مسأله ساده است؛ دولت میخواهد به گونهای برنامهریزی کند که در تنگنای پیش رو، کشور دچار کمبود ارز و دیگر منابع مورد نیاز نشود.
به همین دلیل این تفکر در میان سیاستمداران ما ریشه دوانده که سهمیهبندی و دونرخی کردن کالاها چاره کار است.
این بزرگترین خطای سیاستگذار در مقطع فعلی است که منجر به اتفاقات نگرانکننده در کشور میشود و عواقب زیانباری به دنبال خواهد داشت.
مشکلات ابتدا از کسری بودجه شروع شده است.یعنی اگر هیچ تحریمی هم در کار نبود،قطعا کار دولت باز هم پیچیده میشد.
کسری بودجه و فشار بالای نقدینگی باعث افزایش تورم شده است. دولت به جای اینکه فکری به حال کسری بودجه کند و مکانیزمی برای حل مشکل نقدینگی بیابد، سرکوب بازار را در دستور کار داده و سیاست کنترل قیمتها را کلیدزده است.
بعد از مدتی ناچار میشود کالاها را دونرخی و سهمیهبندی کند. به محض اجرای این سیاست، بازارهای غیررسمی زیادی در اقتصاد شکل میگیرد که نمونهاش را در بازار ارز دیدیم و نتایج زیان بارش را با تمام وجود احساس کردیم.
از این به بعد شما یک اقتصاد کنترلشده چندنرخی دارید که امکان مبادله آزاد در آن فراهم نیست. در این فضا بخش خصوصی امکان رشد ندارد.
نتیجه اینکه، انحصار شکل میگیرد. انحصار که شکل گرفت، انواع فساد به وجود میآید و بخش عمده توان و امکانات دولت باید صرف مقابله با انبار کردن و احتکار کالا شود.
نتیجه اینکه دولت تصمیم میگیرد کوپن را احیا کند. احیای کوپن دوباره پایههای تولید و توزیع دولتی را قوی میکند و این روند همینطور ادامه پیدا میکند.
من فکر میکنم به سرعت در حال بازگشت به دهه 60 هستیم. متاسفانه ذهنیت سیاستگذار در کشور ما این است که دهه 60 از نظر سیاستگذاری اقتصادی دهه خوبی بوده و در شرایط اضطرار باید به همان سیاستها بازگردیم در حالی که اگر تعصب را کنار بگذاریم باید اعتراف کنیم که اداره اقتصاد کشور در دهه 60 نتایج زیانباری داشته که اقتصاد ایران هنوز با آن درگیر است.
من خیلی علاقه دارم که یک تحقیق اقتصادی درباره درست بودن سیاستهای دهه 60 پیدا کنم و افرادی پیدا شوند که به دور از تعصب و علایق سیاسی، دستاوردهای آن دهه را برای ما روشن کنند.