اینیکی بدجور سِرتق و لجوج است. اصلا خودتان نگاه کنید: وقتی رسانههای بزرگِ دولتی برابر کاغذِ بیرحم دست بالا میبَرند و تسلیم میشوند، حسابوکتابها برای مطبوعاتِ بخش خصوصی چطور پیش میرود؟!
۱۸۰سال از عمر مطبوعات ایران میگذرد. بیگمان اولینهای این حوزه هیچوقت شرایطِ فعلی ما را پیشبینی نمیکردند. باهمهی اینها اما، روزنامهنگاران و مدیرانمسئولِ بخش خصوصی ماندهاند و خم نشدهاند؛ اما کاغذ، این نالوطیِ بیمعرفت بدجور شاخوشانه میکشد. باور کنید دستهای ما خالیتر از آن است که بتواند آخرین سنگر را حفظ کند!
اما، ما به خودمان قول دادهایم. ما قول دادهایم که برای بقای فرزندِ عزیزمان از جان خود مایه بگذاریم، و بمانیم. بمانیم تا نور و آفتاب بماند. بمانیم تا شعر و شعور بماند. بمانیم تا روزنامه و کیوسک بماند. بمانیم تا «مخاطب آگاه» بماند!
ما مطبوعاتیها جنگهای مختلفی را از سر گذراندهایم. آخرینجنگ با فضای مجازی و انبوه شبکههای اجتماعی بود. نمیخواهیم بگوییم که کاملاسربلند از آن بیرون آمدیم؛ اما قطعا سرافکنده هم نشدیم. همینکه تا امروز داریم نفس میکشیم و با شما حرف میزنیم، یعنی غنیمتهایی در این نبرد داشتهایم!
ما اهالیِ مطبوعات مدتهاست در باتلاق کاغذ گیر افتادهایم. اما هیچوقت نگذاشتیم در آن فرو برویم. چرا؟ دلیلش مشخص است. ما نمیخواهیم نقطهی پایان تاریخ مطبوعاتِ ایران را بگذاریم! ما اعتقاد داریم که با برچیدهشدنِ دست دلالان میتوان به عمرِ ۱۸۰سالهی مطبوعات افزود؛ عمری که از تهِ دل آرزو میکنیم با رعایت اصل «نظارت توزیع» زیاد و زیادتر شود.
آخرین جملهی این یادداشت را مستقیم خطاب به خودِ کاغذ مینویسیم: آقا یا خانم کاغذ؛ «شَهد و شکر به کام تو، عمرت زیاد باد»!