آسیانیوز ایران؛ سرویس اجتماعی:
بارها مشاهده کرده ایم که برخی مبلغان دینی، معلمان، طلبه ها و پزشکان در مدرسه، مسجد یا بر صفحه تلویزیون ظاهر می شوند تا از تاثیرات روزه بر سلامتی جسم بگویند. خبرنگاران صدا و سیما هم مدام با ورزشکاران و افراد خاص مصاحبه می کنند تا این جواب را بشنوند که راز اصلی موفقیت و قهرمانی آنها گرفتن روزه و خواندن نماز بوده است. سالهاست بسیاری از مروجان امور دینی سعی می کنند با توجیهات پزشکی، مفید بودن روزه و نماز را اثبات کنند.
آن ها نمی دانند با این عمل «دین» و امر دینی را در حد یک ورزش یا رژیم غذایی برای پیشگیری از چاقی تقلیل می دهند. مروجان دینی فکر می کنند اگر دین را در خدمت علم و با کمک علم توجیه کرده و عاملی منطقی برای آن بیابند به جمعیت دینداران خواهند افزود. اما مسئله ای که به آن توجه نمی کنند این است که اگر دین به عنوان ورزش یا رژیم لاغری معرفی شود، نتیجه معکوس خواهد داد و افراد قطعا راه های راحت تر و سریعتری از نماز و روزه را برای ورزش و لاغری پیدا خواهند کرد! در این نگاه تجربی، جماعت مومنین به «عدد» تقلیل می یابد و مسئله ایمان و باور قلبی در آن چندان مطرح نیست. (اصرار صدا و سیما برای نشان دادن خیل عظیم جمعیت در پیادهروی اربعین، یا لحظه تحویل سال در مشهد یا نماز جمعه را ببینیم)
این نگاه در تقابل با نگاه دین در نزد پیشوایان دینی دارد. از عیسی مسیح تا امام حسین(ع) که با جمعیتی اندک برای حق طلبی خود ایستادگی کرد، همه گواه بر آن است که پیشوایان دینی ایمان و باور قلبی مومنین را به جماعت بی شمار مومنینِ ظاهری ترجیح می دادند. از نظر امام محمد غزالی و بسیاری از عارفان «ایمان علم زده» و «ایمان عقل زده» کاری از پیش نمی برد، جز اینکه بر شک و حیرت می افزاید. غزالی به جنبه شهودی بودن ایمان به جای جنبه استدلالی و عقلانی آن تاکید میورزد. در اندیشه غزالی ایمان تسلیم شدن در برابر خواست و اراده خداوند است. به عنوان مثال اگر کسی از غزالی می پرسید فایده نماز و روزه چیست، نمیگفت که برای سلامتی مفید است یا باعث تناسب اندام و ورزش و.. امثالهم میشود، بلکه یک پاسخ میداد و آن این بود که روزه می گیریم چون خداوند اینگونه مقدر کرده است.
در نظر کییر کیگور متاله و فیلسوف دانمارکی نیز ایمان با براهین عقلانی و مناسک کلیسایی قابل دستیابی نیست، بلکه ایمان انتخابی درونی است که در نتیجه تعارضات درونی انسان رخ میدهد. در اندیشه کیگارد ایمان همچون قدم گذاشتن در مسیری است که هیچ آگاهی به خطرات یا پستی و بلندی مسیر نداریم. به بیانی دیگر ایمان را نمیتوان با حساب و کتاب و برآورد هزینه و فایده به کسی القا کرد بلکه یک تصمیم و انتخاب فردی است. ایمانی که کیگارد از آن سخن می گوید، توأم با رنج و سختی و سرشار از شوریدگی است. او ابراهیم نبی را مظهر و شهسوار ایمان میداند، چرا که او امر محال را میپذیرد. از آنجایی که خداوند به ابراهیم فرزندی اعطا می کند، ابراهیم بنا به خواست خدا و در یک آزمون دشوار و سخت نفرین و طرد شدگی از جامعه و خانواده را به جان می خرد و خود را مجبور و ملزم به قربانی کردن فرزندش می داند. از نظر کیگارد عمل ابراهیم در بردن اسماعیل به سمت قربانگاه نمایانگر ایمان حقیقی اوست.
دین در جهان معاصر
دین در جهان معاصر آن ساحت قدسی و وحیانی خود را از دست داده است و به مجموعه ای از آیین های ظاهری که اغلب از روی ترس یا با اهداف تجاری و کسب منفعت انجام می گیرد، تغییر شکل داده است. در جامعه امروز ما روحانی و مداح از هر برهه ای از تاریخ ابن سرزمین بیشتر است، افرادی که ریش می گذارند و چادر به سر می کنند، در همه رئوس حاضرند، کوچکترین منکری مجازات میشود، شعار دینی بر تمام خیابان ها و کوچه ها آویزان است، نام تمام اماکن تجاری و تفریحی و غیره نامهای دینی است، صدا و سیما به صورت بی وقفه از دین می گوید و... ولی با اینحال «ایمان» و «باور» کم رمق تر و کم رنگ تر از همیشه به نظر می رسد. اما چرا؟! چون به قول هایدگر، بحث برانگیزترین موضوع در زمانه اندیشیدن آن است که ما هنوز اندیشه نمی کنیم!
"اندیشیدن" چیست؟
هایدگر می گوید که ما "اندیشه نمی کنیم"، تاکید می کند حتی آنان که به صورت تخصصی فکر می کنند، یعنی سر و کارشان با قلم و کاغذ و یا عدد و ارقام یا حتی فلسفه است و دانش، آنان نیز نمی اندیشند، و همگی دچار "فقر تفکریم" اما یعنی چه که ما نمی اندیشیم، مگر اندیشه چیست؟ هایدگر در کتاب «چه باشد آن چه خوانندش تفکر» به خوبی نشان میدهد که؛ انباشتن اطلاعات ذهن، به معنای اندیشیدن نیست، کتاب هایی که یک دانشجوی رشته ی فلسفه می خواند، سقراط یک دهم اش را هم نخوانده بود حتی به خواب هم ندیده بود، اما با این وجود در حقِ او گفته شده است که"کل تاریخ فلسفه ی غرب، تنها حاشیه ایست بر سقراط"
به یک اعتبار اشتباه و خطای انسان این عصر آن است که انباشتن اطلاعات در ذهن و کسب هر اطلاعاتی را اولا)دانش می پندارد
ثانیا) این انباشتگی را نیز «اندیشه» می انگارد.
چیزی که ذهن ما را به خود مشغول کند، اندیشه نیست، هزاران هزار پست در شبکه های اجتماعی است که ادعای آگاهی دارد و در عین حال بسط جهل می کند، هرگز «اندیشه» نیست! اگر مشغولیات ذهنی، اندیشه نیست و نمی توان آن را اندیشه نامید، پس چه چیز است که آدمی را به اندیشه فرا می خواند؟ طبیعت؟ تکنولوژی؟ جامعه؟ اقتصاد؟ فرهنگ؟ دین و دیانت؟ فلسفه؟ علوم انسانی؟ تجربه؟
این ها که همه در ذیل همان انباشتن اطلاعات و کسب دانش قرار میگیرد، پس " چه باشد آنچه خوانندش تفکر؟" چه چیز ما را به "اندیشه کردن و اندیشیدن دعوت می کند"؟ همانطور که در رابطه با فهمیدن، "عمل فهم داریم" و "فهمیدن هم یک نوع عمل" است، اندیشه نیز چنین است، هایدگر اندیشه را یک عمل و تجربه می داند، از "تجربه ی تفکر" سخن می گوید، او از تجربه ی تفکر و آموزش اندیشه سخن می گوید، و همین است که برای او مهم است، یعنی آموزش اندیشه است که مهم است، و نه "انباشتن اطلاعات"
این تجربه ی تفکر چه نوع تجربه ای است؟ و چه چیز ما را به "اندیشیدن" و یا "عمل اندیشیدن و تجربه ی تفکر" دعوت می کند؟ هایدگر می گوید؛ این خود "اندیشیدن" است که ما را به اندیشیدن دعوت می کند! وقتی اندیشیدن و تفکر، یک عمل و تجربه باشد و ما بدانیم و بیاموزیم که به چه طریق می شود آن اندیشه را تجربه کرد، در آن صورت خواهیم دانست که چگونه اندشیدین ما را به اندیشیدن، دعوت میکند، گفتیم که اندیشیدن یک عمل و تجربه است، اما چه نوع تجربه ای ست؟ تجربه ای است که در "راه" به دست می آید، بنابراین اندیشیدن می شود چیزی که در راه به دست می آید، اما نباید فراموش کرد که هایدگر سریعا می گوید که «غایت» اهمیتی ندارد، پایانِ راه مهم نیست، اصلا این راه پایانی ندارد، که مهم باشد یا نباشد، اندیشیدن "کسب اطلاعات" نیست، آنچه ارج و قرب دارد فرایندِ استدلال است؛ فی المثل بارها مشاهده کرده اید افرادی را که با گزاره ی «می دانم چه می خواهی بگویی» مانع از استدلالِ شما و شنیدنِ شدن سخن شما شده اند، یعنی خود، ادعا کرده اند، اما گوشی برای شنیدن نداشته اند و این یعنی فلج کردنِ دیالوگ! «
گفتن، دوختن، بریدن، حکم صادر کردن، و در عین حال نشنیدن!» در اینجا نفسِ فرایند است که بها دارد حتی اگر نادرست باشد و دگمیت و سیستم سازان، دقیقا با همین فرایند مشکل دارند و به همین جهت هم است که با نفسِ اندیشه زاویه پیدا می کنند! باری، بشر امروز، دچارِ بمبارانِ اطلاعات شده است و سودای آن دارد که هر چه در هر جا رخ میدهد سریع همان را بفهمد و سریع هم هضم اش کند، یعنی در پی "سرعت بخشیدن به امور است" حتی سرعت بخشیدن به "خواندن" و حتی "سرعت بخشی به تامل و تمرکز و تفکر"
باید گاهی از گرداب روزمرگی و هیاهوی تکرار، خود را بیرون بکشیم و زمانی را در سکوت و آرامش به تامل و جستجوی خودمان اختصاص بدهیم. هر روز دقایقی را با خود خلوت کنیم و به همه چیز خوب بیندیشیم. آن حرف های ناب و عمیق را در ذهن مرور کنیم و معنای آنها را در زندگی خود و در درون خویش پیدا کنیم. اگر اندیشیدن و تامل کردن را مدتی تمرین کنیم، خیلی زود خواهیم دید که دریچه هایی از درک نو و بینش بی سابقه به روی مان باز می شود و این روشنی، حاصل آگاهی و خردمندی است. اما آیا تامل و تمرکز و تفکر سرعت بر دار است؟ آیا راه اندیشه، اتوبان است که سرعت بردار باشد؟ سرعت برداشتن و سریع بودن در وادی اندیشه به معنای مبتذل کردن و سطحی نمودن آن است، و این سطحی نمودن، و تنزل بخشیدن و به ابتذال کشیدن امور و وادی اندیشه بهترین گواه بر نیاندیشیدن انسان امروز و سخنِ آغازینِ ماست.
تحلیل سیاسی و اجتماعی آسیانیوز ایران
سکولاریزاسیون پنهان در پوشش دین رسمی
رویکرد رایج در رسانههای حکومتی و نهادهای تبلیغی ایران، که میکوشد دین را با توجیهات علمی و عقلانی ترویج کند، در واقع نوعی سکولاریزاسیون ناخواسته را دامن میزند. وقتی نماز و روزه نه به عنوان امور قدسی، بلکه به عنوان ابزاری برای «سلامتی جسم» یا «موفقیت شغلی» معرفی میشوند، ناخودآگاه دین از جایگاه متعالی خود به سطح یک تکنیک کاربردی تنزل مییابد. این همان چیزی است که فیلسوفانی مانند هایدگر و کییرکگور نسبت به آن هشدار دادهاند: تبدیل ایمان به یک کالای مصرفیِ عقلانی.
از سوی دیگر، این رویکرد با سیاستهای حکومتی که بر کمّیتِ دینداری (جمعیت نمازگزاران، راهپیماییهای میلیونی) تأکید دارد، همسو است. اما آمارهای داخلی از کاهش معنادار اعتقادات قلبی در نسل جوان خبر میدهد. این تناقض نشان میدهد که دینداریِ تحمیلی و عقلانیشده نه تنها جذابیت خود را از دست داده، بلکه به ضد خود تبدیل شده است.
راه حل چیست؟
شاید به جای تکیه بر استدلالهای علمی یا نمایش جمعیتهای عظیم، باید به بُعد شهودی و اگزیستانسیال ایمان بازگشت؛ همان چیزی که عارفانی مانند غزالی و فیلسوفانی مانند کییرکگور بر آن تأکید داشتند: ایمان، انتخابی است در دل تردیدها، نه نتیجه محاسبات سود و زیان. تا زمانی که دین به عنوان یک دستورالعمل اداری یا یک مشاور سلامت تبلیغ شود، نمیتوان انتظار داشت که عمق معنویتی در کار باشد.