شنبه / ۱۶ فروردین ۱۴۰۴ / ۰۰:۲۶
کد خبر: 28811
گزارشگر: 548
۵۰۰
۲
۱
۵
بررسی ابعاد مختلف جامعه شناختی یک نزاع

چرا کردها و ترک ها در ارومیه درگیر شدند؟!

چرا کردها و ترک ها در ارومیه درگیر شدند؟!
نوروز امسال اتفاقات تلخی در ارومیه رخ داد. ماجرا از این قرار بود که مطابق هر سال و همیشه، برخی مردم این شهر که عموما کردزبان‌ها هم بوده‌اند جشن نوروز را گرامی داشته‌اند و طی یک فرآیند طبیعی به پایکوبی برای نوروز پرداخته‌اند. اما ماجرا از جایی تبدیل به مساله می‌شود که یک فراخوان با محوریت احتمالا یک روحانی صاحب‌نام این شهر کلید می‌خورد، عنوان فراخوان: اجتماع علویون!

آسیانیوز ایران؛ سرویس اجتماعی:

 

پوریا زرشناس

پوریا زرشناس - دکترای اقتصاد انرژی های تجدیدپذیر

 

نوروز امسال اتفاقات تلخی در ارومیه رخ داد. ماجرا از این قرار بود که مطابق هر سال و همیشه، برخی مردم این شهر که عموما کردزبان‌ها هم بوده‌اند جشن نوروز را گرامی داشته‌اند و طی یک فرآیند طبیعی به پایکوبی برای نوروز پرداخته‌اند. اما ماجرا از جایی تبدیل به مساله می‌شود که یک فراخوان با محوریت احتمالا یک روحانی صاحب‌نام این شهر کلید می‌خورد، عنوان فراخوان: اجتماع علویون! از ابتدای نوروز متاسفانه عده ای با ایجاد تظاهرات در ارومیه و گله از جشن نوروزی که در بخشی از ارومیه برگزار شد، تظاهراتی را راه انداختند. این قضیه سریعا در شبکه های اجتماعی مانند ایکس (توئیتر) وایرال شد. همین موضوع باعث شد عده ای خاص از مردم ارومیه دست به اعتراض بزنند و نماینده مجلس ارومیه ” نادر قاضی پور ” نیز در این تظاهرات نیز شرکت کرد!!! جشنی که در ارومیه برگزار شد یک جشن سنتی بود که در اولین روز فروردین 1404 برگزار شده بود و گروهی از این جشن و پایکوبی مردم ناراضی شدند و در خبرها یاد شده که این موضوع به دلیل شهادت امام علی(ع) درست و به جا نبوده است.در دو روز گذشته اتفاقات تلخی در ارومیه رخ داده. ماجرا احتمالا از این قرار است که مطابق هر سال و همیشه، برخی مردم این شهر که عموما کردزبان‌ها هم بوده‌اند جشن نوروز را گرامی داشته‌اند و طی یک فرآیند طبیعی به پایکوبی برای نوروز پرداخته‌اند. اما ماجرا از جایی تبدیل به مساله می‌شود که یک فراخوان با محوریت احتمالا یک روحانی صاحب‌نام این شهر کلید می‌خورد، عنوان فراخوان: اجتماع علویون. 

منابع خبری محلی ادعا می‌کنند عمده‌ی جمعیت علویون آذری زبان‌ها بوده‌اند. همان منابع ادعا کرده‌اند که این تجمع واکنشی علویون در اعتراض به جشن نوروز بوده‌. به هر حال افرادی، آذری‌های عزیز و کردهای عزیز را علیه هم تحریک کرده‌اند. یک طرف با رویکرد ملی‌گرایی و طرف دیگر هم که تشیع.  در این میان البته خبرگزاری‌هایی نظیر مهر فقط تجمع مربوط به آذری‌ها را پوشش داده‌اند و از جشن نوروز چیزی را بازتاب نداده‌اند. لازم به ذکر است که ادعاهای دو طرف منازعه مبهم است و هیچ قضاوتی نمی‌توان درباره این ماجرا داشت. حس وحدت و همدلی و احترام به تمامیت ارضی و اعتقادات مذهبی شاید تنها راه نجات است. 

 

 تحلیل واقعه و واکنش‌های دوگانه‌

رحیم جانبخش، فرمانده انتظامی آذربایجان غربی از «شناسایی و دستگیری ۲۲ نفر از عوامل اصلی» » خبر داد که به گفته او « قصد ترویج نفرت‌پراکنی و فتنه قومی» داشتند. آقای جانبخش گفت در مراسم عزاداری حضرت علی «برخی جریانات تجزیه‌طلب» تلاش کردند با فراخوان‌ از این مراسم «سوءاستفاده» کنند. جشن‌های سال نو خورشیدی امسال در حالی برگزار می‌شود که همزمان شده است با ماه رمضان و مناسبت‌های آن. در ارومیه نیز مثل بسیاری از شهرهای ایران گروه‌هایی از جمله شهروندان کرد به شادمانی پرداختند در حالیکه  دستجات عزاداری هم برای امام اول شیعیان سوگواری کردند از جمله عزاداری روز شنبه که هزاران نفر در آن شرکت کردند. در این میان برخی این سوگواری سنتی را که هر سال برگزار می‌شود در تعارض با جشن‌ و پایکوبی‌ها دیدند و آن را به «درگیری کردها و ترک‌ها» نسبت دادند درحالیکه برخی دیگر آن را رویدادی عادی مثل هر سال دیدند هر چند که حضور نیروهای امنیتی در اجتماع شنبه چشمگیر بود. موجی از واکنش‌های سیاسی، رسانه‌ای و مردمی در داخل و خارج از ایران در پی برگزاری مراسمی حکومتی با عنوان «اجتماع علویان» در روز دوم فروردین ۱۴۰۴ در ارومیه به راه افتاده است؛ تجمعی که با شعارهای مذهبی، قومی و برخی رفتارهای جنجالی همراه بوده است.

این تجمع که با فراخوان محمد خلیل‌پور، رئیس روحانی شورای شهر ارومیه، و حضور افرادی چون نادر قاضی‌پور، نماینده سابق ارومیه در مجلس، برگزار شد، با شعارهایی از جمله «یا حیدر حیدر» و نیز برخی شعارهای تند قومیتی علیه شهروندان کُرد همراه بود. شرکت‌کنندگان در این تجمع با چوب‌دستی‌هایی شبیه به هم در دست و تصاویر روحانیون محلی در این تجمع حاضر شدند! فراخوان برای این تجمع از سوی رئیس شورای شهر ارومیه، پس از آن صورت گرفت که شهروندان کُرد منطقه یک روز پیشتر جشن نوروز را در تجمعی همراه با پایکوبی در ارومیه برگزار کرده بودند که همزمانی آن با ۲۱ ماه رمضان، روایت ضربت خوردن امام اول شیعیان، واکنش منفی محمد خلیل‌پور، رئیس شورای شهر ارومیه، را درپی داشت.

درپی این تجمع، واکنش‌های دوگانه‌ای به آن آغاز شد. فعالان مدنی و رسانه‌های مستقل، تجمع دوم فروردین افراد حکومتی را بخشی از سناریوی تکراری «تفرقه بینداز و حکومت کن» دانستند. رسانه‌هایی مانند کردپرس، «رفتار توهین‌آمیز» گروهی از شرکت‌کنندگان را حاصل تحریک نیروهای «پان‌ترک» و هدایت‌شده توسط برخی نهادهای امنیتی دانستند. در مقابل، رسانه‌های اصولگرا این مراسم را «وحدت‌بخش و نماد ارادت مردم آذربایجان به امام علی» توصیف کردند. خبرگزاری‌هایی چون مهر و ایسنا از «حضور خیل عظیم عزاداران» ترک‌زبان و حتی «مشارکت شهروندان کرد و اهل سنت ارومیه در سوگواری امام علی» خبر دادند. برخی از رسانه‌های داخلی با گرایش‌های معتدل نیز نسبت به این حواشی هشدار دادند. 

زبان مادری یا زبان نفرت؟

به نقشه‌های خیالی که قبیله گرایان از آینده ایران ترسیم می کنند، بنگریم.  در عموم این نقشه‌ها استان لرستان و مناطق لُرنشین خوزستان و چهارمحال بختیاری و کهکیلویه و بویر احمد و مناطق قشقایی نشین فارس همپوشانی دارند.  بسیاری از شهرهای دیگر ایران از جمله آذربایجان غربی و ایلام هم در دو نقشه همپوشانی دارد. حال فرض بگیریم که اصلا قدرت مرکزی و نظامی در ایران سقوط کرد و هر قومی حکومت محلی خود را تشکیل داد، آنگاه سرنوشت شهری مانند ارومیه یا نَقده و پلدختر چه می شود؟ در این موارد شهرها و استانهای متنوع قومی (که کم هم نیستند) کدام قوم عقب نشینی کرده و شهر را به قوم دیگر واگذار خواهد کرد؟ و یا به فرض واگذاری نحوه مواجهه قوم غالب با قوم مغلوب چگونه خواهد بود؟ 

یا در حکومت خیالی «الاحواز» سرشونت آن ۴۰ درصد غیر عرب زبان ساکن اهواز و ۶۰ درصد غیر عرب زبان ساکن خوزستان چه خواهد بود؟ برای مثال ایذه یا اندیمشک به کدام قبیله واگذار خواهد شد؟  به استان همدان نگاه کنیم. در این استان ترک زبان و لُرزبان و فارس زبان در همسایگی یکدیگر زندگی می کنند یا در شهرکرد، ترک زبان و لر و بختیاری در همسایگی هم زندگی می کنند. حال قبیله‌گرای فدرالیست پس از تقسیم ایران به «قبایل جعلی» چه نسخه ای برای استان مثلا همدان یا خوزستان و قزوین و... خواهد داشت؟

به حوادث چند سال اخیر میان ارمنستان و جمهوری باکو نگاه کنیم. در منطقه قره باغ آیا ارامنه و باکویی ها به توافق رسیده اند یا همیشه دست به ماشه بوده و این نفرت قومی و زبانی است که حرف اول و آخر را می زند؟  اغلب استان ها و شهرهای ایران تلفیقی بسیار درهم تنیده از اقوام مختلف هستند و آنکه شعار قبیله گرایی سر می دهد آگاهانه به دنبال ایجاد حمام خون در بسیاری از مناطق کشور است. حمام خونی که بازنده اصلی آن مردم همان شهر و منطقه خواهند بود.

در سال ۱۹۹۴ به دنبال سقوط هواپیمای حامل رئیس‌جمهور وقت رواندا «قوم هوتو» ( قوم اکثریت ساکن روآندا) از وضعیت آشوب و ضعف قدرت مرکزی استفاده کرده و این جنایت را به «قوم توتسی» (قوم اقلیت) ساکن این کشور نسبت داد. همین امر باعث آغاز درگیری‌های شدید میان این دو قوم شد. در جریان نسل‌کشی سال ۱۹۹۴ روآندا که از آن تحت عنوان تاریک‌ترین فاجعه انسانی نیم سده گذشته یاد می‌شود، علاوه بر کشته‌شدن هشتصدهزار نفر به هزاران زن هم تجاوز جنسی شد.

هر دو قوم یک نژاد، یک فرهنگ و یک تاریخ مشترک داشتند اما تلفیق تاریخ استعمار زده و جهالت و تعصب و شستشوی مغزی جنایتی را رقم زد که در تاریخ نمونه مشابه ندارد. قبیله‌گرایی وابسته به بیگانه که در چند سال اخیر بر فعالیت خود افزوده و در استان‌های مانند آذربایجان غربی و آذربایجان شرقی و کردستان بر ایجاد بیزاری قومی میان ترک‌زبان و کردزبان دمیده و در مواقعی هم موفق به ایجاد تنش در ورزشگاه‌ها و دانشگاه‌های این مناطق شده است، اگر کمی قدرت بگیرد حمام خونی به راه خواهد انداخت که نسل‌کشی روآندا از خاطر جهانیان برود. تاریخ برای سرگرمی نیست، تاریخ رویدادنگاری نیست، تاریخ سراسر تامل و بینش و نتیجه تجربه هزاران ساله تمدن بشری است و آنکه از تجربه دیگران عبرت نگرفته و دنبال تکرار تجربه آنها باشد ممکن است سیلی سختی از روزگار بخورد.

ستیز با هویّتِ ملّی

روزی از محمّد حسنین هیکل، نویسنده مشهور مصری، پرسیدند: شما مصریان با آن پیشینۀ درخشان فرهنگی چه شد که عرب زبان شدید؟! گفت :ما عرب زبان شدیم برای اینکه فردوسی نداشتیم ! کلود لوی استروس از نظریه پردازان برجسته در حوزه انسان شناسی مدرن می گوید: «برای اینکه یک فرهنگ اصالت خود را حفظ کند و در عین حال مولد نیز باشد، می‌باید که هم خود فرهنگ و هم اعضای آن به اصالت خود [و حتی تا حدودی به برتری خود بر دیگران] معتقد باشد.» در مملکت ما اما مسئله کاملا برعکس است. در اینجا بسیاری از روشنفکران و شبه روشنفکران و نظریه‌پردازان و صاحبان قدرت و... طی یک قرن گذشته تا آنجا که می توانسته اند بر وجوه مختلف تاریخ و فرهنگ این سرزمین تاخته اند و به اسم مبارزه با دگماتیسم و تبلیغ جهان وطنی، هر چیزی را که اندک رنگ و بوی ملی داشته است به بوته نقد و تمسخر گرفته‌اند. در اینجا دهه‌هاست عرفان ایرانی توسط بسیاری از همین شبه روشنفکران و نیهلیست های مجازی به سخره گرفته شده است. در اینجا دهه هاست بسیاری از شاعران ایرانی با اتهامات مضحکی چون شاعران درباری و ستایشگران شاهان و پادشاهان (این در حالی است که بسیاری از هنرمندان بزرگ غرب هم زیر چتر حمایتی پادشاهان و حاکمان توانسته اند آثار خود را ثبت و ماندگار نمایند) و امثالهم زیر بوته نقد رفته اند. (آن‌هم از سوی کسانی که حتی توان خواندن بدون غلط دو بیت از مثنوی و شاهنامه و حافظ را ندارند.) در اینجا دهه هاست موسیقی ایرانی به عرعر و هاهاهای کسل کننده متهم بوده است.  در اینجا دهه هاست امپراطوری های بزرگ ایران باستان به حکومت جباران تاریخ و دست نشانده های صهیونیسم تقلیل داده شده و مدام مورد توهین قرار گرفته است. در اینجا دهه هاست بسیاری از آیین و رسومات ایرانی به اسم خرافات و نژادپرستی و خودبزرگ بینی و امثالهم نقد شده و مورد اهانت واقع شده است. در اینجا سال هاست زبان فارسی [با تاریخ زیسته ادبی بیش از هزارسال] با برچسب جعلی زبان قومی تعریف شده و مدافعانش با برچسب ضدفرهنگی و سخیف »پان فایس« مورد توهین و غضب قرار گرفته است. در این میان اگر کسی هم جرات کرده و لعن زمانه را به جان خریده و به دفاع از فرهنگ و تاریخ و هنر و آیین های این سرزمین برخاسته است یا توسط خود جامعه به حاشیه رانده و حذف شده است یا در مظان اتهام عمومی بوده و یا به دگماتیسم و تحجر و نژادپرستی متهم شده است. به قول صادق هدایت در اشک تمساح، افتخار به عظمت باستانی تا آن حد مفید است که موجب تشویق و پیشرفت مادی و معنوی یک ملت در نبرد آینده او بشود، نه اینکه او را خودپسند و متعصب بار بیاورد و نه اینکه بخواهند با این نوحه سرایی‌ها او را به خواب غفلت ببرند و در فلاکت خود محکوم بکنند. کسی منکر ملیت، زبان و افتخارات گذشته‌ی ایران نمی‌باشد. تا همان اندازه که نسبت به زمان و مکان در مسیر تاریخی مقامی برای خود احراز کرده‌ایم اما تکرار ملت شش هزار ساله و ذکر نام سیروس و داریوش و انوشیروان و سلطان محمود و شاه عباس برای مردم نان و آب نمی‌شود و عرق وطن پرستی کسی را نمی‌جنباند و یک قدم هم ما را جلو نمی‌برد. شاید کسی معتقد باشد که انسان قرن بیست و یکمی که در دهکده جهانی زندگی می کند دیگر چه نیازی به شعر و ادبیات و موسیقی محلی و زبان ملی و تاریخ و این چیزها دارد، اویی که می تواند راحت زبان انگلیسی یاد بگیرد و موسیقی و فیلم انگلیسی ببیند و خویش را از بند سنت برهاند. البته هر شخصی در انتخاب خویش کاملا آزاد است اما نتیجه چنین تربیتی انسان «جهان وطن» و آزاد نخواهد بود و به موجودی بی‌هویت و گیج و بی ریشه‌ بدل خواهد شد که نمونه‌های سلبریتی شده آنها به وفور در دسترس و قابل مشاهده است. دوستانی مدام ایراد می‌گیرند که شما فقط به مردم انتقاد می‌کنید و همه مشکلات را از چشم مردم می‌بیند. به نظرم اینگونه دیدن مطالب، ناشی از یک سو برداشت و عدم مطالعه دقیق است. به قول مرحوم دکتر کاتوزیان، ایرانیان از داستان‌سرایی، لطیفه‌گویی، شوخی و شایعه‌پردازی لذت می‌برند؛ شایعه‌ها و داستان‌های ضدحکومت را به‌راحتی می‌پذیرند و در ساختن بی‌رحمانه‌ترین شوخی‌ها برای مسخره کردن صاحبان قدرت، به‌ویژه دولت، اُستادند. به‌گفته‌ی شاعر برجسته‌ی معاصر، مهدی اخوان ثالث، «زندگی‌مان شعر و افسانه». اگرچه زندگی ایرانی عناصر دیگری نیز دارد، شعر، اسطوره و افسانه، عرفان و دین بخش بزرگی از زندگی روزمره را تشکیل می‌دهند. احساس در میان ایرانیان و در شکل دادن به آرای آنان، جایگاهی والاتر از عقل دارد. برای یک ایرانی، احتمال پذیرفتن نکته‌ای که با داستان، شعر یا استدلالی فوق‌العاده و ماورای منطق توجیه شده باشد بیشتر است، تا پذیرفتن استدلالی صرفاً منطقی یا شواهد عینی.

به قول استاد شفیعی کدکنی: «انگلیسی‌ها بعد از اینکه مسلّط شدند، گفتند گور بابای زبان فارسی، شما زبان فارسی براتون خوب نیست. شما بیایید اردو رو که یک زبان محلّی است، اینو بگیرید بزرگش کنید و همین کار رو کردند. می‌دونستند که زبان فارسی شاهنامه داره، مثنوی داره، سعدی داره، حافظ داره، نظامی داره؛ می‌تونه با شکسپیر کشتی بگیره. ولی زبان اردو چیزی نداره که با شکسپیر کُشتی بگیره. بعد از مدتی بچّهٔ هندی میگه: گور بابای این زبان اردو. من که می‌تونم شکسپیر بخونم، چرا این شعرهای ضعیف و این ادبیات چی چی... اصلاً زبانم رو انگلیسی می‌کنم، چنانکه کردند...ما نمی‌خوایم هیچ زبان محلّیی رو خدای‌نکرده... چون این زبان‌های محلّی پشتوانه فرهنگی ما هستند. ما اگر این زبان‌های محلّی رو حفظ نکنیم، بخش اعظمی از فرهنگ مشترکمون رو عملا نمی‌فهمیم»

به پاس هر وجب خاکی از این ملک

چه بسیار است، آن سرها که رفته؛

ز مستی بر سر هر قطعه زین خاک

خدا داند چه افسرها که رفته...

غیریت‌ سازی‌های دروغینی که در باکو و آنکارا ساخته می‌شوند

یکی از رفتارهای پرتکرار و مورد علاقه تجزیه‌طلبان [در کنار جعل ریشه تاریخی برای اقوام ایرانی]، تأکید بر «یکسان‌سازی دروغین» است. به‌عنوان مثال «تجزیه‌طلبان تُرک‌زبان» همان‌قدر که بر دوگانه جعلیِ زبانیِ «فارس و ترک» یا «ترک و کُرد» تأکید کرده و «قومیت» را در برابر «ملیت ایرانی» برجسته می‌سازند، در مواجهه با رنگارنگی و تنوع «قومی-زبانی» تُرک‌زبانان ایران راه یکسان‌سازی در پیش می‌گیرند. آن­ها مدام به مخاطبان خود القاء می‌کنند که مثلا ما را چه به کرمان و اصفهان و...

اما در مقابل سؤال یک تُرک‌زبان ]مثلا ساکن استان مرکزی] که می‌گوید: «ما را چه به باکو؟» سریعا به توهم و هذیان متوسل شده و سعی در جعل تاریخ و فرهنگ مشترک میان ترک‌زبانان ایران و باکو و استانبول می‌کنند! واقعیت آن است که تُرک‌زبانان عزیز کشور ما، به هیچ‌وجه از لحاظ گویش و لهجه شباهتی به یکدیگر ندارند. به‌عنوان مثال لهجه و گویش یک «تُرک‌زبان شاهسون ساوه‌ای» یا یک «ترک زبان شهرکردی» با یک «تُرک‌زبان ارومیه‌ ای» کاملا متفاوت است و چه بسا به سختی زبان یکدیگر را متوجه می‌شوند. این مسئله در مورد تُرک قشقایی و ترکمن و تُرک‌زبانان اصفهانی و همدانی و تبریزی و... نیز وجود دارد و بسیاری از آن­ها در برخورد با یکدیگر به سختی زبان ترکی هم را متوجه می‌شوند. تُرکی ترکیه(استانبولی) که دیگر جای خود دارد و به ندرت تُرک‌زبانی در ایران می‌توان یافت که در ترکیه زندگی نکرده یا آموزش زبان تُرکی ندیده باشد و مثلا سخنان اردوغان را متوجه شود. بر اساس تجربه شخصی باید بگویم که در مواجهه با دوستان تُرک‌زبانِ بسیاری از نقاط کشور، مشاهده کرده ام که ترک زبانان اقلیم های مختلف، عموما بعد از چند دقیقه مجبور به ادامه گفتگو به زبان فارسی می‌شوند، چرا که توان فهمیدن درست لهجه و گویش یکدیگر را ندارند. این مسئله نه فقط در میان تُرک‌زبانان ایران بلکه در میان کُردها نیز وجود دارد. به‌عنوان مثال کلهرْزبان ایلام و کرمانشاه به هیچ‌وجه زبان «اورامی» یا «سورانی» استان مجاور را متوجه نمی‌شود، مگر اینکه آشنایی و آموزشی از قبل دیده باشد. یا کلهرزبان به هیچ‌وجه کُرمانجی آذربایجان را متوجه نمی‌ شود، چه برسد به گویش‌های کُردهای عراق و ترکیه. بنابر این دلایل باید به خاطر داشت که «تُرکی» یا «کُردی» و... در گویش های مناطق مختلف کاملا زبان متفاوت و وابسته به جغرافیای خاصی بوده و نه یک کلیت یکدست، بلکه «زبان محلی» محسوب می­ شود. مسئله دیگر رسومات و اعتقادات و فرهنگ و تاریخ و سبک زندگی مردمان یک جامعه است. فرد تجزیه‌طلب سعی در القای این جعل مضحک دارد که مثلاً تُرک‌زبان شهری کردی و تهرانی و قزوینی و... با پسوندِ [اُف]های باکو که دویست سال زیر سلطه روسیه زندگی کرده و حتی نامشان نیز روسی است (و حتی پاشاهای نوعثمانی) خاطره مشترک فرهنگی و هویتی و تاریخی و مذهبی و... بیشتری نسبت به مثلاً فارس و لُر و کُردی دارد که سال­هاست در همسایگی او زندگی کرده است. مسئله‌ای که فرد تجزیه‌طلب سعی در سرپوش گذاشتن بر آن دارد، مسئله تضاد فرهنگی زیست‌جهان جامعه ایرانی با جامعه عثمانی است. به‌عنوان مثال هنگامی که یک تُرک‌زبان ایرانی به ترکیه یا باکو مسافرت می‌کند، احساس غربت و بیگانگی بسیاری دارد، اما هنگامی که همین فرد به شیراز و مشهد و کرمان و... مسافرت می‌کند، مطلقا دچار چنین احساسی نمی‌شود.(کافیست به ازدواج‌های بین‌ قومی در ایران بنگریم.) نکته دیگر تفاوت «تبار» و «زبان» است. ما در ایران نه «تُرک تبار» یا «کُرد تبار» و «لُرتبار» و «بلوچ تبار» بلکه لرزبان و ترک زبان و کُردزبان و بلوچ داریم و عموم ساکنان این سرزمین یک از یک تبار مشترک هستند. چیزی که گفتمان­های ضدایرانی درصدد جعل آن هستند یکسان پنداری «زبان» و «تبار» است. به عنوان مثال تحت تاثیر استعمار غرب، زبان بسیاری مناطق آفریقا و آمریکای لاتین و آسیا به فرانسوی و اسپانیایی و انگلیسی و پرتغالی تغییر کرده است، اما کسی تبار فلان قبیله برزیلی، که پرتغالی تکلم می کند را تبار اروپایی و اسپانیایی نمی داند و بدیهیست هم من ترک زبان هم در ایران به واسطه تلکم به زبان ترکی، تبار ترکی پیدا نکرده و صرفا زبانم ترکی است. زبان مادری یک ملت و یک سرزمین مولفه ای بسیار پیچیده تر از زبان و لهجه سخن گفتن است و آیین ها و سنت ها و رسومات و تاریخ زیسته مشترک را دربرمی­گیرد. به عنوان مثال وقتی یک تُرک زبان اردبیلی یا همدانی که حتی تکلم به زبان فارسی را بلد نیست، به صورت غریزی هنگام رقابت ورزشکار ایرانی در مسابقات جهانی احساس تعلق خاطر شدیدی دارد. تعلق خاطری که از زبان مشترک مادری (زبان در مفهوم مام وطن) نشات می گیرد.

 

امپریالیسم نوین

این سرزمین چهار دهه است (به ویژه چند سال اخیر) که تحت شدیدترین و بی سابقه ترین حملات امپریالیسم‌رسانه‌ای است و از کودک تا نوجوان و جوان و سالمند درگیر این تهاجم وحشیانه قرار دارند. در این جنگ همه جانبه ایران به شر مطلق و ایرانی به موجودی اسیر در چنگال شیطان تقلیل یافت و ایرانی بودن مساوی با پلشتی و زشتی و بدبختی تعریف شد. این شیوه حمله علیه یک سرزمین در جهان نه سابقه داشته و نه نمونه مشابهی دارد. امپریالیسم رسانه ای در این مدت چنان جامعه ایران را آماج حملات بی رحمانه خود قرار داده است که بخشی از مردم خود به دشمنان سرسخت کشور و جامعه خود تبدیل شده اند و در دل آرزوی ویرانی و حمله نظامی بیگانه به آن را در سر می پرورانند. در این تهاجم رسانه ای همه جانبه ایران، ابتدا «به آن خراب شده» تقلیل پیدا کرد و تمام نکبت و زشتی منطقه از چشم ایرانیان معرفی شد. در این تهاجم ویرانگر ایران شر مطلق و همسایگان همه کودکانی معصوم که مورد آزار ایرانیان قرار می گیرند معرفی شدند. در این تهاجم ویرانگر روحیه و امید و آرزو و اندک شادی مردم ایران به یغما گرفته شد و حتی شادی از برد تیم ملی فوتبال یا رفتن به کنسرت و سینما مساوی با خیانت به آزادی معرفی شد. در این تهاجم ویرانگر برای هر قوم و منطقه این سرزمین نژاد و هویت و ملیتی تراشیده شد و ایران سرزمینی جعلی و ساختگی معرفی شد. در این تهاجم ویرانگر، وحشیانه ترین تحریم های اقتصادی به ایرانیان اعمال شد و بخشی از جامعه خود به سخنگو و حامی دشمنان و تحریم کنندگان تبدیل شد. در این تهاجم ویرانگر از استاد علوم سیاسی و جامعه شناسی گرفته تا پزشک و مهندس و سلبریتی و بازیگر و ورزشکاری که درآمد بالا و زندگی راحتی دارد، دانسته و ندانسته به دشمن قسم خورده وطن و خانه و کاشانه خویش تبدیل شد. در این تهاجم ویرانگر چنان تصویری بدوی و خشن از ایران به جهان معرفی شد که انگار مردمش با شتر و الاغ تردد می کنند، کاری جز ترور بلد نیستند و هنوز خودرو و کت و شلوار از نزدیک ندیده اند. در این تهاجم ویرانگر پدر و مادر تحت تاثیر رسانه‌ها، چنان حس زشت و تلخی از ایرانی بودن ارائه کرد که کودک و نوجوان زیر پانزده سال دچار افسردگی شده یا گاهی اقدام به خودکشی نمود. باور بفرمایید این شیوه از جنگ رسانه ای علیه یک سرزمین و یک ملت و «چگونگی تبدیل یک ملت به دشمن خود» بعدها به عنوان مطالعه موردی «جنگ رسانه ای نوین» در دانشکده های امنیتی و اطلاعاتی کشورهای مختلف تدریس خواهد شد.

 

جنگ ناجوانمردانه 

غربی‌ها و به ویژه انگلیسی‌ها در دنیا به خساست معروف‌اند. آنها تا از نتیجه و سود سرمایه‌گذاری خود آگاه نباشند دست به چنین اقدامی نمی‌زنند. بر اساس این رویکرد کسی یا کسانی که برای یکبار هم شده اگر یک پوند مستقیم و غیرمستقیم از دولت انگلیس و غرب دریافت کرده باشند، بدون شک در جایی دیگر چندین برابر آن مبلغ به دولت انگلستان خدمت‌رسانی داشته‌اند. جامعه امروز ایران در غفلت و جهالت رسانه‌های وطنی به کل به میدان تاخت و تاز رسانه‌های غربی درآمده است و افکار و ذهن بخش بزرگی از جامعه ایران به مانند یک کشور اشغال شده، به زباله‌دان تروریسم رسانه‌ای آن ها بدل گشته است. گول ادبیات روشنفکرانه و کت‌وشلوار و کراوات‌ مجری‌ها و شومن‌های فارسی‌زبان را نخوریم. گول این شعارهای آزادی‌خواهانه و حقوق بشری را نخوریم؛ اینجا خاورمیانه است و تک تک این شعارها بوی خون و باروت و ویرانی می‌دهند و تک تک این افراد پیاده نظام زمینه‌سازی ویرانی ایران هستند. هر وقت به رسانه های بیگانه نگاه کردیم، جام جهانی 2022 فوتبال را به خاطر بیاوریم. به خاطر بیاوریم رسانه‌های این کشورهای استعمارگر چگونه بخشی از مردم ایران را دشمن سرزمین بدل کرده و کاری کردند که به تشویق دشمنان خود پرداختند.

هر وقت به رسانه‌های غرب فکر می‌کنیم، صدها پیاده نظام فرهنگی و سینمایی غرب را به خاطر بیاوریم که با زباله‌های ضد ایرانی خود در جشنواره‌های سینمایی غرب ظاهر شده و به پیاده نظام توجیه تحریم و فشار اقتصادی و حمله نظامی به ایران تبدیل می‌شوند. (و به خاطر داشته باشیم که تمام بودجه و دستمزد ساخت چنین آثار ضدایرانی را سفارت فرانسه و آلمان و انگلیس و سایر غربی‌ها در تهران پرداخت می‌کنند) به رسانه که فکر می‌کنیم جایزه صلح نوبل و ده‌ها جایزه حقوق بشری و خبرنگار آزاد و امثالهم را به خاطر بیاوریم که به پلشت‌ترین و ضدایرانی‌ترین افراد ساکن در این سرزمین اهدا شده و یک به یک در راستای فشار بیشتر غرب بر ایران به بازی گرفته می‌شوند.

بنگاه‌های تبلیغاتی غرب که فکر می‌کنیم سازمان آدمخوار رجوی و تروریست‌های تجزیه طلب را به خاطر بیاوریم که مدام از پارلمان و نشستی به پارلمان کشور دیگری کشانده می‌شوند و خود را به عنوان نماینده ایران معرفی می‌کنند. به انگلیس و رسانه‌های آنگلوساکسون‌ها که فکر می‌کنیم آلمان را به خاطر بیاوریم که با آن تاریخ عظیم فکری و فلسفی و هنری، چگونه پس از جنگ جهانی دوم به برده فکری و عقیدتی انگلیس تبدیل شد و تمام هویت تاریخی و انتقادی خود را از دست داد. به انگلیس و آمریکا و غرب که فکر می‌کنیم اوکراین را به خاطر بیاوریم که چگونه توسط تبلیغات رسانه‌های غرب هویت‌زدایی شد و به دست خود زمینه ویرانی خانه و کاشانه و آوارگی و دربه‌دری خود را فراهم ساخت. ما در این منطقه پر آشوب و در این شرایط خاص که هر آنی احتمال جنگ فراگیری می‌رود جایی برای سانتیمانتالیسم و غرق شدن در اوهام و خیالات غربی نداریم و هر اشتباهی ممکن است به قیمت نابودی و ویرانی خانه و سرزمین‌مان بدل شود.

جمع‌بندی

ارومیه با تنوع قومی و مذهبی خود، همواره یکی از شهرهای مهم ایران بوده است. ترک‌ها اکثریت جمعیت این شهر را تشکیل می‌دهند، اما کردها، آشوریان، ارمنی‌ها و یهودیان نیز بخشی از تاریخ و فرهنگ این منطقه را شکل داده‌اند. با وجود تنش‌های قومی و مذهبی، ارومیه همچنان به عنوان شهری با پیشینه تاریخی غنی و فرهنگی متنوع باقی مانده است. در نهایت این را باید بدانیم که ارومیه نه متعلق به کردهای عزیز است و نه متعلق به ترک های نازنین. بلکه متعلق به ایران است... ملتی شجاع که کنار هم معنای عمیقی به کلمه «اتحاد» می بخشند...

https://www.asianewsiran.com/u/gmQ
اخبار مرتبط
در دو روز گذشته اتفاقات تلخی در ارومیه رخ داده. ماجرا احتمالا از این قرار است که مطابق هر سال و همیشه، برخی مردم این شهر که عموما کردزبان‌ها هم بوده‌اند جشن نوروز را گرامی داشته‌اند و طی یک فرآیند طبیعی به پایکوبی برای نوروز پرداخته‌اند. اما ماجرا از جایی تبدیل به مساله می‌شود که یک فراخوان با محوریت احتمالا یک روحانی صاحب‌نام این شهر کلید می‌خورد، عنوان فراخوان: اجتماع علویون.
آسیانیوز ایران هیچگونه مسولیتی در قبال نظرات کاربران ندارد.
ناشناس
۱۴۰۴/۰۱/۱۶
0
0
2

این گزارش کاملا مغرضانه است موضوع با چرخاندن پرچم کزایی کردستان عراق وپوشیدن ان شروع شد لطفا اگر گزارش تهیه می کنید دروغ پردازی نکنید مردم نجیب ارومیه میزبان خوبی تاکنون بودند لطفا کاری نکنید تجدید نظر کنند

علی
۱۴۰۴/۰۱/۱۹
0
0
0

نویسنده کشوری به نام جمهوری باکو وجود ندارد لااقل نفرتت رو بذار در خفا باشه و آشکار نکن


تعداد کاراکتر باقیمانده: 1000
نظر خود را وارد کنید