در مباحث تئوریک اقتصادی یک موضوع اثبات شده وجود دارد و آن این است که کاهش ارزش پول ملی یک کشور و افزایش نرخ ارزهای خارجی منجر به ارزانی نسبی کالاهای داخلی در بازارهای بین المللی و گرانی نسبی کالاهای خارجی در بازارهای داخلی و در نتیجه افزایش صادرات و کاهش واردات میشود اما متاسفانه این اصلهای اقتصادی در کشور ما با واقعیتهای کشور همخوانی ندارد و با افزایش نرخ ارز و کاهش ارزش پول ملی، نه تنها واردات کاهش نیافت بلکه بسیاری از به اصطلاح تاجران و سرمایه گذاران اقدام به واردات بسیاری از کالاهای غیر اساسی از جمله غذای سگ و گربه با دلار ٤٢٠٠ نمودند و از سوی دیگر تشویق دولت برای افزایش صادرات نیز منجر به صادرات بسیاری از کالاهای مورد نیاز مردم از جمله گوسفند و پیاز و سیب زمینی و غیره به کشورهای همسایه و در نتیجه گرانتر شدن این کالاها در ایران و کوچکتر شدن سفره های مردم شد بنابراین بوضوح ملاحظه شد که افزایش نرخ ارز به جای اینکه مشوقی برای رونق اقتصادی و افزایش تولید باشد به عاملی در جهت تشدید رکود و کاهش تولید تبدیل شد.
شاید بهتر است اینگونه بگوییم که فقر فرهنگی در ایران در هنگام بروز مشکلات و تحریمها از سوی بسیاری از مردم مهمترین عامل ایجاد فقر اقتصادی است بنابراین رشد اقتصاد کشورهای توسعهیافته به خاطر سرمایهی انسانی آنهاست، انسانهایی که در زمان تحریم در کشور خود نقشه ای برای پولدار شدن و فساد و رانت و دزدی در ذهن خود نمی پرورانند و متحول نشدن اقتصاد ایران با وجود اینگونه از مردم عجیب نیست!
اینکه همزمان با تشدید تحریمها در هر دوره ای فساد و رانت و قاچاق افزایش یافته است خبر از وجود فقر فرهنگ اقتصادی در ایران را می دهد فقری که همواره سبب می شود که همواره ثروت با غارت و دزدی تداعی شود و نگاه جامعه به ثروتمندان همواره با شک و تردید همراه گردد.
سخن آخر اینکه بجز مقاومت در مقابل مشکلات اقتصادی می بایست سیستم اخلاقی جامعه اصلاح یابد چرا که فساد اقتصادی و رانتجویی با تحت تأثیر قراردادن معاملات و بدهبستانها، عینیت اقتصادی را به طور مستقیم تحت الشعاع خود قرار میدهد و با اختلال در بازار، اقتصاد کشور را تخریب میکند.