آسیانیوز - بنابراین ایتالیایی ها با زد و بندهایی برای دیر کرد پرداخت وام خود از ایران، رافائل و میکل آنژ را که همچون عروس زیبا بودند، به ایران فروختند. پیش از آن کشورهای دیگر در خواست خرید این دو کشتی را داده بودند اما دولت ایتالیا موافقت نکرد و بدنبال آن برای گرفتن وام های بیشتر از ایران کشتی عروس آسای رافائل را به حجله بوشهر و میکل آنژ را به حجله بندرعباس فرستادند. نگارنده در همان روزگار به دلیل نزدیک بودن به سن سربازی قاچاقی از دوبی که در آنجا دانش آموز مدرسه بودم، با لنج به ایران آمدم تا پس از دیدار خانواده باز هم قاچاقی از بندر دیر بوشهر به دوبی برگردم. در همان سفر با یکی از بستگان که در نیروی دریایی بوشهر بود و پس از انقلاب سر مکانیک کشتی "سومار" شد، به درون کشتی رافائل رفتیم و در رستوران زیبا که بر دیوارهای آن تابلوهای هنری بی همتای هنرمندان پر آوازه ی ایتالیایی نصب بود، شام خوردیم. در روزگار نوجوانی بر این باور بودم که بوشهر از دوبی پیشرفته تر می شود چرا که نشانه ها، گویای آن اندیشه بود.
با سر برون آوردن اعتراض های مردمی، در روزهای نخست راه پیمایی که به انقلاب بهمن ١٣٥٧ انجامید برخی از فرصت طلبان به کشتی رافائل یورش بردند. بهانه اشان آن بود که آن کشتی شادی زا ، گناه تولید می کند. پس از آن نیز با موشک دشمن در جنگ هشت ساله عراق روزگار صدام با ایران، عروس ایتالیایی در حجله ی بوشهر تیر خورد و در آغوش غوک های ساحل در لای جلبک ها، در گورستان تاریخ فرو خفت. کشتی میکل آنژ اما کمی سرنوشت بهتری داشت و مهندسان سپاه گردن فراز ایران از ابزار یدکی آن در کشتی های رزمی استفاده کردند.
هر چند پیش از انقلاب در آبخوست کیش استان هرمزگان صنعت گردشگری توانست پول هایی را از سوی سرمایه داران آن سوی شاخاب پارس با داشتن کازینو، به ایران سرازیر کند اما ره به جایی نبرد چرا که وزیران دولت پیش از انقلاب ساز را از دهانه گشاد آن به دست گرفته بودند. این ندانم کاری ها در درازنای تاریخ و تا به امروز ادامه دارد و ما مردم از آن ها درس نمی گیریم.
شهروندان ایرانی در روزگار امروز نیز انگشت به دهان مانده که مگر شادی چیست که در همین آبخوست کیش، دختران دانش آموخته دانشگاه شریف این آبخوست را به جرم جشن پایان دانش آموختگی خود آنچنان تهدید می کنند که رئیس دانشگاه از ترس فوری استعفای خود را می نویسد؟
اکنون پرسش این است که شادی برای گردشگر ایرانی خفه شده در زیر آوار زندگی سخت و حوصله سوز گرانی باید چگونه باشد. گناه دختر ایرانی دانشگاه شریف کیش چیست که نمی تواند در جشن پله ی پیروزی نخست علمی برای دل خودش در آبخوست شاخاب پارس کشورش به جای مویه و ماتم، شاد باشد. بگوید، بخندد و سرود بخواند؟ آیا این دنباله همان اندیشه فرصت طلبی یورش سال های اعتراض پیش از انقلاب بهمن به کشتی "رافائل" نیست؟
برخی در باره شادی دختران دانشجو این پروین های اعتصامی، مریم های میرزاخانی، یوتاب ها و گردآفرین های تاریخ این سرزمین کهنسال قلم از غلاف بیرون کشیدند و از هنجار شکنی دختران دانشجوی پردیس کیش نوشتند. چرا پس از ٤٣ سال پیروزی انقلاب به دنبال واژه های یک شاهی صنار هستید. پردیس کیش و دانشجویان دختر و پسر آن، بخشی از دانشگاه شریف هستند که نخبگان ایران را پرورش داده است. می خواهید با این دلسوزی قرون وسطایی با نام بین المللی این دانشگاه در مجامع دانشگاهی جهان بازی کنید، خنده دانشجویان را تحریم کنید، آن ها را به خارج کوچ دهید و نخبگان را بتارانید؟!
انسان برای خستگی کار و درد و بیماری است که به شادی و خنده و رقص و آواز نیاز پیدا می کند و به گردشگری می پردازد. مگر درد صوفیان را از فرزانه ی تاریخ نشنیدید که با رقص شاد می خواندند خر برفت و خر برفت و خر برفت؟ در درازنای تاریخ برخی از شاهان اروپا با گردش خشم را فرو می نشاندند. شاه عباس یکم پنجمین شاه با نبوغ صفوی در ایران برای دوری از خشم و رنج به سفر می رفت. باغشاه اشرف شهر کنونی بهشهر مازندران را شاه عباس در دهکده "خرگوران" برای همین منظور شالوده ریزی کرد. با صدها شمع، شب باغ را زیبا کردند و شاه و مهمانان در زیر نور کمرنگ نارنجی با صدای شُرشُر آب فواره ها به گفتگو و شنیدن ساز و آواز می پرداختند.
بنابراین گردشگری داروی بیماری است و محیط گردشگری حسینیه برای عزاداری نیست. برای خنده دختران است. برای سرو قد رعنای جوانان پسر است. شادی در هیچ دین و آئینی تحریم نشده. گردشگری، صنعتی است که با دوری گزینی از اندوه، روستا را به شهری چراغانی تبدیل می کند. صنعت گردشگری چاه نفت آینده کشورهای جهان است. در صنعت گردشگری شادی و ابزار خنده و نشاط قرار دارد. در کشورهای جهان امروز تکیه بر صنعت گردشگری است اما در ایران همین که از این صنعت حرفی به میان می آید عربده های کلاه مخملی های دروغین مذهب بلند می شود. باید به یاد داشت عناصری حتا در صنعت گردشگری ایران هستند که به این شوربختی ها دامن می زنند تا گردشگر غمزده ایرانی را برای شادی و خنده راهی کشورهای همسایه کنند. منفعت آن ها در این کار به گونه نامرئی است. مزد آن ها از صنعت گردشگری خارج تامین می شود.
در روزگار دانشجویی در مرکز شهر سیدنی بودم دسته ای از دختران و پسران همان دانشگاهی که در آن درس می خواندم در جشن فارغ التحصلی در "تاون هال" مرکز شهرِ ٧ ملیون جمعیتی بندر سیدنی با اندام مادر زاد آنچنان قشقرقی به پا کرده بودند که به دلیل ازدحام اتومبیل و ترافیک و ترس از تصادف، پلیس های شهر هم که از خنده ریسه رفته بودند فوری وارد عمل شدند و دانشجویان را پراکنده کردند.
تکیه امروز همه دولت های کشورهای جهان از شاه و رعیت بر صنعت گردشگری است. دولت اسپانیا با رقص و گتیار "فلامنکو" ملیون ها یورو به خزانه ی کشور واریز می کند. شاه و همسرش می آیند و روی جعبه ای در جمع شاد مردم می نشینند و با جعبه تنبک می زنند. صنعت گردشگری کشور استرالیا با رقص بومیان "ابوریجینال" و موسیقی ساز "دیجریدو" شادی برای گردشگر فراهم می کند. کشتی های غول پیکر با همه تسهیلات تفریحی دارد. برنامه به دنبال برنامه با موسیقی، رقص، آواز، خوراک و نوش و نشاط راه اندازی می کنند. میان برنامه ریزان مسابقه شادی آفرینی برقرار است و دولت پشتیبان آن هاست. چون دولت می داند صنعت گردشگری، گنجینه شمش های طلا است.
بوشهر شهری که شهروندان آن برای نوزادان دختر خود نام زیبای تاریخی "لیان" بر می گزینند نباید تهی از شادی باشد. نباید در میان بندرهای آباد و شاداب آن سوی شاخاب پارس دژم و غمگین رها شود. این مردم به شادی نیاز دارند. صنعت گردشگری آن را گسترش دهید. بوشهر روزگاری بندری پر رونق بود. در این بندر کشورهای مطرح آن روزگار کنسولگری داشتند. شمار کنسولگری های بوشهر بیش از شهرهایی چون دوبی، دوحه و کویت بود.
شوربختانه دست هایی در صنعت گردشگری ایران در کار است تا مردم را برای شادی درمانی روانه کشورهای پیرامون کند. بر دولت هاست که این دست ها را بر سر مردم نجیب این سرزمین کوتاه کنند. صنعت گردشگری ایران به یک دگرگونی ریشه ای نیاز دارد. صنعتی که در آن چراغ قرمز شادی ممنوع، روشن نباشد و از سویی ولنگاری نیز جایی نداشته باشد.