موکل با در دست داشتن کیسه قرمز زیپ دار برنج خارجی که حالا به کیف حمل مدارک تبدیل شده، وارد اتاق مشاوره میشود . با ورودش به اتاق، بوی تند چربی و ادویه هم فضای اتاق را پر میکند. او کارگر آشپزخانه رستورانی نزدیک محل دفتر است که حاصل یک عمر کارگری و فروش داراییهای مختصرش را برای خرید یک آپارتمان ۵۰ متری در خاک سفید به فروشنده که بنگاه دلالی و فروش خودرو دارد، داده و چند روز مانده به موعد تنظیم سند رسمی، با اظهارنامه فروشنده مواجه شده که فسخ مبایعه نامه را به دلیل بالا رفتن قیمت ها اعلام و پیروزمندانه یادآوری کرده که اینک مخیر است که آپارتمان را به هر شخص دیگری بفروشد!
خودش پس از مراجعه به واحد «عریضه نویسی» دادخواست الزام به تنظیم سند رسمی را ثبت کرده ولی پس از وصول پاسخ استعلام اداره ثبت و کشف اشتباهاتی در اسامی مالکین و شماره پلاک ثبتی قرار رد دعوا صادر شده و مضطرب تر از قبل با خبر شده که افرادی به عنوان خریدار برای بازدید آپارتمان –که حالا قیمتش سه برابر شده - مراجعه کردهاند .
ظلمی که به این کارگر زحمتکش وارد شده قلبت را به درد می آورد و مصمم می شوی با پذیرش دعوا سریعاً نسبت به اخذ دستور موقت منع انتقال آپارتمان اقدام کنی . پس از ثبت دادخواست و ارجاع پرونده به شعبه، آرام و قرار نداری و هر روز از صبح تا آخر وقت اداری با اضطرابی به مراتب عمیق تر از اضطراب موکل، جلوی در شعبه دادگاه می ایستی تا مدیر دفتر و سپس قاضی دادگاه را برای تکمیل پرونده و تصمیم گیری مجاب کنی .
البته که بارها مورد خطاب قرار میگیری که « چه خبره ؟ مگر شما تنها ارباب رجوع ما هستی؟ این همه پرونده اینجاست! برو هفته آینده بیا ! » ولی غلبۀ حس مسئولیت و حق جویی بر حس تقابل و پاسخ گوئی، مانع میشود رفتار مشابهی را پیشه کنی و سعی میکنی با ادب و متانت ، موفق به اخذ دستور موقت شوی . سپس روبروی اتاق سرپرست مجتمع قضایی به انتظار می نشینی تا موافقت ایشان با دستور موقت صادره را بگیری و ناگزیر شاهد مراجعه مردم عادی برای گلایه و دادخواهی نسبت به نحوه عملکرد و رفتار قضات و کارکنان و همچنین استماع غیر عمدی جزئیات پرونده هایشان هستی .
سرپرست مجتمع با خوشرویی افراد را میپذیرد و سعی در دلداری آنها دارد و رفتار کارکنان را به علت کثرت پرونده ها و شلوغی دادگاه ها توجیه میکند ولی وقتی مراجعین در صدد بیان جزییات پرونده خود برمی آیند با جمله « شما باید وکیل بگیری » آنان را به خارج از دفترش هدایت می کند! .
از یک هفته قبل از جلسه دادگاه ، لایحه ات را آماده کردی و شب قبل از جلسه به خاطر دلشوره خواب راحتی نداشتی . در جلسه هم در تقابل با خوانده دعوا که به واسطه شغل خود صدای بسیار بلند و گوش خراشی دارد ، باید خونسردی خود را حفظ کنی و در رویارویی با قاضی دادگاه که ناگاه با تندی به شما میگوید « چرا آنقدر توضیح اضافه میدهی ؟وقت نداریم !» باید با ادب و آرامش توضیح دهی که شرح ماوقع برای کشف حقیقت لازم است .
علیرغم فضای پرتنش حاکم بر دادگاه ، ارامش و تمرکز خودت را حفظ می کنی و از طریق توضیحات شفاهی و لایحه مستدل و پاسخ دادن به بهانه های خوانده در صورتمجلس دادگاه، هر آنچه در توان داری برای موکل انجام می دهی بدون آنکه نگران باشی که اگرزیادی حرف زدی پروانه ات باطل شودو روزهای بعد هم بارها برای پیگیری مراجعه می کنی تا در نهایت از صدور حکم به نفع موکلت اطمینان پیدا می کنی .
آنچه خستگی را از تنت به در می کند محدود به حکمی نیست که به نفع موکل ستم دیده گرفته ای ، بلکه این است که مدیر دفتر دادگاه که تعاونی مسکن حقش را ضایع کرده و یا قاضی دادگاه که به اتهام تخلف انتظامی در پرونده دیگری با کیفرخواست مواجه شده برای تنظیم لایحه دفاعیه از شما کمک می خواهد و حالا با بیانی محترمانه میپذیرد که جدیت در پیگیری و نحوه نگارش لوایح و تمرکز در موضع دفاع ، وی را وادار به تحسین کرده و مصمم شده برای تنظیم لایحه دفاعیۀ خودش، از شما کمک بطلبد.
پس ما –قاضی و وکیل- لازم و ملزوم و مکمل یکدیگر در دادرسی منصفانه هستیم . قرار است چه کسی بر چه کسی نظارت کند ؟ هیچکس با ابطال پروانه وکیل متخلف یا انفصال قاضی فاسد مخالفتی ندارد مساله این است که تخلف را باید کسانی احراز کنند که حرفه را بشناسند وبه ابعاد و پیچیدگیهای آن آگاه باشند .
خلا قانونی نداریم ،سالها پیش قوانین مترقی، منطبق با استانداردهای بین المللی ،مرجع نظارت بر وکلا و قضات را تعیین کرده است./
قاضی و وکیل؛ لازم و ملزوم و مکمل یکدیگر در دادرسی منصفانه هستند و قرار است چه کسی بر چه کسی نظارت کند؟ هیچکس با ابطال پروانه وکیل متخلف یا انفصال قاضی فاسد مخالفتی ندارد، ولی مساله این است که تخلف را باید کسانی احراز کنند که حرفه را بشناسند وبه ابعاد و پیچیدگیهای آن آگاه باشند .
نویسنده: پروین کریمی؛ وکیل دادگستری