به گزارش آسیانیوز ایران ؛ سقراطی در آثارش از تکرار فرمها و خطوط متداخل بهعنوان یکی از مؤلفههای اصلی برای بیان مفهوم چرخهای و دیالکتیکی حیات استفاده میکند. این تکنیک نه صرفاً یک تکنیک بصری، بلکه یک بیانیهی فلسفی است که به مخاطب القا میکند که زندگی در یک جریان بیپایان از تکرارها و بازگشتها به سر میبرد؛ گویی که هر لحظه در حال بازگشت به گذشته است، اما در عین حال تجربهی جدیدی را در دل خود حمل میکند. این فرمهای تکرارشونده، که غالباً با انباشتهای خطوط مارپیچ به تصویر کشیده میشوند، نوعی ارجاع به تئوریهای اگزیستانسیالیستی از بازگشت ابدی دارند، جایی که هر پدیده در چارچوبی از تاریخ و زمان خود مجدداً ظاهر میشود و به نوعی فرآیند تکامل و شناخت خود را طی میکند.
فرمهای ارگانیک و شاخهها و برگهای پیچخورده که بهطور مستمر در آثار او تکرار میشوند، نشان از پیوند ناگسستنی انسان با طبیعت دارند. این پیوند نه تنها در سطح بازنمایی بصری، بلکه در سطح هستیشناسانه و معرفتشناسانه تحلیل میشود. او با ترسیم خطوط پیچیده و شاخههای متداخل، به نوعی به یک رابطهی دیالکتیکی میان انسان و طبیعت اشاره دارد؛ رابطهای که در آن انسان نه بهعنوان عنصری جدا از طبیعت، بلکه بهعنوان بخشی از فرآیند پیچیده و پویای طبیعت به تصویر کشیده شده است. این فرمهای گیاهی و ارگانیک، استعارهای از همپیوندی و تأثیر متقابل انسان و جهان بیرونی هستند، جایی که طبیعت بهمثابه عنصری سازنده در شناخت انسان از خود و محیط اطرافش ایفای نقش میکند.
او از رنگ بهعنوان ابزاری برای بیان حالات روانی و تعارضات درونی استفاده میکند. رنگهای قوی و تضادهای شدید میان رنگهای گرم و سرد، گویی بازتاب دهندهی مبارزات درونی و همزیستی نیروهای متقابل در ذهن و روان انسان است. رنگ قرمز، که بهطور مکرر در آثار او به چشم میخورد، نماد شور، انرژی، و حتی خشونت است؛ در حالی که رنگ زرد میتواند تداعیگر نور، آگاهی و حتی اضطراب باشد. این تضاد رنگی نه تنها به جذابیت بصری اثر میافزاید، بلکه به نوعی تنش درونی و تضادهای احساسی را بازنمایی میکند که انسان بهطور مداوم در زندگی خود با آنها درگیر است.
استفاده از خطوط پیچان و به هم تنیدهای است که غالباً فضای بوم را اشغال میکنند و فرمهای مشخصی را در خود محصور میسازند. این خطوط نهتنها بهعنوان عناصر بصری، بلکه بهعنوان نمادهایی از محدودیتها و مرزهایی هستند که انسان در فرآیند خودشناسی و بازنمایی خویش با آنها روبهروست. این خطوط که همچون پردههایی در برابر چهره یا فرمهای دیگر قرار میگیرند، نمادی از موانع روانی، اجتماعی، و فرهنگی هستند که فرد را از شناخت و بیان بیقید و شرط خود بازمیدارند. در واقع، این پردهها و خطوط به نوعی نشاندهندهی فرایند سرکوب و همچنین تلاش برای رهایی و گذر از این مرزهاست؛ جدالی که در عمق هر فرد و در سطحی اجتماعی تجربه میشود.
هنرمند با استفاده از فرمهای سیال و خطوطی که به صورت پیچان بهکار رفتهاند، نوعی حس از جریان و تغییر دائمی را به مخاطب القا میکند. این حس حرکت، نمایانگر دیدگاه او به زندگی بهعنوان یک فرآیند پیوسته و ناپایدار است؛ فرآیندی که همواره در حال تغییر و تحول است و هیچگاه به حالت ثابتی نمیرسد. این دیدگاه بهوضوح با فلسفههای هراکلیتی، که معتقد به تغییر دائمی و حرکت بهعنوان ذات اصلی جهان هستند، هماهنگ است.
او از نقاشیهایش بهعنوان بستری برای بیان نقدهای اجتماعی و روانشناختی نیز بهره میبرد. چهرههایی که در آثار او پنهان یا محدود شدهاند، نمایانگر فردیتی هستند که در جامعهای با قوانین سخت و قالبهای مشخص، دچار سرکوب و ازخودبیگانگی شده است. این چهرهها که بخشی از آنها در پس پردههای رنگین مخفی شدهاند، به نوعی نمایانگر از دست رفتن هویت و بحران خودآگاهی هستند که انسان مدرن با آن مواجه است. این نقد اجتماعی که در لایههای پنهان آثار سقراطی وجود دارد، بهوضوح نمایانگر دغدغههای او در خصوص هویت، انزوا و تأثیر ساختارهای اجتماعی بر فرد است.
سقراطی در آثار خود، از تعامل عمیق میان هنر و فلسفه بهره میبرد. او با استفاده از فرمهای انتزاعی و خطوط تکراری، به نوعی به بازنمایی مفاهیم فلسفی همچون ماهیت وجود، پویایی زندگی، و تناقضات درونی انسان میپردازد. هر یک از آثار او بهمثابه پرسشی است که از مخاطب میخواهد تا در مورد روابط میان خود، طبیعت، و جامعه تأمل کند. این تعامل میان هنر و فلسفه، روشی است که سقراطی برای گشودن درهای جدیدی از معنا و تجربه بهکار میگیرد؛ روشی که در آن تماشاگر نه تنها بهعنوان بیننده، بلکه بهعنوان همسفر در سفری فلسفی و درونی مشارکت میکند.
در روششناسی او، هیچ مرز مشخصی میان فرم و محتوا وجود ندارد. او از فرمهای انتزاعی و خطوط پیچیده بهعنوان زبان بصری خود استفاده میکند تا مفاهیمی عمیق و چندلایه را بیان کند. این عدم تفکیک میان فرم و محتوا، نوعی از بیان هنری را به وجود میآورد که در آن هر عنصر بصری، همزمان حامل معنایی است که باید در لایههای مختلف کشف و تفسیر شود. فرمهای درهمتنیده و رنگهای شدید، گویی نه فقط بهعنوان اجزای یک اثر هنری، بلکه بهعنوان بیانگر حالات و وضعیتهای روانی و فلسفی نیز به کار میروند.
روششناسی نقاشی امیر سقراطی، ترکیبی است از فرمهای ارگانیک، رنگهای نیرومند، خطوط پیچیده و تکرارهای بیپایان که همگی در پی خلق یک روایت فلسفی و اجتماعی هستند. سقراطی با بهرهگیری از این عناصر، به نوعی نهتنها جهان بیرونی، بلکه جهان درونی و روابط پیچیده میان انسان و جامعه را به چالش میکشد. او با تکیه بر اصولی همچون تکرار، انباشت، تضاد رنگی، و فرمهای انتزاعی، تلاشی بیوقفه برای نمایش جدال میان نیروهای متضاد در زندگی بشری را به تصویر میکشد؛ جدالی که همواره در تلاش برای رسیدن به تعادل، شناخت، و رهایی است.