یکشنبه / ۸ بهمن ۱۴۰۲ / ۲۱:۱۶
کد خبر: 19485
گزارشگر: 464
۳۶۷
۰
۰
۰
یادداشت| کامران پورصفر

تألمی عمیق در قلب و ضمیر ما

تألمی عمیق در قلب و ضمیر ما
خبری کوتاه آمد که ایرج جمشیدی را از دست دادیم . این خبر برای ما که نمی‌دانستیم، ایرج به چه سبب دنیای زندگان را ترک کرد، ضربه‌ای بود سنگین‌تر از اطلاع ساده بر فقدان یک آشنای قدیمی و درعین حال حاوی این سرزنش به خود بود که چرا از او خبری نمی‌گرفتی؟


من با ایرج از ۵۱ سال پیش و ضمن پرونده معروف زنده‌یادان خسرو گلسرخی - که او را پس از چندماه حبس در زندان شماره ۴ و از میان ما دوباره به کمیته مشترک برده بودند - و کرامت‌الله دانشیان آشنا شده بودم و تا اواخر پاییز یا آغاز سال ۵۳ که جمعی از زندانیان بندهای موسوم به ۴ و۵ و۶ و از جمله مرا به زندان شماره ۳ سابق فرستادند با ایرج جمشیدی و طیفور بطحایی و عباس سماکار و رضا علامه‌زاده، هم‌بند بودم.

چهره ایرج به لحاظ شخصی متمایز از سایر هم‌پرونده هایش بود. در چهره ایرج، نشاطی جاری بود که بیشتر به طنز شباهت داشت و طرفه اینکه طنز و نشاط چهره و چشمانش در بیان او نیز بروز داشت و بسیاری از عباراتش را با چهره و چشمانی که گویی می‌خندید، عرضه می‌کرد. ایرج را پس از انقلاب، چندباری دیدم، اما بعد از راه‌اندازی نشریه «آسیا» و تا زمانی که آن نشریه برقرار بود، او را همواره در همان نشریه مطالعه می‌کردم.

ایرج را پس از سال‌ها در جلسات کانون زندانیان سیاسی دیدم که از آن جلسات گزارش تهیه می‌کرد و الحق در تنظیم گزارش‌های مربوطه، حداکثر امانت‌داری را به‌کار می‌گرفت. آخرین دیدار من با ایرج در سال ۱۴۰۱ و برای تهیه برنامه کوتاهی درباره فوت رفیق عزیز و بزرگوار همه زندانیان سیاسی در رژیم سابق یعنی علی پاینده صورت گرفت.

به هر حال یاد ایرج به خیر که زودتر از موعد، جهان زندگان را ترک گفت. من تردیدی ندارم که تألمی که در این نوشته جاری است در قلب و ضمیر بسیاری دیگر از زندانیان سیاسی رژیم گذشته و نیز در عاطفه همه وطن‌دوستان آزادیخواه و عدالت‌طلب ایران جریان دارد و از فقدان ایرج سوگوار است. ضمن عرض تسلیت به خانواده ایرج و همکارانش امید است که میراث فرهنگی او که با همت اعضای خانواده و همکارانش شعله گرفته است، همچنان برقرار بماند و خدمات آن ادامه یابد.

https://www.asianewsiran.com/u/dWw
اخبار مرتبط
نمی‌دانم چه بگویم. کلمات در ذهنم چرخ می‌خورند. تصویر چهره‌ او برایم مجسم می‌شود که هنوز بُهت ندیدن‌اش با من است. نمی‌فهمم چرا این‌طور نابهنگام از کنارم رفت، چطور صدایش را دیگر نمی‌توانم بشنوم و باور کنم که دیگر زنده نیست. برای من اما ایرج جمشیدی همیشه زنده است.
آسیانیوز ایران هیچگونه مسولیتی در قبال نظرات کاربران ندارد.
تعداد کاراکتر باقیمانده: 1000
نظر خود را وارد کنید