این ادبیات حتی اگر از نظر منطقی هم درست باشد در این وضعیت و با این لحن در وضعیت موجود نباید زده شود. این نوع ادبیات باعث میشود آدمی به این فکر کند برخی از مسؤولان و چهرههای سیاسی به جای دیدن مشکلات در حال ماست مالی کردن اوضاع کشور هستند.
کاش آقای پورمحمدی تعریفی برای رفاه بیان میکردند و بعد میگفتند وضع ما از آنها بهتر است. واقعا اگر اوضاع رفاه ایرانیها از اروپاییها بهتر است، چرا اینقدر نالانیم و نسبت آینده نگران؟
در تعریف رفاه یا بهزیستی آمده است که رفاه یعنی تأمین یک سطح حداقلی از نیکبود (تندرستی) و حمایت اجتماعی برای همهٔ شهروندان یک کشور.
البته انکار نباید کرد میزان بیمه شدگان در ایران و کسانی که یارانه میگیرند، از نظر آماری می تواند حکایت از رفاه ایرانیان داشته باشد اما در واقعیت مردم باید برای زندگی بهتر در جستجوی رفاه باشد.
در همان اروپا، مردم به راحتی آب خوردن میتوانند برای آینده خود برنامه ریزی کنند. آنها میدانند اگر از یک مسیر مشخص حرکت کنند حتما در زمان معینی به هدف خود خواهند رسید. در ایران اما متاسفانه بخش هایی از مردم برای فردای خود، چرا فردا، برای 10 ساعت پیش روی خود هم نمیتوانند برنامه ریزی درستی داشته باشند.
بهتر است به جای اینکه بگوییم اوضاع ما بهتر از اروپاست به دنبال این سوال بگردیم که چرا با وجود بیمه و یارانه، اوضاع ما به اینجا رسیده است؟ یا دست کم این احساس چرا وجود دارد؟
چرا مردم همیشه از وضع موجود خود شکایت دارند؟ چرا نسبت به آینده نگران هستند؟
الان زمانه مناسبی برای برخی حرفها نیست. مردم در شرایطی هستند که استدلالهای اینچنین را باور نمیکنند چون با پوست و گوشت خود مشکلات را درک میکنند.
مردم خوزستان خدمت رسانی دولت و دیگر نهادها را میبینند و به خاطر همین حرفهای آقای استاندار مبنی بر اینکه «خدمات ما به سیلزدگان در اردوگاه های رسمی به حدی بود که صلیب سرخ جهانی به آن اعتراض کردند و گفتند که اینجا رسیدگی بسیار زیاد و خارج از پروتکلهای ما است و شما نباید اینقدر رسیدگی کنید.»را باور نمیکنند.
مسؤولان کشور اگر مشکلات را قبول و سعی کنند آنها را حل کنند، مردم راضی تر هستند تا اینکه با سخنانی توجیهی دست به مقایسه با دیگر کشورها بزنند.
نکته دیگر تبعیض است. مثلا اگر در کارگاهی به همه 500 هزار تومان پاداش دهند و به یک نفر دو میلیون تومان بقیه به جای خوش حالی احساس تبعیض می کنند. یکی از مهم ترین دلایل نارضایتی به نسبت دهه 60 همین تفاوت ها و تبعیض هاست.
مردم بعد از شنیدن این حرفها با خود میگویند که آنها یا در کشوری دیگر زندگی میکنند یا ما را گرفتهاند و یا تلاش میکنند خود را به آن کوچه بزنند که انگار نه انگار.