یکشنبه / ۲۶ تیر ۱۴۰۱ / ۱۰:۱۱
کد خبر: 10857
گزارشگر: 213
۱۷۴۱
۱
۰
۷
یادداشت/بنیامین رضایی

منفی شانزده

منفی شانزده
در یکی از تورهای حیاط وحش آفریقا به مقصد کنیا یک مسافر متفاوت وجود داشت؛ متفاوت از لحاظ دیدگاه به زندگی.

به گزارش آسیانیوز، بنیامین رضایی: ‎در یکی از تورهای حیاط وحش آفریقام به مقصد کنیا یک مسافر متفاوت در گروهم وجود داشت، متفاوت از لحاظ دیدگاهش به دنیا و لذت‌های دنیا، حسن، ۳۹ ساله، قد بلند، قوی‌هیکل با موهای جو گندمی بود که یه خالکوبی‌ خاص و‌ معنادار رو‌ دستش کنار انگشت اشاره‌اش زده بود، فضولی بد دردیه که این بیماری در من به اوج رسیده! از روز اول این خالکوبی -۱۶ نظرم را جلب کرده بود.

منفی شانزده

چند روزی گذشت و ‌من در وسط آفریقا دیگر صبرم تمام شده بود! و سوالاتی در ذهنم تداعی می‌شد! «آخه چرا باید عدد منفی شانزده -۱۶ را رو دستش بزنه! اینهمه طرح واسه خالکوبی هست چرا چرا...!» بالاخره دلم را به دریا زدم و از حسن آقا پرسیدم: «حسن آقا داستان این خالکوبیه چیه؟» حسن آقا در حالیکه روی تخت‌اش‌ لم‌ داده بود، یک نخ سیگار از داخل جعبه برداشت روی لبش گذاشت و قبل از اینکه بخواد سیگارش را روشن کنه نگاهی به من کرد و گفت:

«خیلی طولانیه»، گفتم مشکلی نیست، مطمئن بودم ‌که داستان جذابی پشت این خالکوبی هست و‌ سراپا گوش بودم‌، حسن آقا سیگار وینیستون لایتش رو روشن کرد‌، یک

پک از سیگار لعنتیش زد، آهی کشید و شروع کرد به تعریف کردن خلاصه‌ای از زندگیش:
‎در سال ۹۳ حسن آقا صاحب یکی از شرکت‌های بزرگ در تهران بود که زمانی‌که دلار هزار تومان بود بخاطر اشتباهات مدیریتی‌اش ۱۶ میلیارد بدهی بالا آورد!
‎ حسن بزرگ‌شده شهر کاشان بود و کوچه-پس‌-کوچه‌های نطنز را قشنگ حفظ بود. چند باری هم در مدرسه شاگرد اول شده بود، ولی زندگی در کاشان و‌ کار کردن در یک موبایل‌فروشی حسن را اقناع نمی‌کرد. حسن در بیست سالگی به تهران مهاجرت کرد و به‌زور و زحمت شغلی در یک‌ شرکت پیدا کرد.

بعد از مدتی، شرکتی که برایش کار می‌کرد ورشکسته می‌شه و همه کارمندانش به اجبار بیکار می‌شوند، حسن چون ازدواج کرده بود و مجبور به امرار معاش بود نمی‌تونست بیکار بمونه؛ تنها دارایی‌اش که ماشینش بود را با بی‌میلی فروخت، اتاقی در یک ‌مغازه اجاره کرد و با یک‌ خط تلفن شروع کرد به فروش اینترنتی تشک‌های بادی! بعد از مدتی که کارها خوب شده بود صاحب مغازه با حسادت تمام اتاق‌ را از حسن گرفت، و تلاش‌ها برای ماندن در آن‌ مکان برای حسن بیهوده بود.

حسن دوباره به نقطه صفر رسید. ایده‌ها و‌ کارهای نو در ذهن حسن رژه می‌رفتن ولی نبود سرمایه مشکل بزرگی برای ایده‌هاش بود. بعد از مدت‌ها حسن کاری رو در یک شرکت فروش اینترنتی پیدا کرد و مدیر یکی از قسمت‌های این شرکت شد که بعد از یک سال شرکت از طرف نیروهای انتظامی بخاطر هرمی بودن بسته شد.

در این میان حسن در کلاس‌های انگیزشی و ثروت‌اندوزی افراد مختلف شرکت می‌کرد و از این کلاس‌ها انرژی می‌گرفت. به تدریج حسن به یک ماشین‌فروش تبدیل شد، ماه‌ها بیکار بود و صدای صاحب خانه‌اش هم‌ در آمده بود و دیگر ایده‌های حسن در تهران خریدار نداشت.

خدا نکند در غربت آدم بیکار و بی‌اعتبار و بی‌پول باشد! ولی حسن اهل ریسک کردن بود و آخرین راه نجات رو در فروش طلاهای همسرش می‌دید که با فروش ‌آنها یک شرکتی رو ساخت و کارمندهای زیادی رو‌ استخدام کرد، ایده‌اش جواب داده بود و روزبه‌روز قوی‌تر و ثروتمند‌تر می‌شد؛ بهترین ماشین، بهترین خانه، پس‌انداز و اعتبار و کلاس اجتماعی داشت، در شهرهای دیگر شعبه‌هایی رو‌ دایر کرد و روزانه تبلیغات مختلفی در چند نوبت در تلوزیون داشت و زندگی برایش شیرین تر از عسل و خوش طعم‌تر از آناناس بود و به‌واسطه کارش دوستان زیادی پیدا کرده بود، تا اینکه در سال ۹۳ در تصمیمات مدیریتی‌اش مرتکب اشتباهی شد و در عرض چند ماه ۱۶ میلیارد بدهی بالا آورد!

(۱۶ میلیون دلار به نرخ روز دلار ) به گفته حسن شرایط حسن در عرض چند ماه تغییر کرد، و مبلغ بدهی آنقدر بالا بود که در آن زمان اگر کل طایفه‌شان هم ثروت‌شان را به او می‌بخشیدند، ۲ میلیارد از بدهی را هم نمی‌توانستند پرداخت کنند! طلبکارها هر روز در شرکت بودند و دیگه هیچ کسی، حتی دوستان صمیمی‌اش هم جواب تلفن حسن را نمی‌دادند!

منفی شانزده

هیچکس حاضر نبود‌ کمکی به حسن بکند، خیلی‌ها بهش توصیه می‌کردند که از ایران فرار کند، حتی شده با مدارک و پاسپورت جعلی! از آنجا که حسن داستان ما عاشق ریسک و هیجان بوده در ایران ماند و فقط یک بار دیگر ریسک کرد چون حسن به این اعتقاد داشت که یا زندگی کن برای هیچ چیز! یا بمیر برای یک چیز!

حسن کل زندگیش‌اش را فروخت تا در یک برنامه تبلیغاتی شرکت کند، و ‌فقط یک ماه وقت داشت تا وضعیت شرکت را سرو سامان دهد، یک محصول دیگر، و یک ایده دیگر از حسن آقا کل داستان را تغییر داد، محصولش در بازار به‌شدت سرو صدا کرد و خریدارها برای تهیه محصول صف‌های طولانی تشکیل می‌دادند و حسن آقا الان که این مطلب رو می‌نویسم یکی از بزرگترین هلدینگ‌های ایران را با چهار هزار کارمند اداره می‌کند، و چون حسن سرمای منفی ۱۶ رو دیده قدر روزهای گرم رو هم میدونه! و این دلیل اصلی بود که حسن باغبانیان اون خالکوبی رو رو دستش زده بود تا هیچ وقت فراموش نکنه از چه راهی به اینجا رسیده! و حسن آقا در سال ۹۵ بهترین کارآفرین ایران هم شد.

یادمون باشه :
تو زندگی یا باید ریسک کنید!
یا زیر دست کسانی‌که ریسک کرده اند کار کنید!/

آسیانیوز
https://www.asianewsiran.com/u/7ez
اخبار مرتبط
روانشناسان معتقدند که شور و هیجان خود باعث بهبود کیفیت زندگی می شود و امید به زندگی را افزایش خواهد داد بخصوص در جوامع امروزی که سراسر از تنش ها و درگیری های روزانه است و زندگی صنعتی ما را فراگرفته است که شاید کمتر فرصت استراحت یا مسافرت داشته باشیم.
بنیامین رضایی معروف به «بنیامین مارکو» جهانگرد جوان ایرانی است که بسیاری از کشورهای دنیا را با خودروی «پژو 207» خودش سفر کرده است.
آسیانیوز ایران هیچگونه مسولیتی در قبال نظرات کاربران ندارد.
سام
۱۴۰۱/۰۴/۲۶
0
0
0

ایشون صاحب شرکت ۵۰۴۰ و یک اقازاده بودن که به وسیله رانت پدر موفق به کلاهبرداری کلان شدن و از ایران فرار کردن،این کار شما عادی سازی اون جرمه


تعداد کاراکتر باقیمانده: 1000
نظر خود را وارد کنید