این ماجرا تا قبل از سال 1397 خوب بود اما با این گرانیها دیگر 45.500 تومان رقمی نمیشود.
این حکایت مغازهداری است با انبوهی از کارتهای بیاعتبار!
افسوس میخورد و حالا نمیداند جواب کسی که زندگیاش به این کارتها متصل شده است را چه بدهد
اقتصاد برای افرادی که به مغازههای بزرگ میروند و کارت می کشند و نگاهی به قیمتها نمیکنند آسیب چندانی وارد نکرده است.
این روزها اقتصاد کسانی را به زانو در آورده که اول قیمت را نگاه میکنند و بعد خریدشان را انجام میدهند.
هر روز خبر از گرانی وسائلی میرسد که تا دیروز غذای اصلی آنها بوده اما امروز تحت الشعاع گرانیها قرار دارد از پیاز و سیبزمینی گرفته تا ماکارونی و تن ماهی! شکر و خرما هم که داستانهای خاص خودشان را دارد.
با یک مقایسه از رقم یارانه به خوبی میتوان بیارزش شدن رالر و یارانههای چهل و پنج هزارتومانی را دید.
تا چندی پیش با یک یارانه ۴۵ هزار تومانی میشد یک گونی ۱۰ کیلویی برنج خرید. میشد نزدیک به یک کیلوگرم گوشت خرید. چندین بسته ماکارونی و چند عدد تن ماهی را در سبد خرید جای داد و با خیال راحت هر میوهای را تهیه کرد.
اما حالا باید برای خرید یک کیلو گوشت یارانه دو نفر را خرج کرد.
با این مبلغ یارانه دیگر نمیتوان با فراغ بال هر میوهای را برداشت
و میوههای نوبرانه و خارجی، ممنوعههای فقرا میشوند.
از طرفی دولت روی بسیاری از کالاها یارانه میدهد که بیشتر از یارانه نقدی 45 هزار تومانی است و جالب آنجاست که ثروتمندان بیشتر ازآن بهره میگیرند.
یارانههای پنهان مثل دارو، بنزین، گاز طبیعی، برق و سوخت هوایی است.
متوسط یارانه پنهان که هر خانوار ایرانی سالانه دریافت میکند حدود ۱۰ میلیون تومان است. در این بین متوسط دریافتی یارانه پنهان دهک دهم که ثروتمندان هستند بیشتر از هفت برابر دهک اول است.
با توجه به اوضاع نامساعدت کنونی اقتصاددانان باید فکری برای متعادل سازی یارانهها کنند. یادمان نرود امکانات برابر، همیشه مساوی با عدالت نیست.
به عنوان نمونه نباید بنزین برای کسی که آخرین مدل خودرو را دارد و به تعداد اعضای خانواده خودرو پارک شده دارد برابر با پیرمرد موتورسواری باشد که از دار دنیا همین وسیله نقلیه را دارد و یا یارانه به سوخت هواپیمایی تعلق بگیرد که فردی تا پایان عمر حتی یکبار از نزدیک آن را لمس نکرده است!