوق بشر، توقف خشونت و ایجاد یک ساختار سیاسی فراگیر باشد. از سوی دیگر، جامعه بین‌المللی باید ضمانت‌های لازم را برای طالبان تعریف کند تا آنان را ترغیب به همکاری و تعامل سازد. این شامل پذیرش بین‌المللی، کمک‌های اقتصادی مشروط به رفتارهای مثبت و پایبندی به حقوق بشر است. از سوی دیگر، این دیپلماسی باید بتواند راه‌حل‌های یکپارچه‌ای برای بازسازی کشور و حذف تهدیدات تروریستی ارائه دهد. کشورهای همسایه و دیگر قدرت‌های جهانی می‌توانند نقش موثری در ایجاد هماهنگی و ایجاد پیش‌شرط‌های لازم برای صلح پایدار ایفا کنند.

حمایت از ملت افغانستان و نهادهای مدنی

یکی از راه‌حل‌های کلیدی در بحران افغانستان، حمایت از ملت افغانستان و نهادهای مدنی است. برنامه‌های حمایتی باید به گونه‌ای طراحی شوند که به زنان، کودکان و اقلیت‌های قومی و دینی خصوصاً در زمینه‌های آموزشی، بهداشتی و اجتماعی کمک کند. نهادهای غیر دولتی و سازمان‌های بین‌المللی می‌توانند نقش موثری در توزیع این کمک‌ها ایفا کنند. سازمان‌های غیردولتی و نهادهای محلی باید به عنوان پل ارتباطی بین جامعه بین‌المللی و مردم افغانستان عمل کنند. بدین طریق، شرایطی برای حمایت از برنامه‌های توسعه‌ای فراهم می‌شود که به بهبود وضعیت معیشتی و آموزشی مردم کمک می‌کند. این حمایت‌ها می‌تواند به تدریج به تقویت نهادهای دموکراتیک و جامعه مدنی منجر شود. با توجه به تجربیات گذشته، سرمایه‌گذاری در آموزش و فرهنگ شهروندی می‌تواند نهادهای مدنی را تقویت کرده و آگاهی اجتماعی را افزایش دهد. این اقدام‌ها می‌تواند به ایجاد یک جامعه مشارکتی و با ثبات منجر شود که در برابر تغییرات سیاسی مقاوم باشد.

ایجاد یک نظام نظارتی بین‌المللی

ایجاد یک نظام نظارتی بین‌المللی برای پایش رفتار طالبان و شرایط حقوق بشری در افغانستان یک نیاز اساسی است. این نظام می‌تواند از سوی سازمان ملل یا دیگر نهادهای بین‌المللی تشکیل شود و به جمع‌آوری و تجزیه و تحلیل داده‌های مربوط به وضعیت حقوق بشر و دیگر ابعاد اجتماعی و اقتصادی بپردازد. با توجه به سابقه طالبان در نقض حقوق بشر، وجود یک نهاد نظارتی می‌تواند فشار اجتماعی و سیاسی از طرف جامعه جهانی را بر طالبان افزایش دهد و آن‌ها را وادار به پایبندی به تعهدات خود کند. نهادهای حقوق بشری بین‌المللی نیز می‌توانند با ایجاد گزارش‌ها و مستندات لازم، به افکار عمومی و جامعه جهانی اطلاعات مستند ارائه دهند.
علاوه بر این، نظارت مستمر می‌تواند به ایجاد شفافیت و اعتماد بین تمدن‌های مختلف کمک کند و زمینه‌ساز یک رویکرد جمعی و هماهنگ برای حل بحران‌های انسانی در افغانستان باشد.

اقدام نظامی محدود تحت شرایط خاص

اگرچه اقدام نظامی به‌عنوان یک گزینه منفی به شمار می‌رود، اما در برخی موارد می‌تواند تنها راه حل برای مقابله با گروهای تروریستی مانند طالبان باشد. در صورت وقوع نقض‌های سیستماتیک حقوق بشر یا تهدیدات جدی نسبت به امنیت منطقه‌ای، جامعه جهانی می‌تواند گزینه‌های نظامی محدود و متناسب را بررسی کند. این اقدام نظامی باید به گونه‌ای طراحی شود که هدف آن از بین بردن تهدیدات خاص باشد و به نقض حقوق بشری منجر نشود. به‌علاوه، نظارت و کنترل بین‌المللی بر این عملیات‌ها برای جلوگیری از تبعات منفی و ایجاد یک چارچوب قانونی و اخلاقی ضروری است. به‌طور کلی، این گزینه باید به عنوان آخرین چاره مطرح شود و جامعه جهانی باید به‌دنبال راه‌های دیپلماتیک و غیرنظامی به‌عنوان اولویت‌های اصلی باشد.

توسعه برنامه‌های اقتصادی و زیرساختی

توسعه و احیای اقتصاد افغانستان و برنامه‌های زیرساختی می‌تواند یکی از راه‌حل‌های اصلی برای بهبود وضعیت اجتماعی و سیاسی باشد. این برنامه‌ها باید شامل پروژه‌های عمرانی، بهداشت، آموزش و تأمین اجتماعی باشند که می‌توانند به ارتقاء سطح زندگی مردم کمک کنند. جو جامعه بین‌المللی می‌تواند با سرمایه‌گذاری در این برنامه‌ها، زمینه‌ساز ثبات اقتصادی و اجتماعی در افغانستان شود. همچنین، ایجاد فرصت‌های شغلی و بهبود معیشت مردم می‌تواند به کاهش وابستگی به گروه‌های تروریستی و افتادن در دام خشونت کمک کند. در نهایت، توسعه اقتصادی همچنین می‌تواند به تقویت نهادهای دولتی و کاهش فساد کمک کند و ساختارهای حکومتی را در افغانستان مستحکم‌تر کند. این امر می‌تواند منجر به ایجاد یک افغانستان پایدار و با ثبات شود که در آن همه اقشار جامعه بتوانند زندگی بهتری داشته باشند و در فرآیندهای سیاسی به‌طور فعال شرکت کنند. جرج بوش، پس از حمله آمریکا به افغانستان، طی یک سخنرانی، مدعی شد:« هر جا که راه تمام می شود، طالبان شروع می شود» از همین روی مقایسه آماری میان میزان آبادانی افغانستان پس از حمله آمریکا با میزان گسترش راه های آسفالته و استاندارد رابطه مستقیم و معناداری دارد. افغانستان تا پیش از سال ۱۳۸۱ به صورت مختصر در چند کلان‌شهر جاده‌های شکسته و ریخته داشت. اما اکنون این کشور نزدیک به ۷ هزار کیلومتر جاده آسفالت‌شده دارد و اکثر بزرگراه‌های کشور آسفالت شده است و هزاران کیلومتر جادهی دیگر از شهرهای بزرگ به ولسوالی‌ها در حال ساخت بودند.

پوریا زرشناس، دکترای اقتصاد انرژی های تجدیدپذیر، ایالات متحده آمریکا
https://www.asianewsiran.com/u/ffz
اخبار مرتبط
چگونه بحران اوکراین و روسیه اتحادهای جهانی را تغییر می دهد؟!
آسیانیوز ایران هیچگونه مسولیتی در قبال نظرات کاربران ندارد.
تعداد کاراکتر باقیمانده: 1000
نظر خود را وارد کنید