گزارش زیر درباره علایق صادق هدایت به کافه نشینی و فضاهای روشنفکری و پاتوق های ادبی آن روزهای تهران، همراه با نویسندگان شاعران و داستان نویسان پیشرو معاصر ایران است که بخشی از آن در ذیل آمده است:
اینجا فقط پاساژ است که دیده میشود. اما آن زمان در باغچه رستوران - باغ شمیران درختان بید و افرا با گلهای لاله عباسی، پیچک و نیلوفر کاشته بودند و میز و صندلیها را لا به لای درختها میگذاشتند و ارکستر موسیقی مینواخت و تو بیشتر آخر شبهای تابستان تا اوایل پاییز را اینجا میگذراندی.
رستوران-باغ شمیران
پاتوغ همیشگی تو و دوستانت کافه – قنادی فردوسی آن طرف چهارراه است. در راه روبروی دیوارههای سفارت انگلیس از هرکس بپرسیم نشانی رستوران-باغ شمیران را نمیداند.
کافه فردوسی و کنتینانتال
از چهارراه استامبول که رد میشویم، جای خالی پلاسکو خار چشم میشود. اینجا مجتمع «کمپانی» است. مجتمعی که به جای کافه – قنادی فردوسی ساخته شده است و لباسهای مجلسی زنانه میفروشد. روبروی کافه فردوس هم باید کافه- رستوران کنتینانتال (شمشاد) باشد. حالا پاساژی به همین نام روبرویمان است درست سمت چپ پلاسکو، کنار هتل پالاسِ فروریخته. آن وقتها تو ته کافه، روبروی در ورودی، کنار یک ستون چهارگوش مینشستی و روشنای تند صبح از پنجره نزدیک به سقف روی سرت میافتاد.
از اولین نفر سراغ مسنترین فرد پاساژ کمپانی را میگیرم. تشریف بیاورید صادق خان. از لابه لای لباس مجلسیهای عروسی سرش را بیرون میکند و میگوید:« بله که میشناسم من بچگیهایم در یک الکتریکی در لاله زار کار میکردم. یادش بخیر کوچه ملی برو بیایی داشت. کافه- قنادی فردوسی هم همینجا بود به جای مغازهای نبش پاساژ که تخته- نرد و شطرنج میفروشد. اینجا کافه – قنادی فردوسی یا سبیل بود. کافه- رستوران کنتینانتال (شمشاد) را یادم نمیآید. شاید چون نرفتم اما این روبرو الان پاساژ شمشاد هست. همان جا که بالایش نوشته هتل «پالاس». سال ۱۳۱۰ ساخته شده البته من هنوز آن وقت به دنیا نیامده بودم، سینما قصر هم همین جا بود. برو بیایی داشت. تا دهه ۵۰ هم این هتل مهمان خارجی داشت بعدش از رونق افتاد.»
از بیرون به ساختمان مخروبهی هتل پالاس بالای پاساژ نگاه میکنم. یعنی شمشاد همین کنار بوده است؟ پاتوق سر شب صادق خان با باغچهای بزرگ و درختچههای مو درهم تنیده، درختان نارون، سپیدار و تبریزی، و ارکستری که مینواخت. لابد مهمانان هتل هم سری به این کافه- رستوران میزدند. فعلاً تنها تصویر این محدوده در اذهان پایتخت نشینان آوار شدن پلاسکو روی سر آتشنشانان است.
کافه رزنوار
یاهو! صادق خان برویم سمت پاتوغ گروه چهار نفره ربعه: صادق هدایت، بزرگ علوی، مسعود فرزاد، مجتبی مینوی! گروهی که دوام نیافت و هرکس به راه خود رفت. کافه ژاله ( رُزنوار )، لالهزار شمالی بالاتر از سینما متروپل (رودکی) است البته برخی هم گفتهاند روبروی سینما.
سینما متروپل متروکه است. عجیب است هنوز پابرجاست. صاحب سینما ارم (مایاک) نبش لاله زار جنوبی و جمهوری، خیال خودش را راحت کرده الان مشغول گودبرداری برای ساخت یک پاساژ دوازده طبقه است. تا چشم کار میکند در هر دو طرف مغازه لوازم الکتریکی است. همه اینجا کافه سوسن نبش پاساژ گل را میشناسند، انباری شده اما کسی کافه رزنوار را نمیشناسد! رسیدیم سر کوچه پیرنیا.
عبدالله انوار میگوید:« تواینجا به دنیا آمدی. پیش از آن که املاک این محدوده متعلق به خاندان پیرنیا باشد خاندان هدایت صاحب آن بودهاند و بعدها آن را به پیرنیاها فروختهاند.»/
نویسنده: مریم اطیابی