غلامحسین صدیقی نوری در سال ۱۲۸۴ در تهران زاده شد. پدرش کارمند بلندپایه دولت بود. دبستان و دبیرستان را در مدرسه فرانسوی آلیانس و دارالفنون گذراند. ۲۳ ساله بود که برای تحصیل عالی به فرانسه رفت و ۳۳ ساله بود که با نوشتن پایاننامهای در شاخه جامعهشناسی تاریخی "جنبشهای دینی در سدههای دوم و سوم هجری" از دانشگاه پاریس دکترا گرفت و به ایران بازگشت و نخستین استاد رشته جامعهشناسی در دانشگاه تهران شد و واژه "جامعهشناسی" و چندین زیرواژه دیگر را برای این رشته پیشنهاد کرد. ۳۶ ساله بود که با برقراری آزادی نسبی در سال ۱۳۲۰ به هواداران جنبش ملی نفت پیوست و ۴۱ ساله بود که عضو "انجمن روابط فرهنگی ایران و هند" شد و با گاندی و نهرو دیدار کرد. ۴۶ ساله بود که در کابینههای دکتر مصدق وزیر پست و تلگراف و وزیر کشور شد و پس از حوادث ۲۸ مرداد به زندان افتاد و بیپروا از سیاستهای مصدق در دادگاه نظامی دفاع کرد.
پس از رهایی از زندان به دانشگاه تهران بازگشت و ۵۱ ساله بود که نخستین نهاد دانشگاهی جامعهشناسی را گشود که پنج سال پس از آن به همت او دانشکده علوم اجتماعی شد و با این کار، جامعهشناسی را در دانشگاههای ایران نهادینه کرد. ۵۵ ساله بود که بار دیگر در جبهه ملی هواداران مصدق فعال شد اما با تنگتر شدن فضای سیاسی به کار دانشگاهی پناه برد. او در کنار ۳۵ سال تدریس در دانشگاه و تدوین جزوههای دانشگاهی برای رشته خود، سالها با لغتنامه دهخدا در زمینه واژگان جامعهشناسی همکاری کرد و منشور یونسکو را به فارسی برگرداند. افزون بر این در راستای روشنگری در ایران، دو کتاب "از طالس تا سقراط" و "از سقراط تا ارسطو" را تألیف کرد و پژوهشهای ماندگاری درباره ابوریحان بیرونی و ابن سینا ارائه داد. شاه در آستانه انقلاب ۵۷ از او خواست که نخستوزیری را بپذیرد اما چون شرط او ماندن شاه در ایران بود، این کار را نپذیرفت. میگفت: «علم و اخلاق دو خمیرمایه قدرت و سرافرازیاند و کسی که این هردو را دارد به راستی همه چیز را دارا است.»
پس از پیروزی انقلاب مهدی بازرگان از دکتر صدیقی برای شرکت در دولت موقت دعوت به عمل آورد که مورد قبول او قرار نگرفت. او بزرگترین کاستی این ملت را چنین ترسیم کرد: «بزرگترین عیب ما بیانصافی است. بیانصافی در داوری دربارهٔ دیگران» و در جای دیگری نوشت: «جامعهای شایستهٔ بقاست که در آن انسان ارجمند و عزیز و گرامی باشد.» وی در بحبوحه انقلاب در مورد وضعیت آینده ایران چنین گفته بود: «روزی خواهد آمد که شما در عرصه بینالمللی از آوردن نام ایران و ایرانی خجل و شرمسار باشید».
او جامعهشناسی را به عنوان یک رشته مستقل در ایران پایهگذاری کرد و چهرهای دانشگاهی از خود آفرید. در سوی دیگر با مصدق در نهضت ملی همکاری کرد و همراه با او راهی زندان شد تا تصویر سیاستمداری صادق و وفادار از خود میان برگهای تاریخ برجای گذارد. غلامحسین صدیقی مردی بود که توأمان پا در دانشگاه و سیاست داشت و در هر دو عرصه از خود میراثی به یادگار گذاشت.
پرفسور سید حسن امین دبیرکل حزب ایران در باره اعتراض به اخراج زنده یاد دکتر غلامحسین صدیقی از جبهه ملی در یادداشتی نوشت: بنده همواره از منتقدان این حرکت بوده و هستم. حالا برای ثبت در تاریخ می نویسم که به هنگام اخراج او از جبهه ملی من همراه دکتر سیروس غنی در لندن تمام تلاش خود را در حمایت از او کردم. این امر هم مستند است. اول این که اسناد سفارت آمریکا که به عنوان اوراق لانه جاسوسی چاپ شده اند در بخش سران جبهه ملی از سیروس غنی به عنوان یکی از موثرترین چهره های جبهه که با روحانیت اصیل نیز مرتبط است، یاد می کند. دوم این که پرویز راجی آخرین سفیر ایران در لندن در گزارش خود در کتاب خدمتگزار تخت طاووس تصریح دارد که سیروس غنی از سفارت لندن مستقیما به میز ایران در وزارت امور خارجه آمریکا تلفن کرد که به رغم اعلام اخراج دکتر صدیقی از جبهه ملی، هنوز بسیاری از ملیون طرفدار اویند و از انتصاب او به نخست وزیری حمایت می کنند.