چهارشنبه / ۱۲ آبان ۱۴۰۰ / ۱۵:۴۴
کد خبر: 6490
گزارشگر: 213
۱۶۰۶
۰
۰
۱۹
یادداشت/شایان اویسی؛ به بهانه ۱۳ آبان

روایتی از یک ماجرای آمریکایی!

روایتی از یک ماجرای آمریکایی!
تحلیل‌های بسیاری تا کنون درباره تسخیر سفارت امریکا توسط دانشجویان انقلابی در ۱۳ آبان سال ۵۸ و علل وقوع و شرح روند آن ارائه شده‌است؛ در حالی که آنچه که می‌توان درباره اکثر تحلیل‌های این واقعه با وجود گرایش‌های فکری و حزبی مختلف ارائه‌کنندگان آن گفت این است که به اثرات این واقعه بر معادلات قدرت در خاورمیانه و به طور کلی جنگ سرد نپرداخته‌اند!

تحلیل‌های بسیاری تا کنون درباره تسخیر سفارت امریکا توسط دانشجویان انقلابی در ۱۳ آبان سال ۵۸ و علل وقوع و شرح روند آن ارائه شده‌است. آنچه که می‌توان درباره اکثر تحلیل‌های این واقعه با وجود گرایش‌های فکری و حزبی مختلف ارائه‌کنندگان آن گفت این است که به اثرات این واقعه بر معادلات قدرت در خاورمیانه و به طور کلی جنگ سرد نپرداخته‌اند! و همچنین به این نیز پرداخته نشده که این واقعه به نفع کدام بلوک تمام شد؟ هدف ازین مقاله بررسی این ماجرای آمریکایی است.

-------------------------

بیشتر بخوانید:

نقش موج اسلامگرایی در سقوط شوروی

----------------------------------------------------------------------

عموم تحلیل‌ها این است که این حادثه ضربه‌ای بزرگ برای امریکا و منافع و اقتدارش در دنیا بوده و آن را شکست بزرگ امریکا تحلیل کرده‌اند و این اقدام را بسیاری به شوروی و گروه‌های چپ نیز نسبت داده و آن را طرح این ابرقدرت علیه رقیبش آمریکا در ایران دانسته‌اند.

روایتی از یک ماجرای آمریکایی! 12 آبان asianews

جناح‌های مختلف سیاسی ایران نیز سعی در بهره‌برداری سیاسی ازین حادثه داشته‌اند و گروهی آن را عامل اصلی از میان رفتن روابط آمریکا و ایران و باعث وقوع دوره‌ای طولانی از تنش و تحریم‌های ویرانگر دانسته و خصوصا تفکرات بنیادگرای چپ و اسلامگرایانه را باعث آن می‌دانند و گروهی آن‌ ماجرا را دستاوردی بزرگ برای مقابله با نفوذ امریکا در ایران دانسته‌ و از آن به عنوان شکست بزرگ آمریکا از انقلاب ایران یاد می‌کنند. آمریکا نیز همواره گروگان‌گیری دیپلمات‌های خود را دلیلی بر توجیه رفتارش در قبال ایران دانسته و آن را عامل اصلی آغاز اقدامات محدودکننده‌اش علیه ایران می‌داند.

 ---------------------

بیشتر بخوانید:

اسلامی تر شدن ایران «بدون» «انقلاب ۵۷»؟!

افکار «ایرانی» برای خاورمیانه

-------------------------------------------------------------------

تسخیر سفارت امریکا توسط دانشجویان انقلابی که با پوشش گسترده‌ی رسانه‌های بین‌المللی همراه بود؛ برخلاف تصور عمومی و بنا به گزارش سیا، چپ‌ها و شوروی هیچ نقشی درین حادثه نداشته و حتی نتوانستند سوار آن بشوند و از آن بهره‌برداری سیاسی یا حتی تبلیغاتی کنند و از طرفی به برگ برنده آمریکا در جنگ سرد تبدیل شد.

این واقعه باعث خطای بزرگ راهبردی شوروی در خاورمیانه یعنی ورود ارتش سرخ به افغانستان شد و آن امپراتوری را در مسیر سقوط قرار داد. هدف از این مقاله بررسی و اثبات این ادعاست.

شوروی در آن دوران که ایران سال اول انقلابش را به پایان نرسانده بود کماکان درگیر کودتای کمونیستی افغانستان بود. با وقوع انقلاب ایران و تقویت موج اسلامگرایی در منطقه و خصوصا افغانستان و آغاز درگیری‌های پراکنده علیه دولت کمونیستی کابل، دولت نورمحمد تره‌کی ایران را مسئول حمایت و قدرت‌گیری چریک‌های اسلامگرا و عدم ثبات دولت خلقی و کشور افغانستان دانست.


《دولت[تره‌کی] دخالت‌های خارجی را سبب شورش‌ها خواند و این بار ایران را مسئول دانست》
(افغانستان؛ مردم و سیاست/مارتین یوانز/ص۲۰۸)

روس‌ها اصلا تمایلی به این نداشتند برای ایجاد ثبات دولت خلقی مداخله نظامی مستقیم در افغانستان داشته‌باشند و خود را با مسلمانان و موج انقلاب ایران درگیر کنند. داستان افغانستان و جنگ اسلامگراها با دولت کودتاگر کمونیستی و حمایت غرب از چریک‌های مسلمان با یک ماجرای مرموز آمریکایی آغازشد.

در زمان ریاست جمهوری نورمحمد تره‌کی اتفاقی در افغانستان افتاد که باعث شد امریکا روابط خود را با دولت کمونیستی کابل به طور کامل قطع کند و حتی متحدانش نیز از افغانستان خارج شوند. این اتفاق گروگان‌گیری سفیر آمریکا توسط یک گروه افراطی چپ و کشته شدن مرموزانه سفیر آمریکا در طی این گروگان‌گیری بود.

《از تابستان سال ۱۹۷۸ به بعد، مقاومت همگانی در برابر رژیم خلق افزایش یافت. شورش‌ها از نورستان شروع شد، جنگ‌های چریکی گسترش یافت و افراد ارتش شروع به ترک خدمت کردند. از دید خارجی‌ها آنچه سبب شروع اتفاقات جدید در افغانستان شده‌بود، ربوده‌شدن و قتل سفیر آمریکا در کابل بود. در فوریه‌ی سال ۱۹۷۹ آدلف دابس، سفیر آمریکا که چند روز پیش‌تر از سوی چهار تن متعلق به یک گروه چپ‌گرای افراطی ربوده‌شده‌بود و در هتلی در کابل نگهداری می‌شد، کشته‌شد. دولت افغانستان از گفتگو با ربایندگان خودداری کرده‌بود و پس از مشورت مستقیم با مشاوران کا.گ.ب که در کابل بودند دستور حمله به اتاقی که دابس در آن‌جا بود داده‌شد. با آمریکا مشورت نشد و درخواست‌های مکرر آن‌ها برای خودداری از خشونت نادیده گرفته‌شد. نتیجه‌ی حمله مرگ دابس و دو تن از ربایندگانش بود...خشم آمریکا آن‌چنان بود که بیش‌تر کمک‌های اقتصادی به افغانستان را به حالت تعلیق درآورد و کشورهای دیگر نیز با پیش گرفتن این رویه، کمک‌هایشان را قطع کردند و کارمندان خود را که ماموران توزیع این کمک‌ها بودند، از افغانستان فراخواندند.》
(افغانستان؛ مردم و سیاست/مارتین یوانز/ص۲۰۷)

روایتی از یک ماجرای آمریکایی! 12 آبان asianews

هویت و جهت‌گیری این گروه چپ‌گرای افغان و رفتار دولت کمونیستی کابل با گروگان‌گیری آن‌ها همه جای سوال دارد! اما بهانه کافی برای رویارویی آمریکا با دولت خلقی کابل فراهم شد. همه افرادی که در حمله و گروگان‌گیری دست داشتند کشته شدند، در چهل سال گذشته هیچ حزب و سازمانی اعلام نکرده که ربودن و قتل آدولف دابس کار که بوده است، اما روایت‌هایی درین باره هست که اعتبار چندانی ندارند. چند ماه بعد از این ماجرا نورمحمد تره‌کی توسط حفیظ‌الله امین حذف شد و امین توانست قدرت را به دست آورد. روابط آمریکا و امین بسیار مهم و عجیب است.

《امین از دانش آموخته‌های آمریکا بود و در رشته تعلیم و تربیت فوق لیسانس داشت و بعد از پایان تحصیل، با یک نهاد آمریکایی در کابل کار می‌کرد.》
(مقاله روایت شاهد عینی؛قتل حفیظ‌الله امین و ورود نیروهای شوروی/وحید پیکان/بی‌بی‌سی فارسی/۹ دی ۱۳۹۸)

در زمان کسب قدرت هم، امین با امریکا، پاکستان و اسلامگراها ارتباطاتی داشته‌است هرچند سندی جز چند روایت برایش موجود نیست.

《سید محمد گلاب زوی در مصاحبه ای با روزنامه "حقیقت انقلاب ثور" مدعی شد، امین ضمن تماس با سازمان "سیا" با گلبدین حکمتیار نیز در تماس شد و پشنهاد یک حکومت ائتلافی را که حکمتیار نقش دوم را در آن داشت با وی در میان گذاشت و حکمتیار هم این پشنهاد را پذیرفت. هر چند که حکمتیار چنین ارتباطی را با امین انکار کرد، ولی شواهد زیادی نشان می دهد که چنین ارتباطی وجود داشته‌است》
(مقاله زندگی‌نامه حفیظ‌الله امین؛ از تولد تا مرگ/بی‌بی‌سی فارسی/۱ دی ۱۳۸۸)

روایتی از یک ماجرای آمریکایی! 12 آبان asianews

همه‌ی شواهد گویای ارتباط آمریکا با امین است. اگر گروگان‌گیری سفیر آمریکا و مرگش اتفاق نمی‌افتاد، امین نمی‌توانست تره‌کی را حذف کند! و اگر امین که روابط زیادی با آمریکا داشت به قدرت نمی‌رسید شوروی نگرانی از سرنوشت افغانستان نداشت که به این فکر بیفتد که مستقیم وارد افغانستان شود.

《امین استقلال کشور را از فرمان مسکو اعلام داشت که شوروی‌ها را نگران منافع آینده‌ی خود در افغانستان ساخت》
(طالبان/پیتر مارسدن/ص۴۸)

حفیظ‌الله امین به دنبال این بود روابط آمریکا و افغانستان به حالت قبل از بحران بازگردد. اما همین باعث نگرانی شدید مسکو از جانب وی شد. ورود امین به قدرت این گمان را برای مسکو ایجاد کرد که وی در صدد بهبود روابط کابل با واشنگتن است. هرچند سندی از ارتباط امین با امریکا و سیا موجود نیست اما انگار نوعی توطئه علیه امین توسط آمریکا طراحی شد تا شوروی مجبور به حذف امین به طور مستقیم شود.

《مسکو بی‌اعتمادی بسیار عمیقی به این مرد جاه‌طلب افغان[حفیظ‌الله امین] داشت. کاگ‌ب تصور می‌کرد امین مشغول یک بازی دوجانبه شده و قصد دارد باب دیپلماتیک با آمریکایی‌ها را باز کند. در گزارشی که کاگ‌ب خطاب به برژنف نوشته‌بود، این احتمال داده‌شده‌بود که امین حقوق‌بگیر سیا باشد. هیچ مدرکی که این ادعا را ثابت کند وجود نداشت، اما آندروپوف متقاعد شده‌بود که امین را باید حذف کرد. او به رغم مخالفتش با دخالت مستقیم نظامی شوروی در افغانستان در چند ماه پیش، حالا به این نتیجه رسیده‌بود که سپاهیان شوروی باید برای نجات انقلاب افغانستان و شکست تروریست‌ها به افغانستان اعزام شوند. ولادیمیر کوباچف، معاون آندروپوف بعدها گفت: آندروپوف احساس می‌کرد که اگر ما به افغانستان نرویم، برخی کشورهای دیگر این کار را خواهند کرد》
(انقلاب‌های ۱۹۸۹/ویکتور شبشتین/ص۱۱۶)

از طرفی از همان ابتدای کودتای کمونیستی افغانستان، شوروی هر چه نیروی وابسته به خود را در افغانستان سر کار می‌گمارد و هر چه کمک مالی و نیروی متخصص از مسکو به کابل می‌فرستاد بی‌فایده بود و اوضاع دولت کمونیستی کابل سروسامان نداشت و نمی‌توانست از ثبات سیاسی و جهت‌گیری دولت خلقی کابل مطمئن شود.

اما ماجرای آمریکایی بعدی که دلیل اصلی برآورد اشتباه دیگر شوروی که باعث ورود مستقیم نظامی‌اش به افغانستان شد بحران تسخیر سفارت امریکا و گروگان‌گیری دیپلمات‌های امریکایی در ایران بود. این مرحله گام آخر بود تا مسکو وادار به ورود مستقیم به افغانستان شود تا مسیر سقوط را طی کند.

《شوروی که مداخله‌ی نظامی آمریکا در ایران را[بعد از بحران گروگان‌گیری]دور از انتظار نمی‌دانست، بیش از پیش احساس خطر کرد و در نتیجه، سیاست محتاطانه در افغانستان را کنار گذاشت. وانگهی کرملین از این واهمه داشت که واشنگتن رانده شده از ایران تلاش کند در افغانستان برای خود جایی دست‌وپا کند. این موضوع را پراودا طی مقاله‌ای پیش کشيد: از زمانی که رژیم شاه سرنگون شده‌است، افراد زیادی از پایتخت‌های غربی به خاورمیانه آمده‌اند. آن‌ها در تب و تاب یافتن جای پای جدیدی در منطقه هستند. دستگاه‌های اطلاعاتی شوروی به این جمع‌بندی رسیده‌بودند که واشنگتن به بهانه‌ی آزاد ساختن گروگان‌ها در حال برنامه‌ریزی برای حمله به ایران است. کرملین نگران بود که نمایش قدرت آمریکا در منطقه به تثبیت قدرت ایالات متحده در خلیج فارس بینجامد و باعث شود حفیظ‌الله امین رئیس جمهور افغانستان روابط خود را با مسکو کاهش دهد. گرگوری کورنیینکو معاون وزیر خارجه شوروی بعدها گفت که جلوگیری از وقوع این امر بر تصمیم مسکو برای حمله به افغانستان تاثیرگذار بود》
(سیاست خارجی آمریکا و انقلاب ایران/کریستین امری/ص۲۶۵)

شوروی دچار این تحلیل خطا شد که امریکا توان حمایت و ورود به افغانستان را با ورود به درگیری با ایران به طور همزمان ندارد و به خاطر حمله به سفارتش درگیر مسئله انقلاب ایران خواهد بود. شوروی از سویی این فکر را هم می‌کرد آمریکا که از ایران خارج شده اگر با ایران درگیر هم نشود، حتما به دنبال جایی دیگر در خاورمیانه خواهد بود و مستقیم وارد خلیج فارس خواهد شد و امکان دارد دولت کمونیستی کابل را نیز به سمت خود بکشاند و دقیقا در همین زمان طرح توطئه و ایجاد بدگمانی شوروی به حفیظ‌الله امین توسط سازمان سیا اجرا شد.

مسکو بر سر یک دو راهی قرار گرفت که هر دو منتهی به این بود که باید وارد افغانستان شود. اگر ایران با آمریکا درگیر شود بهترین زمان برای ورود به افغانستان و تثبیت دولت کمونیستی کابل و حذف امین است زیرا امریکا توان حمایت از شورشیان مسلمان را همزمان با درگیری با ایران ندارد.

اگر هم امریکا وارد جنگ با ایران نشود قطعا امریکا به طرف افغانستان خواهد آمد تا به جای ایران وارد افغانستان شود و آنجا را پایگاه خود در منطقه کند تا فقدان ایران برای امریکا جبران شود و رفتار حفیظ‌الله امین گویای همین بود. و تحلیل دوم بیش از تحلیل اول مسکو را مجاب به ورود نظامی در افغانستان کرد.

《روز ۸ دسامبر، برژنف، اوستینف، آندروپف و گرومیکو با یکدیگر دیدار کردند و اوستینف و آندروپف هشدار دادند که امکان دارد خطرهایی مرزهای جنوبی اتحاد شوروی را تهدید کند و آمریکایی‌ها موشک‌های کوتاه برد در افغانستان مستقر سازند و نقاط استراتژیک در قزاقستان، سیبری و جاهای دیگر را هدف بگیرند. در پایان این دیدار، تصمیم حمله به افغانستان گرفته‌شد》
(افغانستان؛ مردم و سیاست/مارتین یوانز/ص۲۱۲)

روس‌ها البته بیشتر از ورود آمریکا به افغانستان و جلب نظر دولت کودتاگر کمونیستی امین نگران بودند تا اینکه بخواهند از بحران و درگیری احتمالی آمریکا با حکومت انقلابی تازه تاسیس بهره ببرند. روس‌ها همزمان از مقاومت اسلامی و تقویت آن و حضور نظامی آمریکا نیز بسیار وحشت داشتند. عوامل متعدد در کنار هم مسکو را وادار به اقدام مستقیم کرد.

《درباره اینکه چرا اتحاد شوروی در اواخر دسامبر ۱۹۷۹ افغانستان را اشغال کرد نظرات زیادی ابراز شده‌است اما شواهد حاکی است که ترس تاریخی مسکو از محاصره شدنش از سمت جنوب عمده‌ترین عامل آن بود. نشانه‌هایی از این‌که امریکا شاید مقاومت اسلامی را تقویت کند، و ترس از اینکه شاید بخواهد در صورت مساعد بودن اوضاع در آنجا حتی حضور نظامی داشته‌باشد، با آشتی فزاینده‌ی واشنگتن و پکن درآمیخت و احساس شدید پارانویا در کرملین ایجاد کرد.》
(طالبان/پیتر مارسدن/ص۴۸)

تبعات حمله شوروی به افغانستان برای چپ جهانی، چپ‌های ایران و شوروی بسیار سنگین بود. آمریکا توانست با بحران گروگان‌گیری سفارت خود در کابل و تهران و به قدرت رساندن حفیظ‌الله امین، شوروی را دچار خطای بزرگ راهبردی و بحرانی بزرگ و درگیری با اسلامگراها کند.

از سوی دیگر شوروی به این برآورد هم رسیده‌بود از طرف امریکا چندان نمی‌تواند با ورود به افغانستان تحت فشار قرار بگیرد. مسکو، آمریکای کارتر را فاقد توان کافی برای فشار وارد کردن نیابتی به خود بعد از ورود به افغانستان تحلیل کرده‌بود چه به خاطر بحران گروگان‌گیری و چه به خاطر وقایع ویتنام و اثر آن بر فضای فکری آمریکا. اما انگار انتظار به درازا کشیدن بحران و ظهور ریگان را بعد از کارتر نداشت. روس‌ها هدف و برنامه‌شان این بود که باید سریع وارد افغانستان شوند و سریع هم از آن خارج شوند.

《روس‌ها پیش‌بینی نمی‌کردند حمله‌ی آن‌ها به افغانستان این چنین خشم و انزجار بین‌المللی را به دنبال داشته‌باشد. اما اگر هم می‌توانستند چنین پیش‌بینی‌ای بکنند معلوم نیست که از این کار خودداری می‌کردند. شاید مقامات شوروی هنگام بررسی پیامد حمله به افغانستان این واقعیت را در نظر داشتند که امریکا درگیر مسئله‌ی ایران پس از انقلاب سال ۱۹۷۹ است. پنجاه نفر از دیپلمات‌های امریکایی در تهران در اوایل ماه نوامبر به گروگان گرفته‌شده‌بودند. از دید مقامات شوروی دولت کارتر ضعیف بود و به ویژه پس از تجربه‌ی ویتنام مایل نبود بار دیگر درگیر اوضاع یک کشور جهان سومی شود. از دید کرملین حتی اگر واشنگتن می‌خواست نمی‌توانست تحریم‌های سنگینی علیه شوروی اعمال کند.》
(افغانستان؛ مردم و سیاست/مارتین یوانز/ص۲۱۷)

 

روایتی از یک ماجرای آمریکایی! 12 آبان asianews
روس‌ها زمانی فهمیدند که از جانب انقلاب اسلامی ایران ضربه‌ای ویرانگر خورده‌اند که بسیار دیر شده‌بود. در کل حمله به سفارت امریکا در ایران و گروگان‌گیری دیپلمات‌های امریکایی، شوروی را دچار خطای راهبردی کرد. شاید اگر انقلاب اسلامی ایران، کشته شدن سفیر آمریکا در کابل، ماجرای به قدرت رسیدن فردی مانند حفیظ‌الله امین در افغانستان و بحران گروگان‌گیری دیپلمات‌های امریکایی در ایران نبود شوروی هیچگاه لازم نبود به افغانستان نیرو اعزام کند.

《رژیم شاه ایران در فوریه ۱۹۷۹ فروپاشیده‌بود. به زودی معلوم شد که این اتفاق نه تنها ضربه‌ای بزرگ به ایالات متحده، بلکه به اتحاد شوروی نیز بوده‌است. کرملین انتظار داشت که آمریکایی‌ها برای حفظ شاه و بار دیگر برای نجات دیپلمات‌های آمریکایی به گروگان گرفته‌شده در سفارت آمریکا در تهران مداخله نظامی بکنند، اما موقعی که آمریکایی‌ها هیچ دخالت مستقیمی نکردند و سپاه پاسداران خیابان‌های تهران را تحت کنترل خودش گرفت، رهبری شوروی ناگهان احساس کرد که از جانب جمهوری اسلامی آیت‌الله خمینی دارد تهدید می‌شود. بنا به گفته واسیلی سافرانچوک مسئول امور خاورمیانه در وزارت خارجه شوروی: نگرانی اصلی ما امنیت مرزهای جنوبی شوروی... و شیوع بنیادگرایی اسلامی بود.》
(انقلاب‌های ۱۹۸۹/ویکتور شبشتین/ص۱۱۴و۱۱۵)

نوع مدیریت بحران گروگان‌گیری در ایران توسط اسلامگراها بسیار ماهرانه انجام شد زیرا توانستند آن را تبدیل به موجی بزرگ از اسلامگرایی در خاورمیانه کنند و چپ‌ها هم نتوانند صاحب این موج و این افتخار شوند.

《با یورش شوروی به افغانستان، همه قضاوت‌ها درباره بهره‌برداری حزب توده از بحران گروگان‌گیری رنگ باخت. این حزب از کودتای مارکسیستی سال ۱۹۷۸ افغانستان دفاع کرد و همچنان پشتیبان رژیم طرفدار شوروی در کابل بود. کیانوری، رئیس جدید حزب، همزمان سعی داشت نفوذ مسکو در حزب توده را کمتر از آنچه بود جلوه دهد. اما دخالت شوروی در افغانستان از این تعارض پرده برداشت، چون حزب ناچار بود از شوروی دفاع کند که البته به مذاق ایرانی‌ها خوش نمی‌آمد...گویا خمینی می‌دانست که بسیاری از دانشجویان اشغال‌کننده‌ی سفارت چپ‌اند. یک فرضیه برای توجیه تصمیم وی در حمایت از اشغال‌کنندگان سفارت این بود که نمی‌خواست چپ‌ها اوضاع را در دست بگیرند. پیوند فوری خمینی با بحران اجازه نداد اشغال‌کنندگان برچسب کمونیستی یا حداقل چپ‌گرا بخورند. خمینی توانست بازی را از دست چپ‌ها درآورد و از تسخیر سفارت برای نمایش گرایش ضد امپریالیستی انقلاب ایران و یکپارچگی با مردم جهان سوم استفاده کنداین تفسیر برای تبیین آزادی گروگان‌های سیاهپوست و کنفرانس خبری گروهبان کوآرلز که در آن امپریالیسم آمریکا را محکوم کرد، به کار می‌آید》
(سیاست خارجی امریکا و انقلاب ایران/کریستین امری/ص۲۴۴)

برخلاف تصورات مسکو، کارتر هیچ طرح نظامی جدی برای مقابله با حکومت انقلابی تازه تاسیس ایران و پاسخ جدی به گروگان‌گیری نداشت و درگیری آمریکا با ایران کاملا تحلیلی اشتباه بود. هرچند باید گفت این تنها یکی از برآوردهای اشتباه مسکو بود.

《کارتر گفت که او نه با عملیات نجات موافق است و نه با اقدامات تنبیهی، اما نیاز است که برای هر دوی این برنامه‌ها آماده باشیم تا به عنوان آخرین راه حل از آن‌ها استفاده شود. او گفت: مشکل تمام عملیات‌های نظامی این است که ما می‌توانیم از آن‌ها استفاده کنیم و چند روزی را در سایه‌ی آن‌ها خوش باشیم. ولی در این زمان است که می‌فهمیم آن‌ها افرادمان را کشته‌اند و ما هم شروع می‌کنیم به کشتن مردم ایران. آن وقت آخرش چه می‌شود؟》
(بحران سال آخر ریاست جمهوری کارتر/همیلتون جردن/ص۷۰)

بحران گروگان‌گیری تنها شوروی را دچار بحران موج اسلامگرایی نکرد و این تنها اثرش نبود بلکه بنا به روایت شخص کارتر کل منطقه دچار موج اسلامگرایی کرد.

《سراسر منطقه خلیج فارس تحت تاثیر انقلاب ایران قرار گرفته‌بودند. تروریسم سیاسی در عربستان سعودی برای ما حالت اضطراری به وجود آورده‌بود. یک گروه از رادیکال‌ها به مسجدی در مکه حمله کرده‌بودند که بی‌حرمتی بزرگی به مقدسات محسوب می‌شد. رادیویی از هلند اشتباها گزارش کرد که امریکایی‌ها در حمله به اماکن مقدس نقش دارند و گروهی از مردم پاکستان سفارت ما را در آنجا به آتش کشیدند که یک گروهبان آمریکایی در این حمله جانش را از دست...خشونت در عربستان سعودی و پاکستان بر اساس جملات آیت الله خمینی بر محاکمه و مجازات گروگان‌های ما، صلح جهانی را تهدید کرد و من از تمام هم‌پیمانان خود تقاضای کمک نمودم》
(ایران در خاطرات جیمی کارتر/جیمی کارتر/ص۶۷)

بسیاری از تحلیلگران و مورخان تسخیر سفارت آمریکا در ایران را به شوروی و گروه‌های چپ نسبت می‌دهند. اما بنا به گزارش سیا و اسناد شوروی، مسکو هیچ نقشی در این واقعه نداشت.

《سیا به سرعت مأمور شد تا احتمال دخالت شوروی در بحران گروگان‌گیری و تلاش این کشور برای بهره‌برداری از آن را بررسی کند. گزارش این سازمان در اوایل دسامبر مؤید آن بود که هیچ مدرکی دال بر ارتباط مستقیم شوروی با دانشجویان اشغال‌کننده‌ی سفارت وجود ندارد. بعدها از منابع شوروی نیز به دست آمد که پولیت‌بورو به شدت از سفارت خود ناراضی بود، چون به منابع سطح‌بالایی در رژیم خمینی دسترسی نداشت و به ویژه بحران گروگان‌گیری را پوشش نداده‌بود》
(سیاست خارجی آمریکا و انقلاب ایران/کریستین امری/ص۲۴۶و۲۴۷)

آیا دانشجویانی ساده و صرفا دچار جو و هیجان انقلاب از پس یک طرح محرمانه و مهم مانند تسخیر سفارت امریکا برآمدند؟ پاسخ مشخص است. اما آنچه بسیار درین واقعه مهم است نقش دانشجویانی است که در آمریکا تحصیل کرده‌بودند و همین دانشجویان روابط بسیار خوبی بعد از گروگان‌گیری با آمریکا داشته و حتی خودشان به همراه خانواده به آنجا سفر و مهاجرت هم کرده‌‌اند!! حرف‌های رئیس سیا در دوران ریاست جمهوری کارتر درباره جذب دانشجویان خارجی برای همکاری جالب توجه است.

《به طور معمول، ما برای در اختیار داشتن نیروی انسانی لازم جهت حفظ قدرت اطلاعاتی خود در کشورهای خارج، باید در صدد یافتن کسانی باشیم که زمینه مناسبی برای حمایت از منافع آمریکا در کشور متبوع خود دارا هستند. ولی چون دستیابی به این افراد در کشورهایی که بدون توجه به رعایت حقوق بشر دارای تشکیلات امنیتی سفت و سختی هستند_و اتفاقا ما به کسب اطلاعات از چنین کشورهایی نیاز فراوان داریم_ به سادگی میسر نیست، به همین جهت طبعا ناچاریم به اتباع آن‌ها که در آمریکا هستند روبیاوریم. و چنانچه دانشجویانی از کشورهای مورد نظر در آمریکا مشغول تحصیل باشند، این کمال حماقت است که در پی یافتن عناصر مستعد برای هدف و مقصود خودمان در بین آن‌ها برنیاییم. برای این کار سیا معمولا از کمک مقامات دانشگاهی برای برچین کردن دانشجویان خارجی باب خود استفاده می‌کند》
(پنهان‌کاری و دموکراسی/استانسفیلدترنر/ص۱۷۰)

بحران گروگان‌گیری باعث شد تا آمریکا نیز دچار تحولات گسترده شود. فضای سیاسی در دوران پیش از کارتر به گونه‌ای بود که آمریکا به فردی مانند او نیاز داشت. این فضا بعد از گروگان‌گیری به طور کامل تغییر کرد.

《کارتر زمانی در تاریخ آمریکا به ریاست جمهوری رسید که رای‌دهندگان تقریبا اعتماد خود را به مقامات منتخب از دست داده‌بودند. این زمان همچنین نشانگر عصری بود که بسیاری از امریکایی‌ها احساس می‌کردند به پایان خط رسیده‌اند و دیگر از آن قدرت و رفاه سابق که در دهه‌های پیشین لذتش را چشیده‌بودند، خبری نیست؛ و اعتماد کمی نسبت به آینده و دستاوردهای آن وجود داشت. کارتر در این احساسات شریک بود، اینکه آمریکا به پایان خط رسیده و تنش‌زدایی بهترین شیوه در روابط ایالات متحده با اتحاد شوروی بود. مسکو شکست‌ناپذیر بود، از این‌رو می‌بایست آن را مهار کرد》
(دولت کارتر و فروپاشی دودمان پهلوی/خاویر گررو/ص۳۱)

امریکا از فرصت استفاده کرد و با برگ کارتر و شعارهایش درباره تنش زدایی، حقوق بشر و صلح جهانی باعث شد تا شوروی گمان کند آمریکا دچار ضعف شده و در حال عقب نشینی است و آمریکا توانست این دام‌های گوناگون در مناطق مختلف از افغانستان تا آمریکای لاتین را برای شوروی ایجاد کند.

شوروی در آن دوره انگیزه گذشته را برای توسعه‌طلبی نداشت و وارد عصر حفظ وضع موجود شده‌بود اما اقدامات کارتر باعث ایجاد فشار به مسکو برای توسعه‌طلبی بازدارنده شد. بعد از گذشت چهار سال و پایان دوره کارتر اکنون با این طرح حمله به سفارت امریکا، فضای داخلی آمریکا برای روی کار آمدن ریگان فراهم شد تا پس از چهار سال ورود شوروی به دام‌های امریکا، حمایت از مخالفان شوروی در آن نقاط آغاز شود و فشار حداکثری و تحریم و رقابت تسلیحاتی با شوروی ضربه‌ی نهایی را به شوروی وارد کند.

《بحران گروگان‌گیری در ایران تا حدودی بر رویه معمول انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا اثر گذاشته‌بود. پنجاه و دو آمریکایی برای بیش از یک‌سال در تهران گروگان گرفته‌شده‌بودند و این مهم برای آمریکا و شهرت و آبروی این کشور اصلا مسئله‌ی خوبی نبود. ماموریت نجات این افراد که توأم با شتابزدگی بود نیز بر شدت بخشیدن به ماجرا کمک می‌کرد. ماموریت مزبور به فاجعه تبدیل شده‌بود. کارتر به منظور تضمین سلامت و رهایی گروگان‌ها درصدد گفت‌گو با مقامات ایران بود. ریگان نیز در ارتباط با موضوع ایران را وحشی و آدم ربا نامید. برخی از افراد و مشاورین ریگان با نگرانی برقراری ارتباط و انجام معامله احتمالی کارتر با ایران را دنبال می‌کردند. ویلیام کیسی مدیر مبارزات انتخاباتی ریگان مشاور برجسته او ادمیس و نامزد معاون ریاست جمهوری، برادر بزرگتر جورج بوش، پریسکات برای اطمینان از عدم وقوع هر حالت فوق‌العاده‌ای مشترکا کار می‌کردند. بعدا تهمت‌هایی مطرح شد تا اینکه این کوشش‌ها را گامی در جهت به تأخیر انداختن آزادی گروگان‌ها عنوان نمایند》
(جنگ ریگان/پیتر شوایتزر/ص۲۰۸)

انقلاب اسلامی ایران و بحران گروگان‌گیری پس از آن کوچک‌ترین ارتباطی به شوروی و چپ‌ها نداشت و شوروی هیچ سودی هم در آن بدست نیاورد و تماما اسلامگراها آن را مدیریت کردند. این دو واقعه باعث این شد موج اسلامگرایی به شدت تقویت و مرزهای شوروی دچار بی‌ثباتی شوند و شوروی دچار انواع خطاهای بزرگ راهبردی شود. اگر ماجرای گروگان‌گیری سفیر آمریکا و قتل وی در کابل اتفاق نمی‌افتاد حفیظ‌الله امین نمی‌توانست به قدرت برسد و اگر امین به قدرت نمی‌رسید شوروی نگران ورود آمریکا به افغانستان نمی‌شد و در نهایت اگر گروگان‌گیری سفارت آمریکا در ایران اتفاق نمی‌افتاد شوروی به طور مستقیم وارد افغانستان نمی‌شد.

سرانجام این مسیر نیز منجر به پایان جنگ سرد و و نابودی امپراتوری شوروی شد!

《در سال ۱۹۷۹ در ایران انقلاب شد، انقلابی که اندیشه‌ی مارکسیستی نداشت و شعارهایش فقط علیه امپریالیسم نبود و دو جریان بزرگ موجود در دنیا را هدف گرفته‌بود. ایران شعار می‌داد نه شرقی و نه غربی، یعنی نه شوروی و نه آمریکا. این مسئله برای شوروی سنگین بود، کشوری که خود را معلم انقلاب می‌دانست حال انقلابی به او حمله می‌کرد. از نظر غربی‌ها، شوروی بعد از انقلاب ایران و نگرانی درباره‌ی کمربند سبز به سمت اصلاحات پیش رفت. منظور از کمربند سبز این بود که اگر کشورهای مسلمان واقع در جنوب شوروی، به دنبال ایران انقلاب کنند و همین موضع را علیه شوروی بگیرند، این کمربند توانست شوروی را خفه کند...یکی از نویسندگان روس در روزنامه‌ای نوشته‌بود:《 ... من امروز می‌خواهم تاریخی را سرمنشا تحلیل خود قرار دهم که تا حدی مذهبی است و دنیا چندان علاقه‌مند به پرداختن آن نیست؛ و آن سال ۱۹۷۹ و سال پیروزی انقلاب اسلامی ایران است. می‌خواهم این تاریخ را سر منشا تحلیل خود قرار دهم و بگویم که شاید باید در بیان چرایی فروپاشی شوروی به این‌جا برسیم، یا از این‌جا شروع کنیم.》کشوری که ادعا می‌کند مربی و معلم انقلابی‌گری است و به دنبال صادر کردن انقلابش به همه‌ی دنیاست، ناگهان با انقلابی مواجه می‌شود که نه ویژگی‌های شوروی را دارد، نه ظرفیت‌هایش را و می‌گوید که انقلابش را می‌خواهد صادر کند. از همه مهم‌تر این‌که دیگر کسی به حرف شوروی گوش نمی‌دهد. در فاصله سال‌های ۱۹۷۹ تا ۱۹۹۱ توجهی که انقلابیون دنیا ولو به ظاهر به مسکو داشتند، به ایران معطوف شد.》(ماموریت در مسکو/نعمت‌اله ایزدی/ص۱۳۲)

اما از همه مهم‌تر گروگان‌گیری سفارت آمریکا در ایران باعث شد تا ریگان ظهور کند. چهار سال پیش از آمدن ریگان، امریکا کاملا فضایی علیه تفکر او داشت اما با گروگان‌گیری سریع موج به نفع ریگان شد./

آسیانیوز
https://www.asianewsiran.com/u/454
اخبار مرتبط
هر آنچه عناصر سازنده سریال «بازی مرکب» است؛ پیش‌تر در فیلم‌های مشابه خصوصا هالیوودی نیز وجود داشته‌ است. محتوای قرار گرفتن فرد بازنده و اصطلاحا لوزر و یا درگیر بیماری‌های روحی خصوصا افسردگی و بی‌انگیزگی در حتی شرایط خوب مالی در رقابتی مرگبار و کنترل شده در فیلم sin13, free guy, boss level، the game, black mirror نیز موجود بوده است.
گروه‌های چپ ایرانی برخلاف تصور عمومی چه برای شاه و چه برای حکومت اسلامی تازه تاسیس خطری جدی نبودند! از سویی انقلاب ایران باعث تقویت موج اسلامگرایی در منطقه شد و ضربات مرگباری به شوروی در افغانستان و مرزهای جنوبی‌اش وارد کرد و نقشی اساسی در سقوط شوروی داشت.
روسیه نتوانسته پس از شوروی در اطراف خود حاشیه امن ایجاد کند؛ ایدئولوژی با جاذبه پدید بیاورد تا از پیشروی غرب جلوگیری کند و ساختار اقتصادی به شدت فاسد و انحصاری‌اش مانع از آن شده تا ثروت در همه جامعه به گردش دربیاید و اقتصاد روسیه توان مقاومت در برابر تحریم را ندارد.
در مقاله «اسلامی شدن ایران بدون انقلاب ۵۷»که چندی پیش در آسیانیوز منتشر شد، به این موضوع رسیدیم که موج اسلامگرایی و اسلام سیاسی در اواخر دهه شصت قرن گذشته میلادی آغاز و با شکست اعراب در جنگ ۱۹۷۳ با اسرائیل اوج گرفت؛ در واقع موج اسلامگرایی به نحوی باعث شد تا معادلات قدرت در نیمه دوم قرن بیستم به کلی تغییر کرده و با سقوط شوروی بابت ورودش به افغانستان و نابودی متحدانش، نظم جدیدی در جهان شکل بگیرد؛ نظمی که مجددا در اثر بهار عربی تغییرات جدی را تجربه کرد.
در مقاله پیشین با عنوان «افکار ایرانی برای خاورمیانه» به این موضوع پرداخته‌ شد که ایدئولوژی‌ها منجر به ایجاد دوستی و دشمنی واقعی میان حکومت‌ها نمی‌شوند؛ و در این مقاله که به دنبال مطلب پیشین است، هدف این است که آیا ایران بدون انقلاب ۵۷ شبیه ایران پیش از انقلاب باقی می‌ماند؟
آسیانیوز ایران هیچگونه مسولیتی در قبال نظرات کاربران ندارد.
تعداد کاراکتر باقیمانده: 1000
نظر خود را وارد کنید