استقلال بانک مرکزی در مناسبات سرمایه داری ، اساس اقتصاد سیاسی محسوب می شود .
اگر به هر دلیل این استقلال مخدوش شود ، همچون خرابی قطب نما در کشتی ، گم گشتگی بوجود می آورد . وضعیتی که چهل سال است اقتصاد ایران با آن دست به گریبان است .
بانک مرکزی تمامی سیاست های مالی و پولی کشور را تعیین می کند و نظام بانکی را که در حکم سلسله اعصاب جامعه است تحت نظر دارد . دولتمردان و سیاسیون اگر به جایگاه رفیع آن واقف باشند از هر گونه دخالت ودستکاری در مبانی آن که ماهیتاً رو به استقلال دارد ،اجتناب می کنند ؛ چنانچه ناخدای اهل فن تحت هیچ شرایطی در مکانیسم ابزار دقیقه ی خویش دخل تصرفی نمی کند .
به بانک مرکزی روا داشتن هیچ امری مجاز نیست و پشتوانه ی عملکرد آن دریافت و پالایش اطلاعاتی است که هر وقت اراده کند در کوتاه ترین زمان باید در اختیارش گذاشته شوند .
عملکرد بانک مرکزی ملهم از آثارهیچ نهاد اجرائی ، قانون گذاری و حتی قضائی قرار نمی گیرد ، چه رسد که مطیع ومنقاد آنان قرار گیرد .
حال اگر این استقلال از آن سلب شد وتابع دولت ویا سیاسیون قرار گرفت دیگر حتی نامش را نباید بانک مرکزی بگذاریم زیرا ازمحتوای وجودیش تهی شده است .
حال بااین مقدمه ی بدیهی به سراغ بررسی یک مساله ی مشخص می رویم .
دولت طی سنوات سپری شده نتوانسته از امکانات بی حد و مرزش استفاده ی بهینه ببرد .خرجش بیش از دخلش شده ؛ مقروض انواع و اقسام بانک ها شده است ؛ نه بدهی اش را به بانک تسویه می کند ونه حسابش را با بانک ها شفاف سازی می کند ؛ بانک ها هم شاید از خدا خواسته از این " آتو" حداکثر بهره برداری ها را بعمل می آورند ! ... بطوری که حتی گفته می شود مطالباتشان را از دولت را به سود سهمداران نیز مرتبط کرده اند .( تجارت فردا 18/3/98،صص28 و 29 )
طیف وسیع بانک های بدهکار طبعاً نه تنها برای جبران این برداشت ها از خزانه ی بانک مرکزی بر داشت می کنند بلکه برای جبران این تعلل در باز پرداخت ممکن است به راه های ناصواب نیز کشیده شوند ؛ و متاسفانه چون مسبب این ماجرا دولت است و بانک مرکزی نیز حیات خلوت دولت . مشمول غمض عین می شوند و سیکل ویرانی تا ابد الدهر ادامه می یابد .
اما اگر پیرو آنچه در مقدمه شرحش رفت بانک مرکزی در جایگاه واقعی اش جلوس اجلال فرموده بود ؛هم دولت سر جای خودش می نشست و هم بانک ها و هم اعمال نفوذهای احتمالی سیاسیونی که در تعقیب سیاست های دولت رفتاری مشابه پیشه کرده اند .