کشمیر رگ گردن پاکستان است.
*عمران خان، نخست وزیر سابق پاکستان
آسیانیوز ایران؛ چند ماهیست که زخم کهنه منطقه مهم «کشمیر»، مناقشات و درگیریها بین دو کشور پاکستان و هند بر سر این منطقه سر باز کرده و توجه دولتهای منطقهای را معطوف به خود ساخته است. ماجرا از بهمن ۱۳۹۷ شروع شد، زمانی که یک اتوبوس حامل نظامیان هندی در بزرگراه حومه شهر «سرینگر» پایتخت تابستانی ایالت «جامو و کشمیر» هند، هدف حمله انتحاری یکی از اعضای گروه تروریستی «جیش المحمد» با استفاده از یک خودرو بمبگذاریشده قرار گرفت. با اینکه دهلینو آمار رسمی از تلفات این حادثه ارائه نداد اما گفته میشود حداقل ۴۰ نفر از نظامیان سرنشین این اتوبوس کشته شدند. این اولین بمبگذاری توسط تروریستها علیه نیروهای هندی طی دو دهه اخیر و بعد از سال ۲۰۰۰ (دی ماه ۱۳۷۹) بود. دولت هند، سالهاست که پاکستان را به پناه دادن به تروریستها و تشویق آنها به انجام حملات علیه نیروهای خود در منطقه هندی کشمیر متهم میکند. تنش جدید بین پاکستان و هند ادامه پیدا کرده و تندتر شد به نحوی که حدود یک ماه بعد دو کشور، بهصورت متقابل جنگندههای یکدیگر را به ادعای تجاوز به حریم هوایی، سرنگون کردند. همچنین نظامیان دو کشور با حضور در مناطق نزدیک مرز جداکننده مناطق کشمیر تحت کنترل هند و پاکستان، چند باری تبادل آتش داشتند. در چهاردهم مرداد ماه ۱۴۰۳ نیز دولت هند در اقدامی کمسابقه و تنشزا، بند ۳۷۰ قانون اساسی این کشور را که مربوط به وضعیت ویژه و خودمختاری ایالت جامو و کشمیر بود، لغو کرد. «نارندا مودی» نخستوزیر هند مدعی است که خودمختاری کشمیر فقط باعث رواج فساد و رابطهسالاری شده بود؛ اما قصد دارد این منطقه را دوباره به «شکوه پیشین» خود بازگرداند. «عمران خان، نخستوزیر اسبق پاکستان اما با رد ادعاهای مقامات هندی، ضمن هشدار درباره طرح هند برای پاکسازی نژادی مسلمانان از منطقه جامو و کشمیر، گفت دولت دهلینو به دنبال مداخله نظامی در بخش پاکستانی کشمیر است. گذشته پرشکوه کشمیر که مودی اکنون داعیهدار آن شده و دربارهاش صحبت میکند، مربوط به زمان حکمرانی مهاراجه «رانجیت سینگ» معروف به شیر پنجاب و موسس امپراتوری سیکها در منطقه بزرگ پنجاب (۱۷۹۹ تا ۱۸۴۹ میلادی) است که در سال ۱۸۱۹ میلادی بعد از شکست دادن مسلمانان افغان، مناطق کشمیر و سرینگر را به ناحیه حکومت خود الحاق کرد.
تجزیه هندوستان بزرگ و آغاز مناقشات کشمیر
امپراتوری هندِ بریتانیا بعد از حدود یک قرن حکمرانی بر شبهقاره هندوستان و تاراج منابع و ثروت این منطقه حاصلخیز، رو به زوال رفت و با تلاشهای رهبران آزادیخواه از جمله گاندی فروپاشید. این اتفاق به شکل معاهده سال ۱۹۴۷ نمود بیرونی پیدا کرد که منجر به تشکیل دو کشور جدید قلمرو پاکستان و قلمرو اتحادیه هند شد. چندپاره شدن هندوستان علاوه بر اینکه بر مبنای طرح و نقشه انگلیسیها اجرا شد، شامل تقسیم استانهای بنگال و پنجاب بر مبنای اکثریت جمعیت هندو یا مسلمان بود. همچنین ارتش هندی بریتانیا شامل نیروی دریایی سلطنتی هند، خدمات مدنی هند، اداره راه آهن و خزانهداری مرکزی هندوستان بزرگ بین دو قلمرو جدید پاکستان و هند تقسیم شد. پارلمان بریتانیا نیز طی قانون موسوم به «استقلال هند» که در همان سال تصویب کرد، حکومت سلطنتی این کشور بر هندوستان را که «راجِ بریتانیایی» نام داشت، منحل کرد و دولتهای پاکستان و هند در نیمه شب بین چهاردهم و پانزدهم آگوست متولد شدند. تجزیه هندوستان منجر به آواره شدن حداقل ۱۴ میلیون نفر و مهاجرت آنها برای عبور از مرزها جهت اسکان در مناطق مذهبی مطلوب خود (مسلماننشین یا هندونشین) شد. در این بحران مهاجرتی عظیم که مشکلات عدیدهای را برای دولتهای تازه تاسیس در پی داشت، خشونتهای گستردهای رخ داد و بر اثر آن صدها هزار نفر از مسلمانان کشته شدند. این چندپارگی بر اساس نظریه «دو ملت» انجام شد. نظریه دو ملت بر اساس این تفکر و ایدئولوژی است که ملتهای مذهبی هندو و مسلمان فارغ از قومیت، زبان یا نژادی که دارند بر اساس آیین خود هویت مییابند و حق دارند کشوری مستقل داشته باشند. این ایدئولوژی که مذهب، عامل تعیینکننده در اعطای هویت ملی به مسلمانان هندی است، ابتدا از سوی «محمد علی جناح» رهبر حزب «اتحادیه تمام مسلمانان هند» معروف به مسلم لیگ و بنیانگذار پاکستان مطرح شد. مسئولیت فرمانداری کل کشور قلمرو پاکستان به جناح و تصدی نخستوزیری کشور اتحادیه هند به «جواهر لعل نهرو» از رهبران هندی مبارز با استعمار انگلیسیها سپرده شد. تقسیم شدن هندِ بریتانیا بین دو قلمرو پاکستان و هند جدید، بر مبنای طرح موسوم به «نقشه سوم ژوئن یا نقشه [لوئیز مونتباتن]» انجام شد که برخی از بندهای آن به شرح زیر است:
سیکها، هندوها و مسلمانها در حوزههای پنجاب و بنگال میتوانند برای جدا شدن رای دهند. اگر اکثریت هر گروه خواستار جدایی بود، پس این استانها میتوانستند از هند جدا شوند.
ایالتهای سند و بلوچستان نیز خودشان باید برای جدایی تصمیم میگرفتند.
هند از ۱۵ آگوست ۱۹۴۷ مستقل خواهد بود.
استقلال بنگال محل اعراب نیست.
کمیسیون مرزبندی برای تقسیمبندی کشورهای جدید تشکیل میشود.
علیرغم اینکه حزب مسلم لیگ خواستار کشور بزرگی بود که تمام مناطق مسلماننشین در شبهقاره هند را در بر بگیرد اما پارلمان بریتانیا و کمیسیون مرزبندی تمام تلاش خود را کردند تا قلمرو پاکستان تا جایی که میشود کوچک باشد. مونتباتن تلاش داشت همزمان با اینکه هند را چندپاره کند، بیشترین اتحاد را برای هندوها جهت تضعیف مسلمانان به ارمغان بیاورد. مرزهای مناطق جدید که از هندِ بریتانیا متولد شدند، توسط گزارش کمیسیون دولتی انگلیس تعیین گردید که به «خط رادکلیف» مشهور شد. دولت جدید پاکستان با دو قلمرو مجزا شامل پاکستان شرقی (که امروزه به کشور مستقل بنگلادش تبدیل شده) و پاکستان غربی (جمهوری اسلامی پاکستان کنونی) تشکیل شد که با توطئه بریتانیاییها، قلمرو هند، بین آن دو جدایی انداخته بود.
جرقه مناقشات هند و پاکستان بر سر کشمیر
در تاریخ هجدهم جولای ۱۹۴۷ پارلمان بریتانیا متمم دیگری برای قانون استقلال هند تصویب کرد که به تبع آن قیمومیت بریتانیا بر «دولتهای سلطنتی» در هندوستان بزرگ – که معادل با ایالتهای کنونی بود نیز لغو میشد. در آن زمان پنج دولت سلطنتی وجود داشت که جامو و کشمیر هم یکی از آنها بود. این ایالتها اجازه داشتند به دو قلمرو پاکستان یا هند بپیوندند یا مستقل و خودمختار باقی بمانند. ایالت جامو و کشمیر حدود ۲۲۰ هزار کیلومتر مربع وسعت و بیش از چهار میلیون نفر جمعیت داشت که اکثر آنها مسلمان بودند. این منطقه در آن زمان اما تحت حکومت سلسله «دوگرا» و مهاراجه «هری سینگ» قرار داشت. علیرغم اینکه مردم این منطقه خواستار پیوستن به پاکستان غربی بودند اما مقامات هندو خواستار ابقای تسلط خود بر جامو و کشمیر بودند.
هری سینگ به دولت بریتانیا اعلام کرد که خواستار مستقل ماندن حکومت خود و داشتن موضعی بیطرف در قبال دو قلمرو جدید پاکستان و هند است. با این حال خیزش و درخواست ساکنان بخشهای غربی این منطقه _ که عموما مسلمان بودند _ برای پیوستن به پاکستان، باعث شد که تعدادی از هندوهای افراطی از استان مجاور به آنها حمله کنند. در ماههای سپتامبر و نوامبر ۱۹۴۷ تعداد زیادی از مسلمانان در منطقه جامو توسط هندوها به قتل رسیدند و مابقی نیز مجبور شدند به پنجاب غربی پناه ببرند. بهانه این کشتار، داستانهای عموما غیرواقعی هندوها و سیکها بود که از خشونت مسلمانان علیه آنها در دیگر مناطق تعریف میکردند. حکومت «دوگرا» و «مهاراجه سینگ» نیز از آنها حمایت میکردند. تاریخنگاران نوشتهاند که هری سینگ قصد داشت با پاکسازی نژادی مسلمانان از جامو و کشمیر، ترکیب جمعیتی آن را به نفع خود تغییر داده و اکثریت هندو را بر این منطقه مسلط کند. دولت پاکستان اما که شاهد چنین نسلکشی علیه مسلمانان بود به حمایت نظامی از آنها در بخشهای غربی کشمیر پرداخت. مهاراجه سینگ نیز که تا آن زمان رویکرد استقلال را درپیش گرفته بود، در ازای دریافت کمک نظامی از سوی هند، توافق پیوستن به این کشور را امضا کرد.
جنگ اول هند و پاکستان (سال: ۴۸-۱۹۴۷)
دایرةالمعارف بریتانیکا در این باره مینویسد که پیوستن حاکم جامو و کشمیر به هند در اکتبر ۱۹۴۷، چراغ سبزی بود هم به هند برای مداخله نظامی در مناطق شرقی جهت ریشهکن کردن آیین اسلامی از آنجا و هم به تبع آن برای پاکستان تا به عنوان مدافع مسلمانان و حق آنها برای جدایی از هند ظاهر شود. مسلمانان در مناطق غربی کشمیر به همراه عشایر پشتوی پاکستان پیشرفتهایی را در عرصه میدانی علیه هندوها و ارتش هند به دست آورده و تا دره کشمیر جلو رفتند. این افراد که خود را «ارتش آزاد» مینامیدند از سوی ارتش پاکستان حمایت تسلیحاتی و لجستیکی دریافت کردند. در ماه می سال ۱۹۴۸ ارتش پاکستان برای مقابله موثرتر با ارتش هند رسما وارد درگیریها شد. «مونتباتن» بهعنوان فرماندار کل اتحادیه هند معتقد بود پاکستان نباید در مناقشات کشمیر دخالت کند؛ زیرا حق پیوستن به یکی از قلمروها، به حکومتهای دولتهای سلطنتی داده شده بود. محمد علی جناح اما تاکید داشت که هند با حیلهگری و خشونت جامو و کشمیر را به خود الحاق کرده است. درگیریها بین دو طرف و دست به دست شدن مناطق تحت تسلط هند و پاکستان در کشمیر ادامه داشت، تا اینکه هند دست به دامن سازمان ملل شد تا به عنوان یک میانجی وارد عمل شود. با صدور اولین قطعنامه سازمان ملل برای پایان دادن به مناقشات کشمیر، منطقه جامو و کشمیر مجددا با دخالت انگلیسیها رسما به عنوان یک ایالت به دولت هند بخشیده شد. این جنگ، اولین تقابل نظامی هند و پاکستان از سه جنگ بعدی آن بر سر کشمیر بود که یک سال و دو ماه و دو هفته به طول انجامید و منجر به کشته شدن حداقل ۷ هزار نفر و مجروح شدن بیش از ۱۷هزار نفر در مجموع دو طرف شد.
عملیات جبلطارق و جنگ دوم هند و پاکستان (سال: ۱۹۶۵)
در حالی که بعد از جنگ اول دو کشور بر سر کشمیر و مداخله سازمان ملل برای پایان دادن به درگیریها، دولت هند وعده داده بود فرصت همهپرسی را برای ساکنان ایالت جامو و کشمیر فراهم میکند تا خودشان تصمیم بگیرند که قصد دارند به هند ملحق شوند یا پاکستان، اما دهلینو هیچوقت به پیشنهاد خود عمل نکرد. همین مسئله باعث نارضایتی دولت پاکستان و مخصوصا مسلمانان ساکن کشمیر شده بود. به همین دلیل گروههای مختلف ضد هندی در کشمیر به شکل محرمانهای تشکیل شده و مخفیانه با دولت پاکستان برای دریافت حمایت، ارتباط برقرار کرده بودند. پاکستان نیز از طریق سفارتخانه خود در دهلینو، اطلاعاتی که از دولت مرکزی هند دریافت میکرد را در اختیار گروههای مستقر در کشمیر قرار میداد. همانطور که طبق روند معمول تحولات سیاسی بینالمللی، میتوان رد پای مداخله دو قدرت بریتانیا و ایالات متحده را در بحرانهایی دید که گریبانگیر مسلمانان میشوند، این بار نیز آمریکا به عنوان بازیگر خارجی وارد عمل شد. در موضوع بحران کشمیر، انگلیس در طرف هندیها بود و آمریکا با هدف وخیمتر کردن تنشها در سمت پاکستان ایستاد. دولت پاکستان بعد از اینکه در دهه ۱۹۵۰ میلادی با ایالات متحده توافق همکاری نظامی امضا کرد، به مطالعه روش جنگهای نامنظم و یادگیری آنها از ارتش آمریکا روی آورد و همان تاکتیکها را به گروههایی که خواستار جدایی از هند بودند، آموزش داد. در سال ۱۹۶۵ بود که کراچی (پایتخت آن زمان پاکستان) زمان را برای اجرای عملیات بزرگ چریکی و آغاز جنگ نامنظم علیه سلطه نامطلوب هند بر کشمیر مناسب دید. گروهانهای نظامی مسلمان متشکل از نیروهای داوطلب (موسوم به رضاکار) و مجاهدین اسلامی که ارتش پاکستان آنها را استخدام کرده و تعلیم داده بود، تحت اسم رمز «عملیات جبلطارق» به منطقه کشمیر تحت کنترل هند اعزام شدند. این گروهها تحت حمایت افسران و اعضای ارتش کشمیر آزاد و تکاوران پاکستانی بودند. تخمین زده میشود که حدود ۳۰ هزار نظامی در آگوست ۱۹۶۵ تحت عملیات جبلطارق به منطقه هندی کشمیر نفوذ کردند. ماموریت نفوذکنندگان این بود که با جمعیت محلی هماهنگشده و آنها را به خروش علیه سرکوب هندیها ترغیب کنند. بعد از آن چریکهای عملیات فعال میشدند تا با تخریب پلها، تونلها و جادههای مواصلاتی ضمن ممانعت از ورود ارتش هند به کشمیر، شرایط را برای انقلاب مسلحانه کشمیر فراهم کنند. پاکستان با تسلیحات پچیده و جدیدی که از آمریکاییها دریافت کرده بود، اعتقاد داشت که میتواند در زمان کوتاهی پیروزی تاکتیکی به دست بیاورد، اما از طرفی هم خود را آماده کرده بود که در صورت هرگونه شکست احتمالی، حداقل میتواند توجه جامعه بینالمللی را به سرکوبگری ارتش هند و مشت آهنینی که علیه مسلمانان این منطقه نشان میدهد، جلب کند. علیرغم تمام برنامهریزیها و همراهی عدهای جمیعت محلی، نیروهای امنیتی و لباس شخصیهای هندی که در بین ساکنان مسلمان کشمیر نفوذ کرده بودند، مانع خیزش محلی شده و تعداد زیادی از مبارزان استقلالطلب را بعد از بازداشت به دولت مرکزی هند تحویل دادند. همچنین مطلع شدن منابع امنیتی هند از نفوذ چریکها به کشمیر، باعث شد ارتش هند پیش از آغاز عملیات به راه افتاده و وارد منطقه شود. نظامیان هندی بعد از سرکوب کردن خیزش محدود محلی، با چریکهای پاکستانی درگیر شدند. بعد از اینکه تلاشهای پاکستان در مجامع بینالمللی برای آزادی بازداشتشدگان با شکست مواجه شد، در تاریخ یکم سپتامبر حمله گستردهای را به منطقه «اخنور» انجام داد تا خط ارتباطی ارتش هند به کشمیر را قطع کند. هند نیز در واکنش به این اقدام، جبهه جنگ را گستردهتر کرده و با تجاوز به مرز رسمی پاکستان، شهر پنجاب را هدف قرار گرفت. دومین جنگ هند و-پاکستان تا بیستوسوم سپتامبر ادامه داشت تا اینکه با بعد از انعقاد «معاهده تاشکند» دو طرف ضمن آتشبس، به مواضع خود پیش از آغاز درگیریها بازگشته و توافق کردند که دیگر در امور داخلی یکدیگر دخالت نکنند. آمار بسیار متناقضی از تلفات این جنگ وجود دارد. برای نمونه آماری که سازمان ملل اعلام کرده نشان میدهد در مجموع دو طرف حداقل ۷ هزار نفر کشته شده، حدود ۵۰۰ دستگاه تانک و ۸۰ فروند جنگنده (بیش از ۶۰ فروند متعلق به هندیها) نابود شدند.
جنگ سوم هند و پاکستان (سال: 1971)
سومین تقابل نظامی دو کشور جدای از تمام تلفات و خسارات مادی که برای پاکستان و هند درپی داشت، اما با حمایت انگلیسیها از هند منجر به شکست بزرگ برای پاکستان، جدا شدن پاکستان شرقی از دولت مرکزی و تبدیل شدن آن به کشور مستقل بنگلادش (با حمایت هندیها) شد. هندیها از مدتها پیش از سال ۱۹۷۱ شروع به تحریک ساکنان پاکستان شرقی کرده بودند (که عموما نژاد بنگال داشتند) تا علیه دولت مرکزی پاکستان غربی شورش کرده و با جدا شدن از آنها دولت مستقل خود را تشکیل دهند. نهایتا در ۲۶ مارس ۱۹۷۱ جنگ آزادی بنگلادش با حمله ارتش پاکستان به شورشیان بنگالی که خود را «ارتش آزادیبخش بنگلادش» نام گذاشته بودند، شروع شد. دولت هند نیز برای سخت کردن اوضاع برای پاکستان، به حمایت اقتصادی، نظامی و دیپلماتیک از شورشیان بنگال روی آورد. همین مسئله باعث خشم پاکستان از اقدامات مداخلهجویانه دهلینو شد که اقدام نظامی آنها علیه هند را نیز در پی داشت. شاید موضوع محوری جنگ سوم پاکستان و هند این بار کشمیر نبود؛ اما باز هم پای مسلمانان در میان بود. این جنگ در پی بمباران پیشدستانه نیروی هوایی پاکستان علیه یازده پایگاه هوایی ارتش هند واقع در منطقه کشمیر تحت اسم رمز «عملیات چنگیزخان» آغاز شد. در این عملیات بخش گستردهای از تاسیسات هوایی ارتش هند از جمله فرودگاههای نظامی، سامانههای راداری و پدافندی این کشور در حوزه استحفاظی غربی (ایالت جامو و کشمیر) نابود شدند. «ایندیرا گاندی» نخستوزیر وقت هند طی سخنرانی برای جلسهای در سازمان ملل، این حمله هوایی را اعلان جنگ از سوی پاکستان برشمرده و به نیروی هوایی کشورش دستور اقدام تلافیجویانه سهمگینی را داد. بدین ترتیب جنگ سوم هند و پاکستان در میانه جنگ بنگلادش آغاز و پاکستان در دو جبهه با ارتش متمول هند درگیر شد. با اینکه هنوز شش سال بیشتر از جنگ قبلی هند با پاکستان نگذشته بود اما علت دیگر دهلی نو برای آغاز جنگ جدید، حمایت از شورشیان ملیگرای بنگال و ورود به منازعه پاکستان شرقی جهت جدا کردن این منطقه از پاکستان غربی و تشکیل کشور بنگلادش (که موضع نزدیکی به هند داشت) بود. این جنگ فقط 13 روز به طول انجامید و یکی از کوتاهترین جنگهای تاریخ لقب گرفت. در زمان این جنگ، ارتشهای هند و پاکستان به طور همزمان در جبهههای شرقی و غربی با یکدیگر درگیر شدند. به دلیل اینکه نیروهای پاکستانی در جبهه شرقی بیشتر تحت فشار بوده و بیش از 90 هزار نفر از نظامیان پاکستانی توسط ارتش هند و شورشیان بنگالی اسیر گرفته شده بودند، مرکز فرماندهی شرقی پاکستان نهایتا در ۲۶ مارس ۱۹۷۱ تسلیم شد و قرارداد تشکیل بنگلادش را امضا کرد. در این تقابل نظامی، حدود ۹ هزار نظامی پاکستانی کشته و بیش از ۲۵ هزار نفر از آنها مجروح شدند. سهم هند نیز از تلفات جنگ، حدود ۴ هزار کشته و زخمی بود. این جنگ همچنین باعث شد ارتش پاکستان و هند مرز نظامی و غیر رسمی را موسوم به «خط کنترل» در منطقه کشمیر رسم کنند، که ایالت جامو و کشمیر به مرکزیت شهر سرینگر را در اختیار هند و مناطق کوهستانی با جمعیت کمتر (که کشمیر آزاد و گلگت بلتستان را شامل میشد) در اختیار پاکستان قرار داد. درگیری طولانی مدت بین هند و پاکستان بر سر منطقه کشمیر یکی از حل نشدنی ترین مسائل ژئوپلیتیکی در جنوب آسیاست. مناقشه کشمیر که زیر بار نارضایتی های تاریخی، ادعاهای هویت ملی و تروریسم فرامرزی است، نه تنها منجر به درگیری های نظامی و تلفات سنگین غیرنظامیان شده است، بلکه مانع رشد اقتصادی و ادغام در منطقه شده است. از آنجایی که هر دو کشور همچنان با فشارهای داخلی و تأثیرات خارجی دست و پنجه نرم می کنند، نیاز به یک استراتژی قوی برای حل این تنش هرگز ضروری نبوده است. با تلاش برای راه حلی مسالمت آمیز که آرمان های مردم کشمیر را در عین احترام به حاکمیت هر دو ملت به رسمیت بشناسد، می توان راهی به سوی آشتی و ثبات ایجاد کرد. در اینجا پنج راه حل بالقوه وجود دارد که می تواند راه حل هماهنگ تری را برای مناقشه کشمیر تسهیل کند:
راه حلها
میانجیگری کشور ثالث
تعامل با یک کشور ثالث بی طرف، مانند سازمان ملل یا یک نهاد معتبر بین المللی مانند سازمان همکاری های شانگهای، میتواند گفت و گو بین هند و پاکستان را تسهیل کند. این میانجی میتواند به غلبه بر بیاعتمادی تاریخی کمک کند و فضای امنی را برای هر دو ملت ایجاد کند، تا نگرانیها و آرزوهای خود را در میان بگذارند. با ارائه یک چشم انداز عینی، میتوان به روایت های متمایزکننده به صورت علمی تری پرداخت و به طور بالقوه راه را برای یک راه حل قابل قبول دوجانبه هموار کرد.
گفتگوی دوجانبه و اقدامات اعتمادساز
هند و پاکستان باید گفتوگوهای دوجانبه مستمر با تمرکز بر ارتباطات شفاف، کاهش حضور نظامی و تقویت اقدامات اعتمادسازی را در اولویت قرار دهند. ابتکاراتی مانند برنامه های مبادله، تعاملات فرهنگی و موافقت نامه های تجاری می تواند به ایجاد اعتماد بین کشورها کمک کند. یک رویکرد تدریجی با تأکید بر تعامل به جای رویارویی میتواند زمینه را برای بحثهای اساسیتر در مورد وضعیت کشمیر فراهم کند.
خودمختاری برای منطقه
اعطای خودمختاری بیشتر به کشمیر می تواند یک راه میانه امکان پذیر باشد. اجازه دادن به حکومت محلی و تصمیم گیری می تواند به رفع آرمان های مردم کشمیری کمک کند و در عین حال روابط اداری با هند و پاکستان را حفظ کند. یک ساختار حکومتی خودمختار که به پویاییهای فرهنگی و اجتماعی منحصربهفرد کشمیر احترام میگذارد، ممکن است احساس مالکیت و ثبات را در این منطقه تقویت کند و حائلی در برابر جداییطلبی ایجاد کند.
ابتکارات توسعه اقتصادی
تمرکز بر طرح های مشترک توسعه اقتصادی در کشمیر می تواند به عنوان یک کاتالیزور برای صلح عمل کند. با سرمایه گذاری در زیرساخت ها، کشاورزی و گردشگری، هر دو کشور می توانند کشمیر را به منطقه ای مرفه تبدیل کنند که به نفع همه ذینفعان است. همکاری اقتصادی می تواند چرخه خشونت و نارضایتی را بشکند و وابستگی متقابلی را تقویت کند که از تعارض جلوگیری می کند و همکاری برای منافع متقابل را تشویق می کند.
مشارکت عمومی و جنبش های مردمی
مشارکت دادن جمعیت محلی کشمیری در روند صلح برای ایجاد راه حلهای پایدار ضروری است. طرحهایی که گفتوگو بین شهروندان هند و پاکستان را ترویج میکنند، از جمله انجمنهای جوانان، مبادلات فرهنگی، و همکاریهای دانشگاهی، میتوانند صداهای محلی را تقویت کنند و احساس هویت مشترک ایجاد کنند. با بالا بردن احساسات و نارضایتی های عمومی، جنبش های مردمی می توانند در هدایت دستور کار سیاسی به سمت یک راه حل مسالمت آمیز بر اساس خواسته های جمعی مردم کشمیر نقش داشته باشند. در حالی که مناقشه کشمیر پیچیده و چند وجهی است، پتانسیل حل آن از طریق رویکردهای نوآورانه و صادقانه از سوی هند و پاکستان وجود دارد. با تمرکز بر گفتوگو، احترام متقابل و منافع مشترک، میتوان نقشه راهی به سوی صلح ایجاد کرد که نه تنها به نگرانیهای سرزمینی بلکه به بعد انسانی درگیری نیز میپردازد و به کشمیر اجازه میدهد به عنوان منطقهای صلحآمیز و مرفه شکوفا شود.