شکست اقدام در لیبی یک سابقه خطرناک برای نحوه برخورد جامعه بینالملل با بحرانها ایجاد کرد
و ضعفهایی را در واکنش جمعی ما به استبداد نشان داد.
*هیلاری کلینتون – وزیر امور خارجه اسبق ایالات متحده
وضعیت در لیبی شکننده است و جنگ مداوم و بن بست سیاسی
مانع چشم انداز صلح و ثبات در سراسر منطقه می شود.
* آنتونیو گوترش – دبیر کل سازمان ملل متحد
ما باید با هم کار کنیم تا اطمینان حاصل کنیم که لیبی بیش از این وارد هرج و مرج نمی شود،
زیرا پیامدهای بی ثباتی در آنجا کل منطقه شمال آفریقا را تهدید می کند.
*عبدالفتاح السیسی – رییس جمهور مصر
آسیانیوز ایران؛ لیبی سومین کشور بعد از تونس و مصر بود که خیزشهای سال ۲۰۱۱ جهان عرب (موسوم به بیداری اسلامی یا بهار عربی)را تجربه کرد. با سرنگونی حکومت چهلودو ساله معمر قذافی، فصل جدیدی از تاریخ جدید لیبی آغاز شد. با وجود این، لیبی پسا قذافی با وجود گذشت 12 سال از عمرش(در سال ۲۰۲۴)، نتوانسته است همچون همسایگانش، ثبات سیاسی و حاکمیتی به ارمغان آورد و از آنارشی دوران انقلاب رهایی یابد. چرا لیبی چنین وضعی یافت و دلایل تداوم وضعیت آشوبناک این کشور چه میتواند باشد؟ در اینباره میتوان به بافت قبیلهای و عشیرهای حاکم بر لیبی، نبود جامعه مدنی و روح دموکراتیک، عدم درک گروههای سیاسی از آنچه میخواهند و دخالت قدرتهای منطقهای اشاره کرد:
نخستین عامل، بافت قبیلهای و عشیرهای حاکم بر لیبی است، که بازیگران متعدد داخلی را در نبود قدرت مسلطی همچون قذافی، به جنگ قدرت کشانده و متعاقب آن تساهل و مدارای سیاسی و اجتماعی را بهدلیل عدم برخورداری از روح دموکراتیک کاهش داده است. در این کشور _همانند بسیاری از کشورهای خاورمیانه_ بهدلیل پشتسر نگذاشتن کامل پروژه دولت_ملتسازی، منافع و مصالح ملی نادیده گرفته و صرفا به منافع کوتاهمدت قومی و قبیلهای بسنده میشود که همین عامل در طول یک دهه اخیر یکپارچگی لیبی را بهعنوان کشوری مستقل زیر سوال برده و منجر به شکلگیری گروههای افراطی و بنیادگرا شده است. عامل دوم را میتوان مربوط به نبود جامعه مدنی و روح دموکراتیک دانست، قذافی در طول حکومت ۴۲ ساله خود با کنترل سخت و همهجانبهای که بر فضای عمومی جامعه داشته، سبب شده است که لیبی فاقد یک جامعه مدنی قدرتمند و نهادهای کارآمد سیاسی باشد و عملا مفهوم شهروندی و بهرهمندی از فرصتهای عادلانه برای تحرک اجتماعی به فراموشی سپرده شود.
بنابراین گروههای مختلف لیبی بهجای استفاده از ظرفیت دیپلماسی و نهادهای دموکراتیک، دست به اسلحه برده و لیبی را بیش از پیش در آنارشی سیاسی غرق کردهاند. سومین عامل که بهنوعی دو عامل گذشته را تکمیل میسازد این است که گروههای موجود در لیبی میدانستند که چه نمیخواهند اما نمیدانستند که چه میخواهند؛ به سخن دیگر، بسیاری از گروهها درراستای حذف معمر قذافی وحدت نظر داشتند اما جز این، تقریبا بر سر هیچ موضوع دیگری بین آنها توافق نظری وجود نداشت و همین عامل اختلافات را دامن میزد و مقدمات جنگ داخلی را فراهم میساخت. چهارمین عامل تاثیرگذار در تداوم بحران لیبی را میتوان دخالت قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای در این کشور و حمایت از گروهها و احزاب همسو، جهت بهرهمندی از منافع لیبی دانست، نبود حاکمیت مرکزی قدرتمند، موقعیت ممتاز ژئوپلیتیکی و سیطره بر منابع نفتی لیبی، موجب شده است که قدرتهای بسیاری چشم طمع بر این کشور بدوزند تا بتوانند از مزایای آن در جهت بسط نفوذ ژئوپلیتیکی و اقتصادی خود بهره ببرند.
لیبی با قرار گرفتن در شمال آفریقا و جنوب دریای مدیترانه (که محل تلاقی سه قاره آسیا، اروپا و آفریقاست) در تمامی ابعاد سیاسی و اقتصادی و حتی فرهنگی-مذهبی از اهمیت بسیاری برخوردار است. این کشور علاوهبر اینکه بر حوزه دریای مدیترانه و لاجرم بر ذخایر عظیم گازی این منطقه که در طول چند سال اخیر کشف شده است، اشراف دارد، خود نیز دارای منابع گستردهای از نفت و گاز است؛ لیبی با ذخیره بیش از ۴۶ میلیارد بشکه نفت، نهمین کشور جهان از لحاظ ذخایر نفتی به شمار میآید که براساس آخرین محاسبات درحال رسیدن به ۶۰ میلیارد است و ذخیره گاز آن نیز ۱۵۰۰ میلیارد مترمکعب برآورد میشود که از این باب برای کشورهای منطقهای و فرامنطقهای اهمیت محوری دارد. این چهار عامل موجب شد که «کنگره ملی لیبی» که بعد از سقوط قذافی در سال ۲۰۱۲ برای اولینبار با انتخابات مستقیم مردم شکل گرفته بود، نتیجهای بههمراه نداشته باشد و لیبی بیش از پیش به ورطه ورشکستگی و سقوط حرکت کند. در کنار این مسائل، در سال ۲۰۱۴، بنغازی یکی از شهرهای مهم لیبی، درگیر قدرت گرفتن تروریستها بود و حتی یک شاخه وابسته به داعش کنترل شهر «درنه» لیبی را به دست گرفت و گسستهای موجود در لیبی را شدت بخشید.
همه این موارد در کنار هرج و مرج فزاینده در لیبی سبب شد که ژنرال حفتر، نظامی با سابقه این کشور که زمانی همراه قذافی بود، با سخنرانی تلویزیونی خود در سال ۲۰۱۴ عملا علیه کنگره ملی کودتا کند و تصمیمات این نهاد را به رسمیت نشناسد و با حمایت بدنه سابق ارتش بهدنبال تسلط بر تمامی خاک لیبی شود و حتی خود را قهرمان مبارزه با بنیادگرایی و تجزیهطلبی نشان دهد! اندکی بعد، وضعیت نابسامان لیبی در انتخابات سال ۲۰۱۴ نابسامانتر هم شد؛ گروههای موجود در انتخابات، نتایج حاصله را به رسمیت نشناختند و شکاف بهوجودآمده منجر به شکلگیری دو دولت در یک سرزمین شد.
بدین ترتیب بهطور طنزآمیزی، لیبی که از ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۴ فاقد دولت متمرکز بود، بعد ۲۰۱۵ دو دولت را پذیرا شد و آتش جنگ داخلی لیبی همانند بحران سوریه، شعلهور شد. این شرایط موجب شد که لیبی در فاصله کمتر از یک دهه، دو جنگ داخلی به خود ببیند و این کشور ثروتمند عربی و آفریقایی به ویرانهای تبدیل شود. بنابراین انتخابات سال ۲۰۱۴، لیبی را به دو قسمت غربی و شرقی تقسیم کرد، براین اساس دولت الوفاق لیبی (Government of National Accord) که به اختصار GNA گفته میشود، به ریاست فائز السراج با توافق «صُخیرات» در شهر طرابلس (شمالغربی) تشکیل حکومت داد و در سوی دیگر، نیروهای سیاسی و نظامی حامی ژنرال حفتر نیز دست به ایجاد دولت موازی در شهر طبرق (شمالشرقی) زدند که به مجلس نمایندگان (House of Representatives) (HoR) و ارتش ملی لیبی (Libyan National Army) (LNA) معروف شد.
باوجود این، طی سالهای ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۹ تلاشهایی از سوی فرانسه، مصر، روسیه، سازمان ملل و دیگر کشورها برای حل اختلافات انجام گرفت اما نتیجهای دربرنداشت. تداوم گسستها و شکافهای بین دو دولت لیبی و دخالت کشورهای منطقهای و بینالمللی درنهایت منجر به جنگ تمامعیار در آوریل ۲۰۱۹ شد که در آن خلیفه حفتر با کمک کشورهای پشتیبانش، خواهان تصرف طرابلس و سلطه بر تمام خاک لیبی بود.
لیبی هماورد بین قدرتها
درحالحاضر مهمترین عاملی که به جنگ داخلی لیبی دامن میزند و مانع از اتمام آن میشود، رقابت قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای است. همانگونه که گفته شد، لیبی بهدلیل موقعیت استراتژیک و ژئوپلیتیکیاش و همچنین دارا بودن منابع فسیلی، از اهمیت بسیاری برخوردار است، لذا تسلط بر لیبی بهمعنای دیدبانی بر کل منطقه مدیترانه و اشراف بر منابع و ذخایر عظیم این منطقه است. در این میان تبدیل شدن لیبی به دو قطب متضاد طرابلس و طبرق، در بُعد حامیان نیز دوقطبی شدیدی به وجود آورده و لیبی را به آوردگاهی با حاصل جمع صفر بدل کرده است، بدین معنا که برد یکطرف بهمعنای باخت طرف دیگر تعبیر میشود و درنتیجه احتمال مصالحه کاهش مییابد. دولت سراج علاوه بر حمایت سازمان ملل از حمایت ترکیه، قطر، الجزایر، ایتالیا، آمریکا و اتحادیه اروپا نیز برخوردار است و خلیفه حفتر نیز از حمایت عربستان، مصر، امارات، فرانسه، قبرس، یونان و روسیه سود میبرد. ترکیه و قطر بهعنوان اصلیترین حامیان دولت طرابلس و امارات، مصر و روسیه نیز مهمترین حامیان دولت طبرق به شمار میآیند.
در بُعد خاورمیانهای، ورود ترکیه و امارات به بحران لیبی به علت تلاش این دو کشور جهت نقشآفرینی و سعی در کسب منافع بیشتر در خاورمیانه است، از همین رو در بُعد خاورمیانهای بحران لیبی عملا به یک جنگ نیابتی (proxy war) بین دو طیف ترکیه _قطر با امارات_مصر _عربستان تبدیل شده است.
دلیل حمایت ترکیه از فائز السراج، علاوه بر صفبندی علیه رقبای منطقهای همچون عربستان، اماراتمتحده عربی، مصر و یونان و متحدان غربی، اینست که با استفاده از پیشینه تاریخی که با لیبی در دوران امپراتوری عثمانی داشته است، از دولت وفاق ملی که گرایش اخوانی و نزدیک به حزب عدالت و توسعه (AKP) دارد، حمایت کند. فراتر از دلایل یادشده، ترکیه درتلاش است با استفاده از لیبی، عمق استراتژیک خود را در دریای مدیترانه و شمال آفریقا افزایش دهد و از انزوای ژئوپلیتیکی دچارشده در این منطقه نجات یابد.
ترکیه با حمایت خود از فائز السراج و ایجاد ارتباط با او میتواند در مدیترانه شرقی که فعالیتهای اکتشافی نفت و گاز در آن سرعت زیادی به خود گرفته است، دست برتر را بین رقیبان و دشمنان خود همچون یونان، قبرس جنوبی و فرانسه داشته باشد؛5 بنابراین طرابلس که برای ترکیه دروازه ورود آنکارا به قاره سیاه به حساب میآید، از اهمیت بسیاری برخوردار است، ازاینرو پارلمان ترکیه اعزام نیروی نظامی به لیبی را تصویب کرد و آنکارا طی سال جاری حمایت بیسابقهای را از فائز السراج انجام داد که به دوام دولت وفاق ملی انجامید.
امارات نیز که بعد از تحولات سال ۲۰۱۱ جهان عرب در پی نقشآفرینی بیشتر در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقاست، سعی دارد از تغییر موازنه قوا بهسمت ترکیه، قطر و جریانهای اخوانی جلوگیری کند. علاوه بر این ابوظبی با احداث پایگاه و انتقال تجهیزات نظامی و لجستیکی بهدنبال حضور بلندمدت در لیبی و بهرهبرداری از نفت این کشور است.
مصر نیز بهدلیل همسایگی خود با لیبی و تجربه مشترک تحولات عربی سال ۲۰۱۱، در این کشور نقشآفرین است. قاهره بهمنظور محافظت از مرزهای غربی خود، از پارلمان طبرق و ژنرال حفتر حمایت میکند و بهدلیل واهمه بسیاری که از جنبش اخوانالمسلمین و گروههای اسلامگرا دارد درتلاش است دولت طرابلس و حامی درجه یکش یعنی ترکیه را تضعیف کند.
در بعد بینالمللی، آمریکا مساله لیبی را عمدتا موضوعی اروپایی میداند؛ با اینحال حضور رقیب سنتیاش یعنی روسیه، عاملیست که آمریکا را هرچند بهطور ضعیف، وارد کارزار لیبی میکند. واشنگتن سعی کرده است ضمن نقشآفرینی بهعنوان هژمون بینالمللی، با کنترل و مدیریت منابع انرژی منطقه، از وابستگی اروپا به گاز روسیه بکاهد و علاوهبر تضعیف روسیه، اروپا را بیش از پیش به خود وابسته سازد. روسیه نیز که بعد تحولات سال ۲۰۱۱ فرصت را برای نقشآفرینی بیشتر در منطقه خاورمیانه مناسب دیده، بهدنبال حضور بلندمدت در لیبی است تا هم بتواند معاملات نفتی و ساختمانیاش در لیبی را دنبال کند و هم با استفاده از این کشور که چهارمین کشور دارای منابع گازی در قاره سیاه است، موقعیت خود را در معادلات انرژی در مدیترانه حفظ و تقویت کند.
روسیه علاوه بر منافع اقتصادی به دنبال منافع نظامی و ایدئولوژیکی نیز هست؛ در همین خصوص پایگاه خبری madamasr مصر، عنوان کرد: «حفتر در ازای افزایش حمایت نظامی روسیه قول داده است که به روسیه یک پایگاه دریایی در دریای مدیترانه، احتمالا در شهر برقه، ارائه کند.» این مساله نهتنها از بُعد نظامی منافع بسیاری بر روسیه خواهد داشت، بلکه حضور روسیه در شهر برقه بهعنوان مکانی برای مسیحیت ارتدوکس برای مسکو از اهمیت بسیاری برخوردار است. بنابراین منافع روسیه در لیبی بخشی از یک استراتژی بزرگتر برای خاورمیانه و آفریقای شمالی است که شامل مشروعیتزدایی از آمریکا و اروپا در منطقه، نظارت بر جبهه جنوبی ناتو و دسترسی به منطقه مدیترانه با تمام منابع طبیعی و مزایای استراتژیکش است.
در بُعد اروپایی نیز اختلافات بر سر لیبی بین اتحادیه اروپا و فرانسه وجود دارد. اتحادیه اروپا و ایتالیا از حکومت فائز السراج حمایت میکنند و فرانسه نیز از ژنرال خفتر حمایت به عمل میآورد. درگیری ایتالیا و فرانسه بر سر لیبی منجر به شکاف در اتحادیه اروپا شده و عدم حضور قدرتمند اروپا در مساله لیبی، ابتکار عمل را به ترکیه و روسیه سپرده است. فرانسه بهویژه از زمان سارکوزی، رئیسجمهور سابق فرانسه، جاهطلبی خود را در شرق مدیترانه علیرغم اینکه هیچ ساحلی در این منطقه ندارد، نشان داده است؛ لذا مدتهاست که پاریس از حفتر حمایت میکند و او را سنگری بر ضد تروریسم میداند. در سوی دیگر ایتالیا با حمایت از دولت طرابلس آن را برای جلوگیری از موج مهاجران که میخواهند از دریای مدیترانه عبور کنند و به ایتالیا و اتحادیه اروپا برسند، حمایت میکند. از سوی دیگر فرانسه و ایتالیا ازجمله مهمترین شرکای تجاری لیبی هستند و ازاینرو تلاش دارند با حمایت از طرفین، سهم بیشتری در لیبی و منابع نفتی آن داشته باشند.
جنگ تمامعیاری که در آوریل ۲۰۱۹ شروع شده بود و حفتر با کمک متحدان داخلی و خارجیاش در پی سقوط پارلمان طرابلس بود، با ورود همهجانبه ترکیه به نفع فائز السراج، در ماه می سال ۲۰۲۰ تغییر کرد. دولت طرابلس، با کمک آنکارا توانست بخش غربی این کشور ازجمله حومه طرابلس را از ارتش ملی لیبی(LNA) به فرماندهی ژنرال حفتر پس بگیرد و حتی به شهر سِرت (که از شهرهای راهبردی در اتصال میادین نفتی به بنادر صادرات نفت خام به شمار میآید) که در کنترل ارتش ملی لیبی قرار دارد، حمله کند.
با این همه این جنگ داخلی که به محلی برای مچاندازی قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای تبدیل شده تا بیستویک آگوست که آتشبس بین دولت طبرق (HoR) و دولت طرابلس (GNA) برقرار شد، ادامه داشت. این توافق درحالی صورت گرفته است که طرفین در آمادگی کامل برای تسلط بر شهر راهبردی سرت و پایگاه الجفره بودند. دلیل تن دادن دولت وفاق ملی با وجود کسب پیروزیهای اخیرش را باید در شرایط خاصی که بر این منطقه حاکم است، جستوجو کرد؛ شاکله اصلی دولت وفاق ملی و هسته نظامی آن را شهرهای مصراته و طرابلس تشکیل میدهند، درحالیکه این دو شهر در طول صدها سال با دو شهر سرت و بنیولید (هلال نفتی لیبی) رقابت داشته است و درحالیکه شهرهای مصراته و طرابلس اصالتی ترکنژاد دارند و از نظر فرهنگی و فکری به عثمانی و ترکیه نزدیک هستند، شهرهای سرت و بنیولید از قبایل عرب و از نظر سیاسی متمایل به ناسیونالیسم عربی و تفکرات سلفی هستند.
بنابراین دولت وفاق ملی برخلاف شهرهای مصراته و طرابلس در دو منطقه سرت و بنیولید از محبوبیت زیادی برخوردار نیست و حتی مردم شهر سِرت که زادگاه معمر قذافی است، پس از تشکیل دولت موقت، بهدلیل دست بالاتر اخوانالمسلمین به داعش پیوستند و خواهان براندازی دولت وفاق ملی شدند و سپس با مطرح شدن خلیفه حفتر از او حمایت کردند. از سوی دیگر فائز السراج و اردوغان پیام مصر و روسیه را درخصوص خط قرمز بودن شهر سرت دریافت کرده بودند و ازاینرو نمیخواستند بعد از پیروزیهای کسبشده، طعم شکست را بچشند.
همه این موارد و بنبست سیاسی و نظامی دوطرف و متحدانشان، منجر به این شده است در چند روز اخیر قرار دادهای آتشبس بین دوطرف منعقد شود و راهکارهای سیاسی و دیپلماتیک جای راهکار نظامی را بگیرد. بهگونهای که در ۲۳ اکتبر۲۰۲۳ (دوم آبان) آتشبس دائمی بین دوطرف امضا شد. تحلیلگران، همراستایی یک ماهه نقشآفرینان متضاد در لیبی را عامل نهایی رسیدن به آتشبس قلمداد میکنند.
در نهایت، نمایندگان ۷۵ طیف و گروه سیاسی لیبیایی، که در نشست تونس شرکت کرده بودند، موافقت خود را با برگزاری انتخابات در لیبی اعلام کردند. این توافق درصورت اجرا شدن میتواند آغازی بر پایان بحران لیبی باشد. با اینحال نباید انتظار داشت بحران لیبی که از جهاتی شبیه بحران سوریه است، در کوتاهمدت حلوفصل شود؛ چراکه با وجود اینکه آتشبسهای اخیر نشان داد که میتوان درخصوص تجمیع منافع گروههای داخلی و متحدانشان در لیبی به یک جمعبندی ابتدایی رسید، اما میزان بهرهمندی و تساهل هرکدام از طرفین در لیبی پسابحران، میتواند متغیر تاثیرگذار باشد و در ادامه مسیر صلح یا شروع مجدد بحران نقشآفرین باشد.
پس از پیروزی معترضان در تونس و مصر دامنه اعتراضات مردمی به لیبی رسید اما سوال اصلی ینجاست آیا شرایط لیبی نیز مانند مصر و تونس بود؟ و خواسته های مردم در لیبی همانند خواسته های تونسیها و مصریها بود؟ اما لیبی کشوری با مساحت قریب به یک میلیون و هشتصد هزار متر مربع در شمال آفریقا و جمعیتی نزدیک به شش میلیون نفر که با دارا بودن منابع غنی انرژی یکی از صادرکنندگان نفت به اروپا بود و درآمد سرانه بالایی را در بر داشت و بر خلاف مصر و تونس، مردم این کشور به دلیل سیاست های حمایتی معمر قذافی، درآمد بالایی نسبت به سایرین داشتند. بیمه تامین اجتماعی، سوخت ارزان، خانه ها و اتومبیلهای ارزان، مستمری مناسب، تحصیل رایگان و... تنها بخشی از اقتصاد لیبی بود؛ اما دلایل قیام مردم لیبی چه می توانست باشدکه این کشور را درگیر بحران و مشکلات کرده است؟
الف)شخصیت قذافی
قذافی که حکومت خود را چهل سال پیشتر بر اساس یک حرکت نظامی به دست آورده بود، در ابتدا خود را ساده زیست و انقلابی معرفی میکرد و کم کم در همه مسائل اقتصادی سهمی را برای خود در نظر می گرفت به گونه ای که به عقیده کارشناسان، قذافی یکی از ثروتمند ترین دولتمردان در جهان بود و خانواده وی نیز در اکثر پروژه های اقتصادی حضور داشتند و کمتر شاهد اقتصادی بدون رانت در این کشور بودیم.
از دیگر مواردی که می توان به آن اشاره کرد که اتفاقا در انقلاب های تونس و مصر نیز یکی از مسائل قیام کنندگان بود، موضوع اسلام ستیزی بود. قذافی با از بین بردن نهادهای دینی در لیبی تلاش کرد روایت خود از دین را برای مردم لیبی ارائه کند و جایگاه علما را در لیبی کاهش دهد؛ حتی پس از سالهای ابتدایی که شیخ و مفتی لیبی را انتخاب کرد، در نهایا وی را برکنار کرد و قرآن را به تفسیر خود به مردم معرفی می کرد و گروههای اسلامی مانند اخوان المسلمین و یا جریانات سلفی را سرکوب میکرد و به قتل یا تبعید سران آنها دستور میداد، تا جایی که لیبیاییها با اینکه اختلاف مذهبی فرقه ای نداشتند و یکدست بودند، اما قذافی اجازه دینداری مبتنی بر آموزه های اسلامی حقیقی را به آنان نمیداد، که همین امر هم یکی از دلایل اعتراض مردم لیبی به قذافی بود.
از دیگر موارد مورد اشاره در دوران قذافی، عدم شکل گیری احزاب و ساختار سازی مدنی بود به گونه ای که کشوری تک حزبی بود که به دستور قذافی شکل گرفته بود و همه می بایست از آن تبعیت می کردند و سایرین اجازه ابراز وجود را نداشتند. بنابر این مردم این کشور در قیامی که علیه قذافی داشتند، خواستار فعالیت مدنی و اجتماعی بودند و دموکراسی را فریاد می زدند و قذافی بر اساس سیاست همراه سازی سران قبایل و تطمیع آنان کشور را کنترل می کرد.
البته نبود حزب و عدم تمرین حکومت داری بعد از سرنگونی قذافی، باعث شد تا بسیاری از انقلابیون به جان هم بیفتند و نتوانند در شکل گیری دولت وحدت ملی کمک شایانی بکنند. بنابراین نبود ساختار دموکراتیک باعث شد تا مردم تحت تاثیر انقلاب های تونس و مصر، تمایل به سمت مردم سالاری پیدا کنند و در برابر تبعیض دوران قذافی دموکراسی را دنبال کنند. شخصیت نظامی و سختگیرانه قذافی همراه با ممانعت از ورود مردم برای تصمیم گیری امور و تبعیض هایی که وی نسبت به مردم داشت، در نهایت باعث شد تا قیامی عظیم علیه وی در لیبی شکل بگیرد.
ب)تاثیر انقلابهای مصر و تونس بر مردم لیبی
همانطور که در پیشتر ذکر شد آغاز خیزش مردمی در تونس، با خودسوزی یک جوان تحصیلکرده(مرحوم محمد بوعزیزی در اعتراض به این که پلیس مانع شده بود، وی بدون جواز سبزی و میوه بفروشد، خود را در خیابان آتش زد و متعاقباً در بیمارستان درگذشت) در سپتامبر ۲۰۱۰ آغاز شد و موج اعتراضات برای برچیدن فقر و تبعیض به راه افتاد و کم کم با سقوط بن علی و فرار وی به عربستان انقلاب تونس به نتیجه رسید و این قیام تاثیر خود را بر کشورهای همسایه نیز گذاشت و مصر نیز علیه مبارک قیام کرد و مبارک نیز از قدرت کناره گرفت و مردم لیبی نیز تحت تاثیر این قیام ها در همسایگی خود علیه استبداد قذافی و تبعیض انقلاب کردند، تا جاییکه قذافی برای اینکه دچار سرنوشت حاکمین مصر و تونس نشود، با ادوات جنگی و هواپیما برای سرکوب مردم اقدام کرد تا بتواند این قیام را با ایجاد رعب و وحشت در نطفه خفه کند؛ اما برخلاف مصر که ارتش به سمت مردم با تانک آتش گشود و دولتهای دیگر اقدامی نکردند، این بار سازمان ملل و ناتو با استناد به اصل مسئولیت حمایت به لیبی حمله کردند و مرگ، پایان دوران قذافی شد. در مارس ۲۰۱۱ عملیات نظامی ائتلاف چند جانبه در پاسخ به اقدامات قذافی و جنگ داخلی در لیبی در راستای اجرای قطعنامه ۱۹۷۳ شورای امنیت سازمان ملل متحد توسط ناتو آغاز شد. این عملیات ناتو در چارچوب اعمال منطقه پرواز ممنوع و حمایت از غیرنظامیان و مناطق غیر نظامی صورت گرفت و در نهایت به سرنگونی رژیم قذافی منجر شد.
عملیاتی که "سپیده دم اودیسه" نام داشت و با استناد به اصل مسئولیت برای حمایت و مداخله بشر دوستانه در لیبی صورت پذیرفت. گذشته از دلایل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی اعتراضها در لیبی، اقداماتی که سازمان ملل، ناتو، اتحادیه عرب، اتحادیه آفریقا و سازمان کنفرانس اسلامی در زمینه اعتراضات در لیبی داشتند، خود جای تامل دارد. از جمله این اقدامات میتوان به تعلیق عضویت لیبی در شورای حقوق بشر، اجرای منطقه پرواز ممنوع، مداخله بشردوستانه براساس مسئولیت برای حمایت، تشکیل کمیسیون تحقیق، تصویب دو قطعنامه ۱۹۷۰ و ۱۹۷۳در مارس و قطعنامه ۲۰۰۹ در سپتامبر ۲۰۱۱ توسط شورای امنیت بیان کرد. از اواسط فوریه ۲۰۱۱ که اعتراض ها و ناآرامیها در لیبی آغاز شد با خشونت گسترده حکومت قذافی روبرو شد و به طور فزاینده ای به سمت جنگ داخلی در پایتخت و شهرهای دیگر گسترش یافت. البته خشونت حکومت معمر قذافی از همان دورانی که علیه حکومت ملک ادریس انقلاب کرد، آغاز شده بود و همچنان نقض حقوق بشر و دیکتاتوری در همه ابعاد را در کارنامه خود داشت.
با این وجود با حمایت کشورهای آفریقایی به عضویت شورای حقوق بشر سازمان ملل در ۲۰۰۳ میلادی در آمده بود و با سرکوب معترضین در سال ۲۰۱۱ و بر اساس توصیه نامه شورای حقوق بشر به دلیل نقض فاحش حقوق بشر، عضویت لیبی در شورا تعلیق شد. پس از قطعنامه ۱۹۷۰ در قطعنامه ۱۹۷۳ برای جلوگیری از کشتار مردم در بند ۴ بخش اجرایی، به کشورهای عضو ملل متحد که دبیرکل سازمان ملل متحد را مطلع کرده اند، اختیار می دهد به صورت ملی یا از طریق سازمان ها و ترتیبات منطقه ای و در همکاری با دبیرکل، تمام اقدامات لازم را با عنایت به بند۹ قطعنامه ۱۹۷۰برای حمایت از غیرنظامیان و مناطق غیرنظامی تحت خطر حمله جمهوری عربی لیبی، شامل بنغازی با رد هرگونه حضور نیروی خارجی اشغالگر در هر بخشی از خاک لیبی به عمل آورند.
متعاقب این مجوز، ناتو با انجام ۲۶۰۰۰سورتی پرواز حملات خود را به لیبی آغاز کرد و در ۳۱ اکتبر ۲۰۱۱ پس از کشته شدن قذافی، به عملیات خود پایان داد. گفته میشود این حملات ریشه در اصل تاریخی مداخله بشردوستانه دارد و برمبنای توسعه مسئولیت برای حمایت درون ملل متحد از آغاز قرن بیست و یکم انجام شد. این اصل حقوق بشر، افراد را غیر قابل انکار می داند و دولت، مسئولیت اولیه برای حمایت از حقوق مردم و مراقبت از آنان را برعهده دارد. در نتیجه نقض حقوق مردم و شکست دولت برای حمایت از آنان، جامعه بین المللی را در معرض مسئولیت قرار می دهد. این اصل در سپتامبر ۲۰۰۵ تصویب شد و در قطعنامه ۱۶۷۴ سال ۲۰۰۶ و قطعنامه ۱۸۹۴سال ۲۰۰۹ شورای امنیت تایید شد. بر همین اساس، در مسئولیت برای حمایت، شش اصل اساسی می بایست رعایت شود:
حمله نظامی برای حفظ جان انسانها
نیت صحیح برای مداخله بشردوستانه ضروری است؛
این مداخلات باید بدون جهت گیری و بی طرفانه باشد
عدم اشغال نظامی به وسیله نیروی بیگانه ضروری است
مداخله نظامی آخرین گزینه شمرده شود.
مداخله بشردوستانه توسط شورای امنیت صورت پذیرد.
در صورتی که برخی آمارها کشتار مردم لیبی توسط قذافی را اغراق آمیز میدانند، نیت اصلی دولت مداخله گر، باید توقف رنج انسانها باشد. در صورتی که به عقیده بسیاری، عنصر نفت در لیبی نقشی اساسی در مداخله ناتو داشته است؛ در حمله ناتو بیشتر نیّت تغییر قذافی دیده شده تا بی طرفی و عملیات نیز با کشته شدن قذافی به پایان رسید.
قیاس و شدت حملات ناتو بسیار سنگینتر و سهمگینتر از اقدامات قذافی بود در صورتی که باید تناسب رعایت می شدبر همین اساس مسئولیت حمایت اگرچه اقدامی بشردوستانه بود اما به دلیل عدم برنامه ریزی برای آینده پس از قذافی و عدم توجه به ظرفیت های درونی لیبی موجب شد تا کشتار بیشتری از بیگناهان صورت بگیرد و جان بسیاری به دلیل نداشتن جایگزین قذافی از دست برود و اوضاع انسانی حادتر شود و همین موضوع آغازی برای بحران در لیبی شود.
همانطور که بیان شد، لیبی در زمان حکومت قذافی به دلیل ساختار قبیله ای و مناطق گسترده بیابانی و نبود احزاب و تشکل های مدنی، تمرین دموکراسی را در سبقه خود نداشت و همین امر موجب شد تا با فروپاشی رژیم قذافی در لیبی، انقلابیون به دلیل فقدان رهبری و برنامه برای لیبی بعد از قذافی، قادر به تحمل و گفتگو نباشند و ساختاری مناسب برای حکومت داری را طرح ریزی نکنند. بنابراین با خلاء حاکمیت، لیبی به سمت جنگ های داخلی بر سر قدرت رفت و در طرابلس و سرت وبنغازی هسته های مدعی قدرت شکل گرفت و در نهایت دولت وحدت ملی به نتیجه نرسید. پس از یک قیام مسلّحانه حکومت ۴۰ ساله معمر قذافی در سال ۲۰۱۱ به اتمام رسید و انقلابیون قدرت را در دست گرفتند و با اقدامات خود قادر به ایجاد یک دولت با ثبات نشدند. آنها با فشارهای امنیتی، تغییر شکل دادن امور مالی عمومی کشور به دنبال یک چهارچوب مناسب و جدید بودند. برگزاری انتخابات برای نهادهای قانون گذاری و مجلس و پیش نویس قانون اساسی در سال ۲۰۱۲ و ۲۰۱۴ برگزار شد .
ولی با کاهش تعداد مشارکت کنندگان تهدیدی برای نامزدها و رای دهندگان بوجود آمد و باعث شد رقابت سیاسی به صفر برسد. بیشتر درگیری ها در لیبی از سال ۲۰۱۱ آغاز شد و در سال ۲۰۱۴ شدت گرفت. بیشتر این شکاف ها ناشی از اختلافهای ایدئولوژیک، شخصی، مالی و فرا ملّی بود این اختلافات به قسمت های مختلف لیبی نیز گسترده شد. در حال حاضر گروههای نظامی و رهبران سیاسی محلی اوضاع عمومی را به دست گرفتند. تبهکاران و تندروهای افراطی نیز از این شرایط به نفع خود استفاده کردند و تواناییها و قابلیتهای نظامی خود را در لیبی و آن سوی مرز لیبی گسترش دادند. در سال ۲۰۱۴ مقامات آمریکایی و سایر مقامات بین المللی به جای اینکه از فشارهای نظامی استفاده کنند، به دنبال حل اختلافات لیبی از طریق مذاکره و حامیان منطقه ای و بزرگان لیبیایی بودند. لذا در آگوست سال ۲۰۱۴ شورای امنیت سازمان ملل با تصویب قطعنامه ۲۱۷۴، اعلام کرد که برای اشخاص یا نهادهایی که باعث بروز مانع در ایجاد صلح و انتقال سیاسی در لیبی شوند، تحریم های مالی و مسافرتی اعمال خواهد کرد.
در دسامبر ۲۰۱۵ تعدادی از رهبران لیبی، با تایید توافق نامه میانجیگری سازمان ملل متحد، یک دولت وفاق ملی را در جهت انتقال قدرت سیاسی ایجاد کردند. "رفعت" وزیر دولت وفاق ملی، "سراج" و برخی از اعضای دولت وفاق ملی در اواخر ماه مارس سال ۲۰۱۶ به لیبی برگشتند و به دنبال اجرای توافق با حمایت شورای امنیت سازمان ملل، دولت ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا بودند. اگرچه لیبی برخلاف تونس و مصر و یمن از اقلیت های مذهبی، و حتی نژادی برخوردار نیست و همین امر خود فرصتی بزرگ برای شکلگیری مردم سالاری و همراهی مردم آن به شمار میآید اما در لیبی وابستگان به قذافی، عناصر منتسب به اخوان المسلمین، گروههای سکولار، سلفیهای سنتی، گروههای تروریستی و افراطی، بازیگران داخلی بحران هستند، که وجود این تفکرات و جریانات نامتجانس و متعارض مانع از شکل گیری دولت وفاق ملی شده است که علاوه بر ناهمگونی فکری ریشه دار نبودن دموکراسی و مردم سالاری باعث شده است همچنان لیبی در آتش بحران بسوزد.
لیبی به دلیل وسعت زیاد و مناطق گسترده بیابانی و ساختار قبیله ای و فقدان حاکمیت ملی، به شدت مستعد حضور نیروهای افراطی و تند رو با رویکرد تروریستی و تکفیری است. به خصوص اینکه لیبی بهشتی برای تروریستها برای آموزش سازماندهی و عضوگیری است! بنابراین لیبی با اوضاع نابسامان پیش آمده، تبدیل شده به مرکزی برای آموزش و نفوذ گروههای تندرو و تروریستی که حمایت های عربستان و قطر را نیز با خود داشتند.
تروریستهایی که در ۳۵۰ کیلومتری اروپا، نزدیکی با شمال آفریقا و حضور در سوریه را میتوانند به راحتی برای خود فراهم آورند. بر همین اساس خطری بزرگتر از فقدان دولت وفاق ملی در این کشور و کشورهای همسایه لیبی گسترش افراطی گری و تروریسم است که در این کشور ریشه دوانده و بحران لیبی را پیچیده تر کرده است. رقابت بین دولت وفاق ملی و شرقیهایی که رهبری و هدایت عملیات نظامی علیه داعش و کنترل زیر ساختهای نفتی را داشتند، ایجاد شد.
وزارت خارجه دولت ایالات متحده آمریکا، لیبی را به عنوان یک پناهگاه امن برای تروریست ها اعلام کرد. به همین جهت دولت ایالات متحده آمریکا کلیه عملیات سفارت خود را در طرابلس به حالت تعلیق در آورده و پرسنل خود را در سال ۲۰۱۴ از لیبی خارج می کند. با افزایش قدرت رو به گسترش داعش در بخشهای مختلف لیبی، نگرانی عمیقی میان مردم لیبی و جوامع بین المللی به وجود آمده است که باعث تضعیف مستمر نهادهای دولتی لیبی و گسترش مهاجرت و پناهندگان از مرزهای بدون نظارت و کنترل لیبی شده است. در فوریه ۲۰۱۶ مقامات ارشد اطلاعاتی ایالات متحده، حضور داعش در لیبی را شناسایی کرده و آن را به عنوان توسعه یافته ترین شاخه در خارج از سوریه و عراق اعلام کرد که اگر بدون نظارت و کنترل رها شوند، بسیار خطرناک خواهند بود.
کنگره به صورت مشروط و محدود، بودجه ای را جهت حمایت و کمک به انتقال و برنامه های حمایت امنیتی ایالات متحده برای لیبی از سال ۲۰۱۱ اختصاص داد. در نظر کنگره، از سپتامبر ۲۰۱۲ حمله به تاسیسات و پرسنل ایالات متحده در بنغازی در حال انجام است. در سال ۲۰۱۵ کاهش درگیریها از اولویتهای سیاسی دولت اوباما بود، ولی اظهاراتی که توسط مقامات آمریکایی در سال ۲۰۱۶ بیان شد، نشان دهنده افزایش نگرانیهای ضد تروریسم ایالات متحده و اقدامات علیه داعش، القاعده و سایر گروههای تندرو در لیبی است، که امکان ادامه و گسترش در مسیرهای نامشخص را دارد، حتی اگر اجماع سیاسی در میان مردم لیبی، مبهم باقی بماند. سرنگونی قذافی، اگر چه هدف مشترک بسیاری از کشورها بود، اما پایانی بر اهداف کشورها در مورد لیبی نبود، بلکه آغازی بود برای دنبال کردن سیاستهای هر یک از این کشورها در لیبی، مصر، عربستان، قطر و ترکیه از بازیگران منطقه ای بحران در لیبی هستند.
اما لیبی پس از قذافی، آغازی برای هر یک از این کشورها برای دستیابی به منافعشان بود؛ بدون آنکه منافع مردم لیبی در نظر گرفته شود. اولین اقدام این کشورها در اختیار قرار دادن سلاح به گروههای نامتجانس لیبیایی بود، تا منافعشان در لیبی تامین شود. اولین کشوری که می توان به آن اشاره کرد، عربستان سعودی است که با تقویت سکولارها و سلفی ها تلاش می کند هم پایگاهی برای تفکرات وهابی ایجاد کند و هم سکولارها مانند السیسی در مصر را به قدرت بنشاند.
همین امر موجب شده است تا شکاف بین لیبیاییها افزایش پیدا کند. ترکیه و قطر نیز تلاش دارند تا جریانهای اخوانی را تقویت کرده و نفوذ خود را در لیبی گسترش دهند. مطلوب این افراد روی کار آمدن اخوانی ها در لیبی همانند مرسی در مصر است ، مصر نیز درصد است تا جریانات افراطی اسلامی و اخوانی ها بر مسند کار در لیبی ننشینند و بر همین اساس هریک از این کشورها برای منافع خویش بر جریانات اسلام گرا، سکولار، تکفیری و افراطی اثر می گذارند و با پیچیده کردن اوضاع در لیبی مانع از شکل گیری حاکمیت بر این کشور می شوند و نقشی مخرب را ایفا می کنند این اقدامات نه تنها باعث طولانی شدن بحران در لیبی شده است بلکه لیبی را به سمت تجزیه و ناامنی بیشتر سوق می دهد.
اما خب بحران لیبی را بازیگران جهانی رقم زدند؛ همانطور که بیان شد، لیبی با وجود قیام و اعتراضات مردمی و برخوردی شبیه به ارتش مصر علیه انقلابیون، اقدامی دیگر را شاهد بود و آن هم حمله کوبنده ناتو با حمایت سازمان ملل، اروپا و حتی شورای همکاری خلیج فارس بود. ناتو، اروپا، ایتالیا و آمریکا، بازیگران جهانی هستند که در بحران لیبی، چه در شکل گیری و چه در استمرار و طولانی شدن آن نقش داشتند. آنچه لیبی را نسبت به سایر کشورهایی که دچار بهار عربی شدند متمایز می کند، ثروت این کشور و نفت آن است. بنابراین این موضوع می تواند اقدامی را با اهداف و نیتی غیر بشردوستانه به همراه داشته باشد.
آثار بحران لیبی
اگرچه بحران لیبی را نمی توان بحرانی جهانی نامید، اما آثار و موضوعات مترتب بر آن نیز فراوان است لیبی کشوری با 6 میلیون نفر در قبل از فروپاشی رژیم قذافی خود تبدیل شده به یکی از کشورهاییی که نزدیک به سه و نیم میلیون آواره داردو کشورهای اطراف و اروپا مقصد آنان است .از آنجا که از لیبی تا ایتالیا فقط 350 کیلومتر فاصله وجود دارد یکی از مقاصد اصلی این آوارگان اروپا است و همین امر موجب می شود بحران آوارگان یکی از مهمترین موضوعات ناشی از بحران لیبی باشد.
البته تا پیش از این به دلیل رونق اقتصادی در لیبی، بسیاری از مردم آفریقا به لیبی برای به دست آوردن شغل مراجعه میکردند، که با نبود کنترل در این کشور سیل مهاجران آفریقایی از طریق لیبی نیز شدت پیدا می کند. گسترش تروریسم از دیگر مواردی است که بحران لیبی برای منطقه و جهان به همراه داشته است و باعث رشد و گسترش این موضوع در لیبی و انتقال آن به کشورهای شمال آفریقا به ویژه مصر، الجزایر و چاد شده است و به دلیل نزدیکی با اروپا در نزدیکترین نقطه به این قاره قرار دارد و کشورهای اروپایی را تهدید می کند. تهدیدی که هم اکنون یکی از بزرگترین چالش های اروپاست، از طرفی نیز این پدیده موجب تقویت جبهه تروریستها در سوریه میشود. بر همین اساس اروپاییها و همسایگان لیبی، بعد از چند سال بی تفاوتی برای دچار نشدن به تهدیدهای تروریستی، در صدد مبارزه با این پدیده بر آمده اند و اقدامات سازنده ای را برای مبارزه با تروریسم و افراطی گری در لیبی برداشته اند.
از جمله این موارد همکاری بین مصر، تونس و الجزایر برای کنترل مرزهای لیبی و مبارزه با تروریسم است که یکی از آثار این اقدامات نزدیک کردن جریان های فکری لیبیایی برای رسیدن به وحدت ملی است. موضوع دیگری که بحران لیبی بر آن اثر گذارده است مساله انرژی است که این کشور نفت خیز تحت تاثیر منافع قدرت های جهانی قرار گرفته است و هر یک از این کشورها سعی می کنند نع بیشتری را از نفت لیبی ببرند. وجود بیش از سه و نیم میلیون آواره موجب شده است ظرفیت های انسانی لیبی به هدر رفته و سیلی از آورارگان را به کشورهای همسایه و اروپا به همراه داشته باشدهمین موضوع با ایجاد خلاء انسانی در لیبی همراه خواهد بود .
مسائل کلیدی حل بحران
بر همین اساس با توجه به موضوعات مرتبط با مردم لیبی و قدرت های خارجی می توان به مسائل کلیدی برای برون رفت از این بحران اشاره کرد:
از منظر داخلی برای لیبی مسائل کلیدی در بحران باید مورد توجه قرار گیرد
1. قدرت نسبی و مسئولیت های دولت محلی، منطقه ای و ملی شکل بگیرد
2. ضعف نهادهای دولت ملی و نیروهای امنیتی به دلیل کم سابقه و جنینی بودن رفع شود
3. نقش اسلام در زندگی سیاسی و اجتماعی مردم لیبی مورد توجه قرار گیرد
4 .ممانعت از دخالت در سیاست و امنیت توسط مقامات رژیم سابق
5. مدیریت مناسب ذخایر بزرگ انرژی این کشور و عایدات مربوطه و اقتصاد
برای قدرت های خارجی، مسائل کلیدی شامل برای حل بحران لیبی عبارتند از:
جرایم فرا ملی و تهدیدات تروریستی نشات گرفته از لیبی
ادامه صادارت نفت لیبی و گاز طبیعی
نقش لیبی به عنوان یک کشور ترانزیت برای پناهندگان و مهاجران به اروپا
امنیت ذخایر سلاح های لیبی
جهت گیری این کشور در رقابت سیاسی این منطقه در میان اسلام گرایان سیاسی و اقتدارگرایان سکولار
لیبی تصویر اصل مسئولیت حمایت را به دلیل عدم توجه به آینده پس از اقدام را تغییر داد و هم در نیت بازیگران، هم در نحوه برخورد و هم در شدت عملیات و اینکه آیا توانسته است جان بی گناهان را نجات دهد تردید ایجاد کرد و همین امر موجب شده است تا به این اصل هم از منظری دیگر نگریسته شود. پس از شکل گیری تروریسم و بحران آوارگان تلاش های همسایگان برای کنترل بحران منجر به تقویت حاکمیت لیبی، جدیت در مبارزه با تروریسم و انجام اقدامات مشترک شده است. لیبی اگرچه همچنان در بحران دست و پنجه نرم می کند اما با شکل گیری ساختار حاکمیت و همراهی کشورهای همسایه، قدرت های منطقه ای و جهانی و سازمان ملل متحد به سمت آرامش حرکت می کند.