تلویزیون با این حجم مخاطب به دو بخش عمده تقسیم میشود. بخش اول، برنامههای تفریحی و سریالهاست که در چندماه اخیر موفق هم بودهاند. سریالی مانند بانوی عمارت و برنامههای تولیدی مانند «نود»،« حالا خورشید»، «عصر جدید»، « برنده باش» و « خندوانه» حتی کسانی که با صداوسیما قهر بودند را هم پای تلویزیون کشاند.
در این زمینه باید به تلویزیون و مدیران آن نمره قبولی داد. با اینکه بیشتر این برنامه تقلیدی از برنامههای شبکههای معروف و بزرگ جهان است اما باز توانسته است تا حدودی مردم را سرگرم کند.
بخش دوم اما برنامههای سیاسی تلویزیون است. برنامههایی که بخشی از جامعه را حسابی عصبانی میکند. برنامههایی که تنها و تنها صدای یک یک بخش کوچک از جامعه است. آنگونه که از برنامههای سیاسی تلویزیون بر میآید، رادیکال ترین اصولگراها یعنی جبهه پایداری و چهرههای نزدیک به آن در تلویزیون ایران نقش مهمی دارند.
حضور پررنگ حسن عباسی و سعید قاسمی به خوبی روایتگر این داستان است. تلویزیون تصمیم گرفته است با توجه به حجم مخاطبانش، خوراک فکری خاص تهیه کند آنهم با آشپزهایی خاصتر.
مشکل اصلا انتقاد از دولت نیست. چقدر خوب که تلویزیون دولت را نقد میکند اما چرا این نقد تنها فقط توسط یک جریان انجام میشود؟ چرا فقط این نقد شامل دولت میشود؟ آیا این کشور فقط دولت دارد؟
این اتفاق دقیقا در نماز جمعههای سراسر کشور در حال انجام است. خطبههای پیش از نمازجمعه در اختیار کسانی است که در جامعه به تندروی معروف هستند.
آیا این جامعه فقط یک جریان دارد؟ چرا از اصلاحطلبان، اعتدالیها و اصولگرایان معتدل برای حرف زدن و گفتوگو دعوت نمیشود. شاید بگویید، تلویزیون مهمان اصلاح طلب هم دارد. بله، گاهی اصلاحطلبان مهمان تلویزیون میشوند اما در برنامههایی که قرار است توسط مجری محکوم شوند و دوران حضور آنها در قدرت نقد شود. آنها حق ندارند نقد کنند بلکه قرار است نقد شوند.
رادیکالها اما وقتی پا به تلویزیون میگذارند، حق دارند زمین و آسمان را نقد کنند.
همین رفتار باعث میشود تا مردم از تلویزیون دلچرکین باشد. چون فکر میکنند این تلویزیون تنها یک صدا دارد. چون فکر میکنند این تلویزیون صدای آنها نیست.
واقعا آیا اگر فرد دیگری مثلا قالیباف یا جلیلی رییس جمهور بود و شرایط کشور هم اینگونه بود، بازهم صداوسیما اینگونه لباس نقد به تن میکرد؟
این تلویزیون چرا زمانی که احمدی نژاد رییس جمهور بود و جلیلی به دنبال پیوستن به «FATFL» ساکت بود و اینگونه نگران منافع ملی نبود. در نتیجه ی اینگونه رفتارهاست که انسان فکر میکند در تلویزیون صداقت کمیاب است.
واقعا اگر تلویزیون رفتار سیاسی خود تجدید نظر کند و به معنای واقعی ملی باشد، با توجه به برنامههای سرگرم کننده میتواند، مخاطبان بیشتری جمع کند و گوی رقابت را از شبکههای ماهوارهای برباید.