آنچه بسیار جای پاسخش خالی است این است که چرا حکمرانان اقتصادی حتی وقتی کار قابل دفاعی ازشان سر می زند باب گفتمان ، تعامل و متقاعد کردن را نمی گشایند ؟
حکمرانان اقتصادی الی ماشاء الله رسانه های جورواجور در اختیاردارند؛ چرا از این رسانه ها در جهت روشن کردن رویکردهای خود بهره نمی برند ؟
برخی از رفتارهای حکمرانان اقتصادی که بشدت مورد انتقاد واقع می شوند ، بدرستی واز جهات مختلف قابل دفاع هستند ولی آنان در صدد جوابگوئی بر نمی آیند .
بعضی از عملکردهای حکمرانان اقتصادی قابل توجیه است ولی کارشناسان خود را به میدان مواجهه نمی فرستند واین گمان را تقویت می کنند که پروسه ی کار بدون پشتوانه ی نظری در حال اجرا شدن است .
دیده نشده است که مثلاً در مقیاس بسیار کوچک ، یک مدرسه ی دولتی باصراحت وصداقت دخل وخرجش را با جزئیات در پیشگاه اولیاء دانش آموزان بازگو کند واز آنان بخواهد که در ازاء مساعدت آن ها به دانش آموزانش چه خدماتی می تواند ارائه دهد ؛ ودر پایان هر ماه رسماً صورتی از وضعیت مالی مدرسه به اولیاء گزارش دهد . متاسفانه رویه ی تعامل حتی در نهادهای آموزشی وفرهنگی کشور به وجود نیامده است !
یک گمانه ی که در توضیح این روال به ذهن خطور می کند این است که حکمرانا اقتصادی اصلاً تمایلی به گشایش باب های گفتمان ندارند . در قاموس نظری انان تنها صدور دستورالعمل ها قابل قبول است .
انها خود را موظف می دانند یرای مشکلات پر شمار اقتصادی مملکت در اتاق های در بسته تصمیم بگیرند ونهایتاً باصدور امریه هائی به اجرا بگذارند .
گمانه ی دیگر این است که اساساً بر مبنای تجابشان براین باورند که تعامل بامردم امری بی هوده است و با این روش کار پیش نمی رود .
گمانه ی سوم این است که می دانند تعامل و گفتمان بامردم امری صحیح است ولی تمایلی به این ندارند که این روش در جامعه پابگیرد ، زیرا بر این باور خطر ناک هستند که کار این پرس و جوها ممکن است بالا بگیرد و منافع برخی از ما بهتران به خطر بیافتد .
اما متاسفانه تجربه ی تاریخی نشان داده است که اگر حکمرانان اقتصادی یک گام به خطا بردارند هستند خیل فرصت طلبانی که ده گام از انان سبقت بگیرند و کار را چنان پیچیده کنند که حکمرانا اقتصادی مستاصل شوند .
سود جوئی ، منفعت طلبی وتمایل به ارضاء انگیزه های مادی در ذات مناسباتسرمایه داری نهفته است واز آموزه های تاریخی آن به حساب می آید . انچه از پس این همزاد نظام سرمایه داری بر می آید جای گزین کردن منافع اکثریت در قبال اقلیت است واین مهم فراهم نمی شود مگر با رشد آگاهی مردم .
رشد آگاهی مردم هم در دخیل کردن خودشات در سرنوشتشان بدست می اید .
این روال آنقدر بدیهی است که از نظر دور نگاه داشته می شود، همانطور که وجود هوا برای پرواز پرنده ضروری است و چه بسا در انظار نمودی پیدا نمی کند .