جای شک نیست که در جوامع کلام سیاست ، ختم الکلام است . سیاست و اقتصاد در عین حال که روابط متقابل بایکدیگر دارند ، اما این سیاست است که گرایش و حدود اقتصاد را معین می کند واز این معین کردن های مدام خود نیز تاثیر می پذیرد . اگر در جامعه احزاب ریشه دار وجود نداشته باشد و هریک از آنها برنامه های اقتصادی مدون خود را ــ چه بسا با جزئیات ــ بیان نکنند ومردم ازوجود دیدگاه های آن ها مطلع نشوند ، دولت هاــ حتی با پاک ترین نیت ــ از پیشبرد اهداف اقتصادی شان وا می مانند ؛ چرا چون پیشبرد برنامه های اقتصادی در دراز مدت بدون دخالت آگاهانه ی مردم امکان ندارد .
آگاهی محصول تضارب آراء است . جوانب یک موضوع باید از زوایای مختلف ــ یعنی دید گاه های مختلف ــ مورد موشکافی و حلاجی قرار گیرد ؛ مسیر حرکت گام به گام علامت گذاری شود ؛ راه های فرعی ، میان بر ها ، نقاط پرخطر ، اهداف کوتاه مدت ، میان مدت و بالاخره دراز مدت سنجیده شوند ، موانع احتمالی شناسائی شوند و طبق برنامه ای حاوی تمامی ممیزه های یک برنامه ی اجرائی کار آمد ، گام بر داشته شود .
دخالت سیاست در اقتصاد به این معنی است که اقتصاد به عنوان یک علم شناخته شود .
دخالت سیاست در اقتصاد به این معنی است که خود سیاست علم را بپذیرد و قوانین آنرا به رسمیت بشناسد .
مردم سرمایه های سیاسی نیستند که صرفاً با وعده هائی که نهایتاً 25 در صد آنها تاکنون تحقق یافته اند موقع انتخابات به بازی گرفته شوند .
مردم همه چیز یک جامعه هستند . همه چیز باید در خدمت رفاه ، آموزش ، بهداشت ، آسایش و آرامش مردم باشد ... وهیچ احد الناسی نمی تواند این مسوولیت به غایت خطیر را بپذیرد مگر با واگذاری آن به خود مردم .
ازهمین رهگذر است که نقش احزاب پررنگ می شود . اگر آنان که سیاست های اقتصادی مملکت را تعیین می کنند بزرگترین نخبگان جهان باشند ؛ باز هم تا آزادی کلیه ی احزاب فراهم نشود و تضارب آراء در سطوح مختلف جامعه به عمل نیاید و افکار عمومی به انجام عملی مشخص باور نکنند ؛ رهنمود های آنان کارساز نخواهد بود... بگذریم از این نکته ی کلیدی که چنین نخبگانی اساساً در جامعه ای که فاقد دموکراسی به مفهوم متداول آن باشد ؛ قدم هم نمی گذارند .
اهالی فن ونظر در علم اقتصاد سیاسی این آموزه ها را از بدیهیات می دانند واز بس آنها را تکرار کرده اند چه بسا خسته هم شده باشند ، ولی اهالی مطبوعه یا به قول امروزی ها رسانه ، چون به روز با پدیده های اقتصادی رنگانگی روبرو هستند و بر خود واجب می دانند که به منظور تنویر افکار عمومی به نقد وبررسی آن ها بپردازند ، دائم با ریشه های معضلات در گیرهستند .
این که مردم چه مناسبات اقتصادی را مفید به حال خود می دانند یک انتخاب است . هر انتخابی صرفاً در فضای خارج از اعمال نظر مقرون به صحت است . تنها در فضائی کاملاً دمکراتیک این انتخاب اعتبار دارد و واجب الاجراست ؛ اعمال این روش که از بوته آزمایش هم سربلند بیرون آمده ، به ویژه ، در زمینه جوانب پر شاخ وبرگ اقتصادی که با زندگی روزانه ی ده ها میلیون انسان رابطه ی نزدیک دارد ، از همه ی امور اولا تر است .