آسیانیوز - من با ایرج جمشیدی در سال ۶۹ در مجله «آرمان» آشنا شدم. پس از بازگشت از یک سفر طولانی روی میز یک دکه روزنامهفروشی، روزنامهها را نگاه میکردم که مجله تازهای بهنام «آرمان» را دیدم. آرمان نام نوه من بود و به مناسبت تولد او بود که به مسافرت رفته بودم. مجله را با چند روزنامه خریدم. در شناسنامه مجله آرمان نام آقای اسماعیل جمشیدی را بهعنوان سردبیر دیدم. با او سالها دوست بودم.
در اولین فرصت تماس گرفتم و به او تبریک گفتم و ایشان مرا به همکاری دعوت کردند. از شماره دوم مجله که همزمان با بزرگداشت هزاره شاهنامه فردوسی در دانشگاه فردوسی بود، با مأموریت مصاحبه با استادان زبان فارسی کشورهای جهان که به همین مناسبت به تهران دعوت شده بودند، همکار مجله آرمان شدم. آرمان مجلهای خوب و متفاوت بود و هر شماره با تیراژ بالاتری منتشر میشد که متأسفانه طولی نیانجامید که به دلایلی انتشار آن متوقف شد.
چندی بعد که آقای سجادی سردبیر روزنامه «ابرار» آقای ایرج جمشیدی را به روزنامه دعوت کرده بود، در همان روزهای اول در سال ۱۳۷۰ آقای جمشیدی مرا دوباره به همکاری دعوت کردند. صفحه اقتصادی روزنامه به راه افتاد و مدت زیادی ایشان بهعنوان دبیر سرویس اقتصادی و من بهعنوان خبرنگار روزنامه کار میکردیم که بعدها حسین ترکاشوند و کمی بعد محسن قهرمانی نیز به همکاری با ما پیوستند.
در همین زمان ایرج جمشیدی با ذوق و ابتکاری که داشت طرح یک روزنامه اقتصادی مستقل به نام «ابرار اقتصادی» را به مدیر روزنامه ارائه داد و چندی بعد مجوز انتشار آن از سوی وزارت ارشاد صادر شد. ابرار اقتصادی بهترین روزنامه اقتصادی کشور شد. هنگامی که روزنامه به شخص دیگری واگذار شد، جمشیدی «اخبار اقتصادی» را راه انداخت و من همواره همراه ایشان بودم تا اینکه امتیاز روزنامه «آسیا» صادر شد.
خلاقیت و ابتکار روزنامهنگاری حرفهای ایرج جمشیدی در روزنامه آسیا درخشانتر از پیش شد. بیش از حدود صد و ده نفر روزنامهنگار و خبرنگار با روزنامه همکاری داشتند. روزنامه آسیا با بالاترین تیراژ، دورانهای متعدد و پر فراز و نشیبی را از سر گذراند و دوستی و همکاری من نیز با ایشان روز به روز بیشتر شد و سی و چند سال به دوستی و همکاری سپری گردید.
ایرج جمشیدی یک روزنامهنگار حرفهای با استعدادها و توانمندیهای فراوانی که داشت، با تیترهای خواندنی و کمنظیرش، یک روزنامه برتر به جامعه ایران معرفی کرد. افسوس و هزاران افسوس که در کمال ناباوری دوستدارانش، ناگهان بیمار شد و در مدت کوتاهی شمع وجودش خاموش گشت. روانش شاد و یادش ماندگار