آسیانیوز ایران؛
ایران یک واقعیت است؛ یکی از پرجمعیت ترین کشورهای اسلامی جهان
و هیچ راهی برای نادیده گرفتن این واقعیت وجود ندارد.
زبیگنیف برژینسکی (مشاور سابق امنیت ملی ایالات متحده)
آغاز بحران در روابط ایران و آمریکا
یکی از مسایلی که وزارت دفاع آمریکا در زمینه واگذاری سلاحهای مدرن به ایران با آن روبهرو بود، نگرانی از دستیابی شورویها به این گونه سلاحها بود. در سال ۱۹۷۰ کمپانی هواپیما سازی درصدد فروش هواپیماهای مدرن "اف ۱۴" به ایران برآمد. بحران روابط ایران و ایالات متحده با انتقاد از برنامه فروش جنگافزار در کنگره آمریکا که منجر به تصویب قانون محدودیت کمکهای خارجی در سال ۱۹۷۴ گردید، شروع شد. به موجب این قانون، کنگره میتوانست ظرف سی روز هر یک از معاملات فروش اسلحه را متوقف سازند. سناتور "هنری جاکسون" به "کسینجر" وزیر خارجه توصیه کرد با امضای قرارداد ۱۹۷۵ بین ایران و عراق و کاهش بحران بین دو کشور، ایالاتمتحد آمریکا در سیاست خود نسبت به ایران و نیز میزان فروش جنگ افزار به تهران تجدیدنظر به عمل آورد. چندی بعد "گلین بلیتجن" یکی دیگر از مقامات وزارت دفاع برای بررسی ظرفیت جذب و کاربرد سلاحهای خریداری شده به تهران آمد. "بلیتجن" به زودی متوجه شد که اوضاع و روال کار رضایتبخش نیست. وزارت دفاع پس از دریافت گزارش دومین فرستاده خود، یادداشتی در پایان سال ۱۹۷۵ تسلیم "پرزیدنتفورد" کرد. در این یادداشت پیشنهاد شده بود، سیاست ایالاتمتحده در مورد فروش جنگافزار به ایران مورد تجدیدنظر قرار بگیرد. مقامات وزارت خارجه و شورای امنیت ملی که موافق ادامه سیاست موجود بودند با پیشنهاد وزارت دفاع موافقت نکردند. هنریکسینجر طراح سیاست پشتیبانی تمام و کمال از شاه بود.
آغاز بحران اقتصادی در ایران
از سال ۱۳۵۳/ (۱۹۷۴) به بعد سیاست اقتصادی ایران متکی به درآمد نفت بود؛ ولی اوجگیری تورم و نیز بالا رفتن قیمت سلاحهای سفارش شده قبلی و سفارشهای جدید و از سوی دیگر ثابت ماندن درآمد نفت، اجرای طرحهای مهم با هزینههای زیاد نظیر جاده سازی، فرودگاه، اسکلهها و... به علت کمبود پول و پرسنل متخصص متوقف یا کند شده بود. شاه برای فروش بیشتر نفت "سپهبد حسن طوفانیان" را به واشنگتن فرستاد. "طوفانیان" در دیدار با "دونالد رامسفلد" در ۱۹۷۶ درخواست کرد بهای جنگافزارهای مورد نیاز ایران کاسته شود. همچنین ایالاتمتحده نفت بیشتری از ایران خریداری کند. "طوفانیان" تهدید کرد، چنانچه واشنگتن با خواستهای شاه موافقت نکند، ایران سلاح مورد نیاز خود را از محلهای دیگری خریداری میکند و به متحدین دیگری روی خواهد آورد. شاه نیز به غرب هشدار داد و از کمپانیهای نفت خواست به جبران نفت کمتری که از ایران میخرند، بهای بیشتری بپردازند. وزارت دفاع آمریکا در پاسخ به تهدیدهای "طوفانیان" گفت: «آمریکا نمیتواند جنگافزار بیشتری به ایران بفروشد و چنانچه تهران مایل به لغو قراردادهای موجود باشد، ایالاتمتحده بیدرنگ با آن موافقت خواهد کرد.»
آمریکاییها و فساد رژیم شاه
محمدرضا پهلوی، آمریکاییها را به حقه بازی فریبکاری و اغفال متهم کرد، آمریکاییها نیز فساد رژیم ایران را عامل نابسامانیها میدانستند؛ اما مسئله فساد و رشوهای که در معاملات خرید و فروش اسلحه اتفاق افتاده بود، نیز به بحران روابط دو کشور دامن زد. متعاقب انتقادات شاه از آمریکا، امیر عباس هویدای نخست وزیر نیز کمپانیهای خارجی را به دلیل سو اعمال و رفتار شان و مطبوعات غرب را به مناسبت انتقاد از رژیم ایران مورد حمله قرار داد. شاه که از پشتیبانی واشینگتن نسبت به خود تردید پیدا کرده بود، به سیاست آمریکا خرده گرفت و اعلام کرد: تنها راهی که واشنگتن میتواند، انتخاب کند ادامه فروش اسلحه یا آشفتگی در اوضاع منطقه است؛ من نگران پایین آمدن اعتبار ایالاتمتحده هستم. شما بیشتر به یک غول افلیج شباهت دارید. ما، ده بازار دیگر برای تامین خواستههایمان در اختیار داریم؛ هم اکنون کسانی هستند که در انتظار فرصت نشستهاند. همزمان با مخالفت و انتقادهایی که در زمینه فروش جنگ افزار به ایران در مطبوعات و کنگره آمریکا به عمل آمد، روابط ایران و آمریکا و نیز سیاست اختناق و سرکوبگرانهی رژیم شاه در محافل سیاسی و مطبوعات مورد بحث و انتقاد قرار گرفت. در مطبوعات و رسانههای خبری امریکا و غرب، ساواک، ابزار اصلی اختناق و سرکوب مخالفان رژیم شاه معرفی شده بود و این تعبیری درست بود. از اوایل سال ۱۳۵۵ روابط ایران و ایالاتمتحده دستخوش تغییراتی شد و به تدریج به سردی گرایید. جنگ ویتنام و نارضایی وسیع مردم آمریکا لزوم تغییر در سیاست خارجه ایالاتمتحده را تاکید میکرد. درباره مشی سیاست دولت آمریکا در قبال ایران و در خواست پایان ناپذیر خرید انواع جنگ افزارها سه تن از رهبران بلندپایه دولت امریکا پس از مذاکرات طولانی بدین نتیجه رسیدند که واگذاری همه سلاحهای مورد تقاضای شاه ایران به خصوص تعداد بیشتر هواپیماهای جنگی عملی نیست. در سال اول حکومت کارتر دلایلی برای خشنودی و نیز نشانههایی از ابهام و مخالفت به شخص او احساس میشد. سران دو کشور در مذاکرات خود از پیوندهای ناگسستنی بین دو کشور و اتحاد نظامی آمریکا و ایران سخن گفتند. شاه قول داد در اجلاس آینده اوپک از افزایش بیشتر قیمت نفت جلوگیری کند، کارتر نیز وعده داد برنامه ارسال سفارشهای ۱۲ میلیاردی تسلیحانی ایران با مشورت کنگره ادامه یابد. سه عامل موجب ثبات نسبی سیاست آمریکا نسبت به ایران در آغاز زمامداری کارتر شد. نخست این که آمریکا از گذشته تعهدات زیادی نسبت به ایران در زمینههای سیاسی و نظامی و تسلیحاتی داشت که نمیتوانست به یکباره آنها را کنار بگذارد. اهمیت موقعیت استراتژیک ایران حتی برای کسانی که خواهان تغییراتی در روابط آمریکا با ایران بودند، قابل انکار نبود. دومین عامل رکود سیاست آمریکا در ایران در اوایل حکومت کارتر عدم درک عمق بحران ایران تا اواخر سال ۱۹۷۸ بود. تظاهرات ضد رژیم در ایران از اوایل ۱۹۷۸ آغاز شد؛ ولی حکومت کارتر پس از ده ماه آن را جدی گرفت. سومین عاملی که موجب کندی و عدم تحرک آمریکا در مقابله با بحران ایران شد، اکراه کارتر و مقامات مسئول سیاست خارجی آمریکا از مشارکت و قبول مسئولیت در سرکوبی حرکتهایی بود که ریشه مردمی داشت. واشینگتن از زمان برپایی جمهوری اسلامی در سال ۱۹۷۹، با ایران دشواری های خودش را داشته و از آن زمان در تکاپوی یافتن یک راهبرد موفق برای برخورد با این حکومت بوده است. با آن که اقتصاد ایالات متحده، ۱۶ برابر بزرگتر از اقتصاد ایران و بودجه نظامی اش بیش از صد برابر آن است، ایران به طور مداوم تلاشهای ایالات متحده برای ایجاد یک نظم منطقهای پایدار را سد کرده است. هرچند تصور هرگونه تناسب و معیاری دشوار است که بر پایه آن، تهران حتی به طرز مبهمی در هماوردی با واشنگتن باشد، اما همه تلاشهای ایالات متحده برای کنار زدن ایران در بیشتر دهههای چهارگانه گذشته شکست خورده است. این نشانگر وجود یک معماست. اختلافات دو طرف به آن اندازه زیاد هست که بتوان تصور کرد بازدارندگی ایران، یک مسئله عریان در تنظیم درست سیاست و عزم ایالات متحده باشد. این منطق در پس کارزار "فشار حداکثری" دولت ترامپ بین سال های ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۱ بود و همچنین مسیر واشنگتن را در خاورمیانه پس از حمله ۷ اکتبر حماس به اسرائیل هدایت کرده است. اما این یک تصور و یک فرض نادرست و اشتباه است. مشکل، بازدارندگی نیست بلکه این است که واشنگتن تلاش کرده کارهای بیش از حدی را با تهران انجام دهد، آن هم با یک مجموعه ابزارهای بسیار محدود و در یک دوره زمانی بسیار طولانی. با اولویتبندی اهداف ایالات متحده و پذیرفتن یک مجموعه پاسخهای انعطافپذیرتر، وضعیت منطقه خاورمیانه به سامان نمی رسد، اما قطعا بهبود مییابد. ایران ممکن است چالشی برای سیاستگذاران ایالات متحده باقی بماند، اما حداقل یک چالش قابل پیشبینیتر خواهد شد. در ۴۵ سال گذشته، ایالات متحده تلاش کرده ایران را باز بدارد و وادار سازد، اما این رویکرد اشتباه است. نظریه بازداری Deterrence برای برخورد با چالشهایی که امروزه تهران فراهم می کند، مناسب نیست. نظریه بازداری در دوران جنگ سرد توسعه یافت، زمانی که از آزمایش موفقیتآمیز بمب هسته ای اتحاد شوروی در سال ۱۹۴۹ تا زمان فروپاشی اش در سال ۱۹۹۱، راهبردگران آمریکایی به درستی در تکاپوی جلوگیری از یک فاجعه جهانی بودند. به این منظور، به سختی کوشیدند تا شوروی را متقاعد کنند که از بکارگیری سلاحهای هستهای برای تغییر وضع موجود خودداری کند. در قلب راهبرد بازدارندگی، این قمار بود که اگر جنگ هستهای رخ دهد، هزینههای فزاینده و غیرقابل تحملی را بر هر دو طرف وارد خواهد کرد. این امید وجود داشت که با کمک زرادخانه هستهای آمریکا در زمین، دریا و هوا، به همراه نمایش اراده اش، این تضمین حاصل شود که شوروی دست به چنین کاری نزند. با توجه به چنین هزینه بالایی بود که هیچ یک از طرفین هزینههای بسیار بالاتر یک جنگ همه جانبه را پرداخت نمیکردند. در حالیکه مفهوم وادار کردن(Compellence) به تلاش برای متقاعد کردن یک دشمن برای متوقف کردن یا برگرداندن عملی اطلاق می شود که از قبل آغاز شده است. وادار کردن بسیار دشوارتر از بازداری است؛ زیرا نیاز به توقف کاری دارد که قبلا آغاز شده و نیازمند آن است که طرفِ وادارکننده، تهدیدهای مشخصی را پی بگیرد. برآورد شده که وادار کردن تنها در یک سوم موارد کارآیی دارد، اغلب به این دلیل که طرف مقابل از تسلیم سر باز می زند. هیچ کدام از دو نظریه بازداری یا واداری، این مشکل را که با ایران چه کنیم، حل و فصل نکرده است. از زمان برپایی جمهوری اسلامی، ایالات متحده همیشه باید تصمیم می گرفت که آیا لحن و شعارهای انقلابی ایران را جدی بگیرد یا نه – و همچنین لحن و عملش در حمایت از بازیگران غیردولتی در سراسر منطقه را – و اغلب هم احمقانه به نظر میرسید که آنها را جدی نگیرد. به این ترتیب روسای جمهوری پیاپی آمریکا، تلاشهای ایران برای قدرت نمایی را تهدیدآمیز می دانستند و در نقطه مقابل، تهران هم همین برداشت را از واکنش های واشنگتن داشت. در چنین چرخه ای، هر کدام از دو طرف، دیگری را به مسیر تقویت بیشتر توانمندیهای نظامی رانده و هر دو هم با افزایش قدرت نظامی خود در منطقه واکنش نشان داده اند. در این گذر، عملیات پنهانی نیز افزایش یافت. جای شگفتی نبود که ایالات متحده به تهدیدهایی که از سوی ایران میآمد، مشغول باشد و ایران نیز به تهدیدهایی که از سوی ایالات متحده میآمد، سرگرم بماند. ایران با توسعه یک مجموعه ابزار انعطافپذیر، قدرتمند و پویا که به منظور کُندکردن تاثیر فشارهای ایالات متحده طراحی شده بود، به این چالشها پاسخ داد. ایران با آگاهی از اینکه نمیتواند در یک جنگ سنتی با آمریکا پیروز شود، در توسعه سازمانهای شبهنظامی و ایجاد، آموزش و تامین بازیگران غیردولتی در سراسر منطقه سرمایهگذاری کرد. تهران همچنین یک حضور قابل توجه اطلاعاتی را در خارج از کشور برساخته که قادر به خرابکاری در زیرساختهای محلی و حمایت از جنبشهای مخالف منطقهایست. تهران در برنامههای موشکی و پهپادی بسیار توانمندی سرمایهگذاری کرده و ماموران اطلاعاتیاش، جنگی سایبری را علیه سامانه های کشورهای همسایه به راه انداختهاند. تلاشهای هستهای ایران، یک ابزار دیگر در زرادخانه آن است و تهران با توجه به شرایط متحول، به برنامه خود شتاب داده یا آن را کُند می کند و در مواردی هم موقتا متوقف می سازد. این واکنشها همه سرشتی انعطافپذیر دارند. ایران پیوسته ارزیابی میکند که کدام اقدام ها، چه واکنشهایی را برمیانگیزد و در این مسیر تاکتیکهای هر چه خلاقانهتری را به کار می گیرد. به قول یک مامور کهنه کار سیا، تهران، به ویژه، تلاش میکند تا اقداماتش "قابلِ انتساب اما انکارپذیر" باشد و بنابراین به اندازه کافی سردرگمی ایجاد میکند تا پاسخ فوری کشورهای هدف یا متحدان غربی آنها را به تأخیر اندازد. ایران همچنین بر تنوع و پراکندگی ابزارهای خود تکیه میکند تا مخالفانش را از پاسخ مستقیم باز دارد. همسایگان ایران همه در تیررس موشکهایش قرار دارند. در آغاز، توجه به برنامه هستهای تهران، موجب بی تفاوتی در این زمینه شد. در واقع، بیش از ده سال پیش، وزیر امور خارجه کویت به طور خصوصی، نگرانی کشورش را درباره سلاح هستهای ایران کمرنگ جلوه داد و پرسید: "اگر آنها یک هفت تیر را روی سر شما گذاشته باشند، چه اهمیتی دارد که یک توپ را هم به پشت شما نشانه بگیرند یا نه؟" همسایگان ایران همچنان تردید دارند که آیا میتوانند تهران را زیر فشار قرار دهند تا رفتار بهتری داشته باشد. در آگوست ۲۰۲۲، کویت و امارات متحده عربی روابط دیپلماتیک خود را با ایران برقرار کردند؛ 9 ماه بعد، عربستان سعودی هم از همین کار پیروی کرد. مقام های کویت و امارات به طور خصوصی گفتند که دلیل رویکرد تازه شان این است که فکر میکنند مناسبات دیپلماتیک، پیشبینیپذیری بیشتری به روابطشان با ایران خواهد داد، نه اینکه فکر کنند که برقراری روابط خوب با ایران ممکن است. در تلاش برای بازداری تهدیدات ایران، تکلیف آمریکا و متحدانش، بالاترین تفاوت را با تلاش شان در دوران جنگ سرد برای بازداری اتحاد جماهیر شوروی دارد. آن زمان، هدف تنها این بود که شوروی را متقاعد کنیم که به یک روش خاص عمل نکنند. ایرانی ها، در مقابل، به روش های متنوع و نوشونده مستقیم و غیرمستقیمی عمل می کنند. وادارسازی آنها به توقف تمامی کردارهای مخربشان، در چندین مکان، با استفاده از ابزارهای متنوع، مثل بازی موش زنی"whack-a-mole" است (که به محض آنکه به یک موش ضربه بزنی، موش دیگری از نقطه دیگر سر بر می آورد). این چالش با تمایل واشنگتن به فرافکنی پیش فرض های خود درباره ایران و نیز این فرض که از ذهنیت ایران آگاه است، دشوارتر می شود. سیر رویدادها نشان داده که این، یک باور بسیار خطرناک و اشتباه است. برای مثال، سیاستگذاران ایالات متحده بر پایه این فرض کار کردهاند که ایران نمیخواهد تحریم شود؛ حال آنکه بسیاری از چهره های قدرتمند کشور و خانوادههای آنان با اتهامات عمیقی از مشارکت در شبکههای قاچاق و پولشویی، با استفاده از شرایط تحریم، متهم شدهاند. همچنین این تصور هم درست نیست که فرض کنیم ایران از یک درگیری نظامی محدود میترسد؛ آمریکا هم بخشی از مشکل است. پیچیدگی و تنوع اقدامات ایران که واشنگتن آنها را تهاجمی میبیند، موجب میشود تا شکلگیری یک اجماع سیاسی در ایالات متحده برای کاهش فشارها بر ایران دشوار شود. همچنان که لحن آمریکا در برابر ایران تهاجمی تر میشود، این باور هم در تهران تقویت میشود که دشمنی آمریکا پابرجا یا در حال افزایش و بنابراین، ناگزیر است. در نتیجه، رهبری ایران تصمیم گرفته که تنها گزینه آن است که سرمایه گذاری سنگینتری در زمینه آنچه یک استاد ایرانی "ابزارهای بازداری ایران" می نامد، انجام دهد تا واشنگتن متقاعد شود که هزینههای یک جنگ مستقیم با ایران، بسیار بالاست. دو روش اصلی انجام این کار، یکی برنامه موشکی ایران و دیگری شبکه نیروهای متحدش است که "محور مقاومت" نامیده میشود و عراق، لبنان، یمن و سرزمینهای فلسطینی را در بر گرفته است. در این حال، پس از حملات ۷ اکتبر حماس، گستره دسترسی نیابتی های ایران آشکار شد؛ حملات حوثی ها به کشتیهای بازرگانی در دریای سرخ که موجب فشار بر تجارت جهانی شده، همچنین تهدید حزب الله برای مرز شمالی اسرائیل و گروههای نیابتی ایران در عراق و سوریه که به نیروهای آمریکایی حمله می کنند. اگرچه ایالات متحده از حملات مستقیم به ایران خودداری می کند، برخی اعضای کنگره، از جمله دو سناتور آمریکایی، تام کاتن، جمهوریخواه از آرکانزاس، و لیندسی گراهام، جمهوریخواه از کارولینای جنوبی، ادعا میکنند که هر راهبردی که شامل حملات نظامی به خاک ایران نباشد، محکوم به شکست است. گراهام به تازگی اعلام کرد: "تنها چیزی که رژیم ایران میفهمد، زبان زور است." و "تا زمانی که از زیرساختها و پرسنل خود هزینهای نپردازد، حملات به نیروهای آمریکایی ادامه خواهد داشت. راهحل این است که هم اکنون به ایران حمله کنیم؛ آنها را به شدت بزنید." این گزینه، دست کم میتواند خطرات یک جنگ منطقهای گسترده را به همراه بیاورد که در آن ایران نیروی کامل "ابزارهای بازدارندگی خود" را آزاد میکند و تهدیدی جدی برای متحدان آمریکا و دهها هزار نیروی آمریکایی در منطقه پدید میآورد. این گزینه ممکن است نیازمند شرکت ایالات متحده در یک عملیات نظامی مستمر دیگر در خاورمیانه باشد؛ آن هم در زمانی که چرخش واشنگتن به سمت شرق آسیا – اقیانوس آرام در حال افزایش است. دولتهای گذشته آمریکا مراقب بودهاند که از این خط عبور نکنند. حتی ترور ژنرال قاسم سلیمانی، در ژانویه ۲۰۲۰ توسط دولت ترامپ هم، در خاک عراق رخ داد نه در ایران. هرچند انجام این عملیات در عراق می توانست پیامد مسائل لجستیکی یا اطلاعاتی بوده باشد اما بی میلی واشنگتن به اقدام در قلمروی ایران را نشان می دهد.
جنگ نه، اما صلح هم نه
ایران علاقمند به تخریب نظم جهانی است و این کار را با دو هدف انجام میدهد: نخست کسب اطمینان از اینکه علاقه آمریکا به حفظ آن نظم، واشنگتن را مجبور میکند که با محافظهکاری و در چارچوب حقوق بینالملل عمل کند. دوم هم اینکه اعتراض ایران به نظم جهانی، به همدلی دولتها و میلیاردها مردمی می انجامد که از این نظم ناخرسندند. به همین دلیل است که پس از روی کار آمدن دکتر رئیسی، ایران به شکلی صریح، تلاش برای آشتی با آمریکا را کنار گذاشته و به جای آن بر تهاجم بر نظم جهانی تمرکز کرد. ایران به این منظور روابط نزدیکتری با چین و روسیه برقرار کرد که هردوی این کشورها منافعشان در کاهش اقتدار آمریکاست و با خشنودی به این تلاش ایران کمک میکنند. زمان هم به سود تهران است. حکومت ایران آموخته که با تلاشهای آمریکا برای انزوایش سازگار شود و تحریمهای آمریکا، موقعیت رهبری کنونی را تقویت کرده و غنی تر ساخته است. واشنگتن میتواند مشکل ایران را با استفاده از یک رویکرد سه وجهی مدیریت کند. نخست باید اهداف خود در رابطه با ایران را به دقت اولویت بندی کند. اگرچه واشنگتن نباید هیچ یک از رفتارهای به زعم وی نادرست ایران را بپذیرد، اما تهران باید به هر حال یک فهم روشن داشته باشد که چه چیزی برای واشنگتن بیشترین اهمیت را دارد. فهرستی که بیش از حد طولانی باشد، این مفهوم را برای ایران خواهد داشت که می تواند دست به انتخاب بزند، حال آنکه ایالات متحده باید طرفی باشد که گزینش و انتخاب می کند. حملات مستقیم به پرسنل آمریکایی باید یک خط قرمز باقی بماند، همچنین باید توسعهی سلاحهای هستهای ممنوع شود، اما ایالات متحده نباید تلاش کند که مدعی و حریف اصلی فعالیتهای پرشمار غیرقانونی بینالمللی ایران باشد، از جمله قاچاق و خصومت علیه کشورهای همسایه. به جای این کار، واشنگتن باید برای کمک به توانمندسازی کشورهای دوست خود در منطقه برای واکنش به ایران تلاش کند. (یکی از محاسبات همیشه غلط آمریکا، همین مسئله هسته ای ایران بوده، که در واقع تهران هیچگاه نه قصد تولید و نه قصد استفاده از سلاح اتمی را داشته، اما اقدامات پر اشتباه محاسباتی طرف آمریکایی، ایران را همواره به سمتی سوق داده که نظم موجود در آژانس انرژی اتمی را نپذیرد.) دوم، ایالات متحده باید در واکنش به اقدامات ایران، کمتر پیشبینیپذیر باشد؛ چرا که تهران پیوسته بر واکنشهای آمریکا نظارت میکند، میداند خطوط قرمز واشنگتن کجا کشیده شدهاند و بنابراین، دقیقا کجا باید متوقف شود. اصلا همین موضوع باعث شده تا امریکا، هرچه بیشتر در تور خاورمیانه گیر کرده و دست و پا بزند. رویکرد انعطافپذیرتر واشنگتن موجب می شود که تهران دریابد که فعالیتهای سطح پایین ممکن است هزینههایی فراتر از انتظار برایش بیاورد؛ این درک به نوبه خود کاهش آزمون و محک زنی ایران و در نتیجه رفتار محتاطتر آن را موجب می شود. ایالات متحده به یافتن راههای بیشتری برای تهدید داراییهای حکومت ایران نیاز دارد، به ویژه اهداف نظامی و اطلاعاتی اش. گزینههای ایالات متحده باید اقدامات نظامی محدود و حملات سایبری را شامل شود. سوم، ایالات متحده باید تشخیص دهد که وقتی تهران به این باور برسد که چشماندازی برای توافق بیشتر با واشنگتن وجود دارد، دست آمریکا پُرتر می شود. وقتی رهبران ایران بر این باور باشند که هیچ راهی برای کمرنگ کردن دشمنی آمریکا وجود ندارد، به رفتار نامناسب رو می آورند. از این گذشته، اگر تنبیه، تنها گزینه ی ناگزیر باشد در آن صورت افزایش فعالیتهای دشمنانه ایران، هیچ ریسک حاشیهای نخواهد داشت. اگر تهران باور داشته باشد که واشنگتن احتمالا حاضر به همگرایی است، آنگاه ترغیب خواهد شد تا تنشها را کاهش دهد. هدف باید چیزی نزدیک به همگرایی باشد تا آشتی و سازش. هر چه بیشتر تهران باور داشته باشد که برخوردش با واشنگتن یک هماوردی وجودی است، بیشتر به ابزارهای بازداری خود تکیه خواهد کرد و هر چه بیشتر ایالات متحده به ایران نگاه واقعبینانهتری داشته باشد، باید ارزیابی ملایمتری درباره توانایی خود برای پیگیری فروپاشی دولت ایران داشته باشد، چه رسد به اینکه مطمئن باشد که دولتی سر بر خواهد آورد که برای منافع آمریکا مناسبتر است و این شاید به منافع آمریکا کمک کند؛ اما نباید هدف آمریکا، تغییر رژیم در ایران باشد. حمایت آمریکا و بریتانیا از سرنگونی دولت نخستوزیر ایران، محمد مصدق، در سال ۱۹۵۳ هنوز هم به عنوان یک اهانت ملی در ایران به یاد آورده می شود. حتی سرنگون کردن یک رژیم غیرمحبوب برای غرب هم احتمالا موجب پیداشدن دوستان زیادی برای ایالات متحده نخواهد شد. قدرتهایی مانند ایران بر خلاف قدرتهایی که بارها از آنان نیرومندترند، از یک مزیت برخوردارند. از آنجا که آنها حریفان محدودی دارند و همه چیز را در خطر از دست رفتن می بینند، اغلب از حریفان قدرتمندترشان انگیزه مندتر هستند. با این حال، از آنجا که ضعیف ترند، به ندرت برنده میشوند. برای آمریکا هم که منافع جهانی و اولویتهای بسیاری دارد، احتمال کمی برای برنده شدن کامل وجود دارد؛ بنابراین، هدف درست، زنجیره ای از پیروزیهای کوچک است که در مهمترین زمینهها به دست آید. محدودتر کردن فعالیتهای ایران و فراهم شدن شرایطی پیشبینی پذیرتر در خاورمیانه، یک دگرگونی قابل توجه خواهد بود. ایران آموخته که بازی کنونی را به خوبی انجام دهد و مزایایش را درک کرده است. هرچند ایالات متحده نمیتواند تمام شرایطی را که به سود ایران است از بین ببرد، اما میتواند برای صاف کردن بستر نبرد، با ایران کار کند، امنیت شرکا و متحدان آمریکا را پیش ببرد و احتمال یک درگیری میان آمریکا و ایران که خاورمیانه را به آتش می کشد، کاهش دهد.
راه حل ها
در زیر به ده راه حل برای بحران روابط پرتنش بین ایران و ایالات متحده پرداخته میشود:
1. دیپلماسی چندجانبه
دیپلماسی چندجانبه به معنای مشارکت کشورهای دیگر در مذاکرات بین ایران و ایالات متحده است. این نوع از دیپلماسی میتواند شامل کشورهای اروپایی، چین و روسیه باشد که هر یک میتوانند به عنوان واسطه یا تسهیلکننده عمل کنند. با ورود کشورهای دیگر به این مذاکرات، میتوان به توافق جامعتری دست یافت که به نفع همه طرفها باشد. مثلا ورود کشورهایی مثل عربستان سعودی، پاکستان، امارات متحده عربی، ترکیه، عراق و حتی کشورهایی مانند مالزی و برزیل و هند، می تواند ضمن افزایش طرف های درگیر در حل مسئله و بحران، در نهایت به یک توافق جامع منجر شود که کلیه بحران هایی که همین کشورهای ذیل قرارداد با یکدیگر دارند نیز حل و فصل گردد. (مسائل مرزی هند و پاکستان، تنش های تهران و ریاض، مسئله های مرزی و حقابه ای بین عراق و ترکیه و...) این نوع دیپلماسی همچنین میتواند به کاهش بار روانی تنشها کمک کند. وقتی اعضای کمیتههای بینالمللی به بحث و گفتگو مشغول هستند، احساس انزوا و فشار برطرف میشود. کشورهای دیگر میتوانند فشارهای اقتصادی و سیاسی را بر هر دو طرف اعمال کنند تا آنها را به سمت توافق سوق دهند. علاوه بر این، دیپلماسی چندجانبه میتواند به جلوگیری از سوءتفاهمات و تنشهای آتی کمک کند. وقتی چند کشور در یک میز نشسته و به مذاکره میپردازند، احتمال کمتری برای عدم درک متقابل و فعالیتهای تحریکآمیز وجود دارد.
2. مصالحه اقتصادی
ایران و ایالات متحده میتوانند با ایجاد توافقات اقتصادی، روابط خود را بهبود بخشند. این توافقات میتوانند شامل تسهیل تجارت، سرمایهگذاری مشترک و همکاری در زمینه انرژی باشند. مزیتهای اقتصادی میتواند به عنوان انگیزهای برای هر دو کشور عمل کند تا روابط خود را بهتر کنند. یک توافق اقتصادی میتواند به ایجاد شغل و رونق اقتصادی در هر دو کشور منجر شود. برای ایران، دسترسی به بازارهای بینالمللی و سرمایهگذاریهای خارجی میتواند به بهبود وضعیت اقتصادی کمک کند. از طرف دیگر، ایالات متحده نیز میتواند از بازارهای نوظهور و منابع طبیعی ایران بهرهبرداری کند. علاوه بر این، همکاری اقتصادی میتواند جو ایجاد اعتماد و احترام را میان دو کشور تقویت کند. این اعتماد میتواند به تسهیل مذاکرات در زمینههای دیگر، نظیر حقوق بشر و مسائل امنیتی منجر شود. (البته آمریکایی ها باز هم در اینجا نباید به عنوان یک هژمونی، در صدد غالب کردن آرمان های خود ذیل یک توافق جامع باشند و از دستاویزهای بی ارزشی مانند حمایت از گروه های تروریستی مانند سازمان مجاهدین، سواستفاده کرده و باز هم مثل گذشته به ایجاد پروندههای مضحک حقوق بشری روی بیاورند، که در این صورت یک بازی از پیش باخته است.)
3. کاهش تنشهای نظامی
کاهش تنشهای نظامی از دیگر راهحلهای مهم است که دو کشور میتوانند به آن بپردازند. این امر ممکن است شامل کاهش تعداد نیروها در مناطق مرزی یا کاهش فعالیتهای نظامی باشد. این نوع کاهش تنش میتواند به ایجاد فضایی امنتر برای هر دو کشور منجر شود. ایران میتواند با کاهش فعالیتهای نظامی خود در منطقه خلیج فارس، برای ایالات متحده این اطمینان را به وجود آورد که قصد حمله ندارد. در عوض، ایالات متحده هم میتواند از ارسال قایقها و ناوشکنهای خود به منطقه بکاهد. این اقدامات نه تنها به کاهش تنشها کمک میکند، بلکه میتواند مبنای محکمی برای مذاکرات آینده باشد. باید تاکید کرد که این نوع رویکرد نیاز به اعتمادسازی و مشاوره فعال دارد. اگر دو کشور بتوانند این اعتماد را بین خود شکل دهند، احتمال پیشرفت در دیگر زمینهها نیز بیشتر خواهد شد.(مسئله جالب توجه اینجاست که ایران، سالهاست به عنوان یک همسایه عضو ناتو، در کنار ترکیه، حسن همجواری را همواره رعایت کرده و بدون هیچ مشکلی، مراودات تجاری و امنیتی خود را نیز با ترکیه رو به جلو پیش میبرد.)
4. مذاکرات حقوق بشری
ایران و ایالات متحده باید به چالشهای حقوق بشری در هر دو کشور توجه کنند. بهبود وضعیت حقوق بشر در ایران میتواند به تسهیل روابط با ایالات متحده کمک کند. در عوض، ایالات متحده نیز میتواند در زمینه رعایت حقوق بشر در کشورهای دیگر خود را پاسخگو نشان دهد. نقش سازمانهای بینالمللی همچنین میتواند در این زمینه برجسته باشد. این سازمانها میتوانند به عنوان ناظر و میانجی در مذاکرات حقوق بشری عمل کنند و به ارتقای حقوق بشر در هر دو کشور کمک کنند. این رویکرد نهتنها به کاهش تنشها کمک میکند، بلکه میتواند همچنین به ایجاد روابط انسانیتر بین دو ملت بینجامد. علاوه بر این، مذاکرات حقوق بشری میتواند به دو کشور این امکان را دهد که مشکلات و چالشهای خود را با یکدیگر در میان بگذارند و از یکدیگر یاد بگیرند. توانایی درک یکدیگر و احترام به حقوق بشر میتواند به آرامش و امنیت بیشتری منجر شود.
5. برنامههای فرهنگی و آموزشی
ایران و ایالات متحده میتوانند با تبادل فرهنگی و برنامههای آموزشی به تقویت روابط خود بپردازند. این برنامهها میتوانند شامل تبادل دانشآموزان، دانشگاهیان، و هنرمندان باشند. این نوع تبادل فرهنگی میتواند باعث کاهش سو تفاهمها و مجوز به تعاملات انسانی شود. برنامههای آموزشی مشترک میتوانند به جوانان هر دو کشور فرصتهای جدیدی برای یادگیری و ارتباط با یکدیگر فراهم آورد. جوانان با همکاری در پروژههای مشترک میتوانند به درک بهتری از پیشینه و فرهنگ یکدیگر دست یابند. این نوع ارتباطات در درازمدت میتواند به تغییر تصورات اشتباه و تقویت روابط فرهنگی کمک کند. علاوه بر این، این تعاملات فرهنگی میتوانند به شکلگیری دوستانی جدید و حمایت از صلح و دوستی میان ملتها منجر شوند. مردم وقتی یکدیگر را میشناسند و تجربیات مشترکی دارند، میتوانند روابط بهتری برقرار کنند.
6. همکاری در زمینه تغییرات اقلیمی
تغییرات اقلیمی به عنوان یک چالش جهانی میتواند موجب همکاری نزدیکتر میان ایران و ایالات متحده شود. کشورهای مختلف به طور فزایندهای با چالشهای ناشی از تغییرات اقلیمی روبرو هستند و همکاری در این زمینه میتواند به کاهش تنشها کمک کند. این همکاری میتواند شامل تبادل فناوری، منابع و تجارب در زمینه انرژیهای تجدیدپذیر باشد. ایران با توجه به موقعیت جغرافیایی و منابع طبیعی خود، میتواند در پروژههای مرتبط با انرژیهای پاک همکاری کند. این نوع همکاری نه تنها به بهبود وضعیت زیستمحیطی کمک میکند، بلکه میتواند به ایجاد مشارکتهای اقتصادی سودمند نیز منتهی شود. ایالات متحده نیز میتواند از تکنولوژی و تجربیات ایران در زمینه مدیریت منابع طبیعی بهرهبرداری کند. از طرف دیگر، همکاری برای مبارزه با تغییرات اقلیمی میتواند به ایجاد اعتماد میان دو کشور کمک کند. این نوع فعالیت مشترک میتواند به عنوان پلی برای گفتگو در زمینههای دیگر، نظیر امنیت و تجارت عمل کند.
7. مذاکرات در زمینه هستهای
توافق برجام یا توافق هستهای میان ایران و گروه 1+5، یک نمونه از تلاشها برای حل بحران هستهای ایران بود. این نوع مذاکرات باید دوباره احیا شود و به شکل پیچیدهتری پیگیری گردد تا نگرانیهای هر دو طرف برطرف شود. هدف اصلی این مذاکرات باید تضمین عدم دستیابی ایران به سلاح هستهای باشد. در این مذاکرات، هر دو طرف باید به نیازهای یکدیگر توجه کنند. ایالات متحده میتواند از فشارهای اقتصادی خود بکاهد تا ایران به تعهدات خود به توافق هستهای پایبند بماند. در عوض، ایران باید شفافیت بیشتری درباره برنامه هستهای خود ارائه دهد و نگرانیهای جامعه بینالمللی را برطرف کند. احیای این مذاکرات میتواند زمینه را برای گفتگوهای بیشتر در زمینههای دیگر فراهم کند. روندی که در آن هر دو طرف احساس کنند که به خواستههای خود دست یافتهاند، میتواند به توسعه روابط بهتری میان دو کشور منجر شود.
8. استفاده از رسانهها
رسانهها نقش مهمی در تغییر نگرشها و معرفی واقعیتها دارند. ایران و ایالات متحده میتوانند از رسانههای خود برای انتقال پیامهای مثبت و حقیقت اطلاعات استفاده کنند. تولید و انتشار محتوای مثبت درباره هر دو کشور میتواند به ایجاد روابط بهتر کمک کند و از بدفهمیها جلوگیری کند. علاوه بر این، ایجاد برنامههای مشترک تلویزیونی، مستندها و کمپینهای آموزش عمومی میتواند به جذب علایق جوانان دو کشور کمک کند. این نوع برنامهها میتواند شامل مسابقات هنری و ورزشی باشد که میتواند دو ملت را به یکدیگر نزدیکتر کند و از کلیشهها بکاهد. روابط رسانهای سالم میتواند به شکلگیری تصورات مثبت و بهبود تصویر هر دو کشور در نظر یکدیگر منجر شود. این امر میتواند بر تصمیمسازان سیاسی هر دو کشور تأثیر مثبت بگذارد و به تقویت گفتگوهای مؤثرتر کمک کند.
9. تمرکز بر منافع مشترک
ایران و ایالات متحده میتوانند بر روی منافع مشترکی که دارند تمرکز کنند و این امر میتواند به ایجاد همکاریهای بیشتر منجر شود. مسائل مانند مبارزه با تروریسم، تامین امنیت منطقه و جلوگیری از پدیده قاچاق انسان از جمله مسائلی است که میتوانند به عنوان پایهای برای همکاری مطرح شوند. توجه به این منافع مشترک میتواند به کاهش تنشها و ایجاد فضایی برای گفتگوهای سازنده و مثبت کمک کند. وقتی هر دو طرف درگیر مسائلی میشوند که به نفع خودشان است، تمایل بیشتری برای همکاری و مذاکره خواهند داشت. همچنین، این نوع همکاری میتواند تصورات اشتباه را از بین ببرد و دیدگاههای کلیشهای نسبت به یکدیگر را به چالش بکشد. همکاری در مسائل مشترک میتواند نشان دهد که منافع مشترک میتواند بر تنشها غالب شود.
10. استفاده از نرمافزارهای میانجیگری
در مواقعی که مذاکرات به بنبست میرسند، میتوان از میانجیگرهای مطمئن و امین، مانند پادشاهی عمان، مالزی(به عنوان یک کشور مسلمان) و حتی سوئیس به عنوان یک کشور بی طرف به صورتابزاری برای تسهیل ارتباطات بین دو کشور استفاده کرد. این نرمافزارها میتوانند کمک کنند تا ایدهها و نظرات به طور مستقیم و بدون فشارهای سیاسی به اشتراک گذاشته شوند. این نوع ارتباطات ممکن است به دو کشور اجازه دهد تا بدون ترس از عواقب سیاسی، نظرات و خواستههای خود را با یکدیگر در میان بگذارند. در حالی که قدرتهای سیاسی تمایلی به ریسک دارند، این ابزارها میتوانند به عنوان یک وسیله مطمئن عمل کنند. استفاده از این راه حل، میتواند منجر به پیدا کردن راهحلهای نوآورانه برای مسائل پیچیدهتری شود که ممکن است در مذاکرات مستقیم به آنها پرداخته نشود. این رویکرد میتواند در از بین بردن موانع در روابط کمک کند و در نهایت به نزدیکی دو کشور منجر شود.