به گزارش آسیانیوز، جواد لگزیان: به الموت میرویم تا قصه قلعه جادویی عقاب کوهستان را از زبان ولادیمیر بارتول بخوانیم.
------------
بیشتر بخوانید
برند «گوچی» در دنیای حسادت و رقابت
----------------------------------------------------
قلعهای بر فراز صخرهای با شیب تند و پرتگاههای عمیق و خطرناک و غیرقابل دسترس که آشیانه حسن صباح عقاب کوهستان بوده است. مردی که در قرن یازدهم سودای حکومت داشت و یاران بسیار که در خبر است باغی هم در آن دژ داشته با مخدرات و جادوگرانی دلربا و افسونگر که بارتول در این باره بیشتر با شما خواهد گفت.
حکایت افسانهای حسن صباح و یاران را که در صخرههای سرخ الموت به جدال با روزگار برخاسته بودند را در بخشی از کتاب امروز دنبال کنید:
" شبی پر ستاره بود. از آن شبهائی که می توان ضربان قلب جهان را به گوش شنید. نسیم سرد دماوند و دیگر قله های البرز با هوای گرمی که از پای کوه و اعماق دره ها برمی خاست در هم می آمیخت.
جنگاوران الموت در تاریکی شب سوار بر اسب در صفهای منظم تا گردنه های اطراف قلعه پیش تاخته بودند. ابوعلی پیشاپیش آنها اسب می تاخت. هر جوخه مرکب از پنج سوار بود، که یکی از آنها مشعل افروخته ای در دست داشت و راه را در پیش پای سواران روشن می کرد. شب پره ها در اطراف شعله ها می چرخیدند و در آتش می سوختند.
-----------
بیشتر بخوانید
خلیل ملکی؛ آموزگار رفتار سیاسی
----------------------------------------------
فریادهای افسران و سرجوخه ها، هیاهوی جنگجویان شتر سوار، و شیهه اسبان چنان در فضا پیچیده بود و در دره منعکس می شد که صدای ضجه رود دیگر به گوش نمی رسید.
فدائی ها که همراه دیگر جنگاوران از قلعه بیرون آمده بودند در پای کوه، در گلوگاه گردنه موضع گرفته و با مهارت خود را پشت صخره ها پنهان کردند، و در تاریکی شب در همانجا چادر زدند و آتش افروختند و یکی را به نگهبانی گماردند.
در چند صدمتری آنها در پشت تخته سنگها، دسته های سوار و کمانگیر و نیزه دار اردو زده بودند. آنها نیز در گودال ها گاو درسته ای را روی آتش کباب می کردند، و آهسته با هم حرف می زدند و می خندیدند و گاهی چشم به افق می دوختند و می توانستند در دل شب، شبح برج نگهبانی را با سایه قراولی که مانند مجسمه در بالای آن بی حرکت ایستاده بود ببینند.
بعضی از سربازان روپوش ضخیمشان را دور خود پیچیده، در گوشه ای دراز کشیده بودند و سعی می کردند چند ساعتی به خواب روند. فدائی ها که روز سخت و پرماجرائی را گذرانده بودند، و اضطراب امتحانات دشوار و هیجان مراسم سوگند روح و اعصابشان را خسته کرده بود به توصیه ابوسراج رواندازها را دور خود پیچیده، نزدیک آتش دراز کشیدند.
در این چند روز اخیر فدائی ها با حوادث زیادی رو به رو شده بودند و فکرشان مشغول بود. اما چند نفرشان نتوانستند آرام بگیرند و از جا بلند شدند و در اطراف آتش که رو به خاموشی می رفت گردآمدند..."
کتاب الموت نوشته ولادیمیر بارتول با ترجمه دکتر محمد مجلسی را نشر دنیای نو در ۶۳۷ صفحه و با قیمت ۱۶۵۰۰۰۰ ریال راهی بازار کتاب کرده است.
علاقمندان کتاب با نشر دنیای نو ۶۶۴۰۲۵۷۱- ۰۲۱تماس حاصل کنند./