آسیانیوز - اهمیت و ماندگاری جایگاه دکتر مصدق در تاریخ معاصر ایران را میتوان به دو بخش میراث سیاسی و میراث خانوادگی تفکیک کرد.
دکتر محمود مصدق، نوه و یادگار مرحوم محمد مصدق از جمله کسانی است که مسیر علمی و پزشکی را با موفقیت پیمود و در طول زندگانی خود، طبابت را بر سیاست، ترجیح داد و خدمات زیادی را برای مردم و بیماران به ثبت رساند. این در حالی است که صدها پزشک ایرانی، به عکس، از طبابت به سیاست نقب زدهاند، سیاههای بلندبالا شامل چهرههایی همچون دکتر منوچهر اقبال نخستوزیر و دبیرکل حزب ملیون در عصر پهلوی دوم که در عهد صدارتش خود را چاکر و غلام جان نثار محمدرضاشاه امضا میکرد، تا رئیسجمهوری دکتر مسعود پزشکیان حافظ نهجالبلاغه امام علی که امروز آینده نود میلیون ایرانی به برنامههای کلان او برای برونرفت از بحرانها گره خورده است.
دکتر محمد مصدق پیشوای نهضت ملی کردن صنعت نفت ایران و از رهبران مبارزات ضداستبدادی و ضداستعماری در میان ملل شرق بود. دو پسر او مهندس احمد مصدق و دکتر غلامحسین مصدق و نیز نوه پسری او دکتر محمود مصدق از شخصیتهای اصیل، شریف و تحصیلکرده ایران و از قضا دکتر غلامحسین و دکتر محمود هر دو پزشک بودند. اما این چهرهها، از اینکه مدعی و متقاضی سهمی در سیاست باشند، خودداری کردند، یعنی از سرنوشت پدر و پدربزرگشان، ناخشنود بودند و در تمام عمرشان، آگاهانه از کنشگری سیاسی، پرهیز داشتند، یعنی از نگاه مثبت تقوایی سیاسی داشتند و از نگاه منفی معتقد بودند به خطر انداختن زندگی شخصی، خانوادگی و حرفهای به خاطر منافع ملی و اهداف مردمی، به مصلحتشان نیست.
داماد دکتر مصدق دکتر احمد متین دفتری استاد ما در دانشکده حقوق بود. او در طول زندگانی خود مسير و راه خود را از پدر همسرش مصدق و نیز برادران همسرش جدا کرده بود و همزمان با تدریس در دانشکده حقوق با همکاری با دولتهای پس از کودتا، وزیر دادگستری و سناتور شد. اما پسر او هدایتالله متین دفتری که نوه دختری مصدق بود، بر خلاف پدر، در کسوت وکیل دادگستری در سیاست، به مشی و مسیر پدربزرگ رفت و عضو جبهه ملی شد.
هدایتالله متین دفتری در سالهای قبل از انقلاب به مبارزه سیاسی بر ضد رژیم پهلوی پرداخت و وجاهتی یافت، ولی بعد از انقلاب از محبوبیت افتاد، چرا که بعد از پیروزی انقلاب، با تأسیس جبهه دموکراتیک ملی و همکاری با مسعود رجوی از جبهه ملی، انشعاب کرد و با این حرکت سیاسی، هم به جبهه ملی زیان رسانید و هم خودش بعد از مدتی از ایران آواره شد. تنها کار ثمربخش او در طول دوری خودخواسته اش از ایران، انتشار فصلنامه آزادی بود.
دکتر محمود مصدق نوه پسری دکتر مصدق اما در ایران ماند و با پرهیز از ورود به سیاست و عدم تظاهر به میراثداری مصدق بزرگ، زندگی بیحاشیهای را گذراند. او که متولد ۱۳۱۳ بود، البته در جوانی نخست همچون پدربزرگش حقوق خوانده بود و احیانا میخواست راه او را ادامه دهد، ولی به اصرار پدرش تغییر رشته داد و پزشک شد، تا از عقوبات سیاستورزی در کشوری بیثبات و توسعهنیافته در امان بماند. او نیز پند پدر را پذیرفت و تا پایان عمر به این حرفه وفادار ماند.
من خاطرات و تأملات دکتر محمد مصدق را به خواهش پسرش دکتر غلامحسین مصدق با همکاری دکتر همایون کاتوزیان از فارسی به انگلیسی ترجمه و در لندن از سوی انتشارات جبهه ملی به مدیریت احمد انواری منتشر کردم. دکتر محمود مصدق را که دو روز پیش در نود سالگی در تهران از دنیا رفت، اول بار در یک روز تابستانی در چنین ایامی در باغ بزرگ بانو حمزوی همسر هلاکو رامبد نایب رئیس مجلس شورای ملی نماینده تالش در محمدآباد کرج، همراه دکتر شیخالاسلامزاده وزیر بهداری کابینه هویدا دیدم.
او با وسواس از وابستگی به جبهه ملی پس از انقلاب و بهویژه آنان که از این رهگذر قصد ایجاد اعتبار و اشتهار برای خود داشتند، پرهیز داشت و از اینکه ادیب برومند رئیس شورای مرکزی جبهه ملی به دروغ شایع کرده بود که مصدق او را شاعر ملی خوانده است، انتقاد میکرد. او با سرفرازی تنها کار پزشکیاش را میکرد و مسئول مزار مصدق در قلعه احمدآباد بود. در طرف مقابل، همه اذعان داشتند که دکتر محمود مصدق، شهروندی متمدن، نجیبزادهای اصیل و شرافتمند بود، اما توقع کنشگران سیاسی را برنیاورد. شاید کرامت او هم در همین بود که هیچ جاهطلبی سیاسی نداشت و از نام پدربزرگش استفاده شخصی و منفعت فردی نکرد و فعالیت جبهه ملی را به اهلش واگذاشت.