آیا کشوری را در دنیا سراغ دارید که با چنگ انداختن دولت بر بنگاهها و بانک ها، نفی سرمایه گذاری خصوصی، سنگ اندازی در راه خلاقیتهای فردی و جلوگیری از رقابت آزاد به جایی رسیده باشد؟
اقتصاد ایران باید بپذیرد که همه کشور هایی که امروز «پیشرفته» به شمار میآیند، از سوئد و دانمارک گرفته تا آمریکا و انگلستان، به سه اصل «اقتصاد بازار محور» معتقدند که این سه اصل عبارتند از محترم شمردن مالکیت خصوصی، قبول و تشویق ابتکار آزاد در زمینه خلاقیت و سرمایه گذاری، و مقابله با اقدامات ضد رقابتی.
برای تشخیص وزنه دولت در اقتصاد یک کشور، کافی است بودجه این کشور را با تولید ناخالص داخلی آن مقایسه کرد که متاسفانه در ایران بودجه کل کشور (مرکب از بودجه عمومی دولت و بودجه شرکتهای دولتی) حدود هشتاد در صد تولید ناخالص داخلی است به ویژه شرکتهای دولتی که در ایران بخش بسیار بزرگی از منابع موجود را به خود اختصاص داده اند!
حال سوال اصلی این است که بعد از ٤ دهه تجربه نا موفق تکلیف اقتصاد ایران چیست و چه باید کرد؟
حال که مشکلات ساختاری اقتصاد ایران خارج از قدرت دولت است و به نظر میرسد تاکنون هیچ یک از دولتها اقدامی اساسی برای اجرای یک الگوی اقتصادی موفق در ایران تلاشی نکرده اند چه باید کرد؟
واقعا سوال اصلی این است که چرا اقتصاددانان در ایران جایگاهی ندارند و به چه دلیل اولا نامه نگاری اقتصاددانان به دولتها در دور باطلی از شعارها پنهان شده است و ثانیا عمده درخواست هایی که اقتصاددانان از روسای جمهوری دولتها تا کنون مطرح کرده اند، مثل تغییر ساختار توزیع رانت، مبارزه با فساد، سالم سازی نظام مدیریتی و مالیاتی کشور یا خروج نهادهای نظامی از اقتصاد، درخواست هایی بوده اند که متاسفانه طی این ٤ دهه به دلایل متعدد در اقتصاد ایران قابل پیاده شدن نبوده است.
سخن آخر اینکه به چه دلیل اقتصاد ایران در طول این ٤ دهه به شدت درگیر مسایل و منازعات سیاسی است و آیا مواردی همچون موافقت با لوایح FATF و یا تک نرخی کردن ارز و موارد مشابه که درخواست اصلی بسیاری از اساتید و بزرگان اقتصاد ایران است باندازه ای از نظر بسیاری از دولتمردان ، نمایندگان مجلس، مراجع عظام و سایر مخالفان نا معقول است که همگی با تمام توان مقابل این فرآیند و معادله منطقی آن ایستاده اند.