مطالعه زندگینامه فروغ فرخزاد و ماجراهایی که پشت سر گذاشته، نکات زیادی در خصوص رابطه این دو نفر برملا میسازد اما نباید فراموش کرد که ارتباط این دو به چیزی ورای یک رابطه ساده عاشقانه تبدیل شد. این دو نفر از هم الهام گرفتند و در خلق آثار هنری خود نقشی تعیین کننده داشتند.
در این مقاله تصمیم داریم به بررسی ماجرای فروغ فرخزاد و ابراهیم گلستان بپردازیم. اگر شما هم نسبت به این موضوع کنجکاو هستید، به اسکرول کردن این متن ادامه دهید.
آشنایی فروغ فرخزاد با ابراهیم گلستان
در اواخر دهه ۳۰، فروغ فرخزاد و ابراهیم گلستان با هم آشنا میشوند. در آن زمان، فروغ شاعرهای ۲۴ ساله بود که مدت زیادی از جداییاش نمیگذشت و سودای شاعری و هنر در سر داشت. از سوی دیگر، ابراهیم گلستان مردی جااُفتاده و ۳۷ ساله بود که مدتها از ازدواجش میگذشت و در میان جمعهای ادبی، نامی شناخته شده بود.
ابراهیم گلستان در ۲۱ سالگی با دخترعموی خود، فخری گلستان ازدواج کرد که حاصل آن، دو فرزند به نام کاوه و لیلی گلستان بود. مردی که به نظر زندگی سامان یافته و آرامی داشت، با دیدن فروغ فرخزاد، ناگهان گرفتار میشود.
خیلی زود، فخری گلستان و فرزندانش اسیر رابطهای میشوند که هیچ دخل و تصرفی در آن نداشتند. ابراهیم بیشتر وقت خود را به فروغ اختصاص میداد. فروغ منبع الهام او بود و باعث شد که آثار مهمی خلق کند. این توجهات بیش از حد ابراهیم گلستان به فروغ، طبیعتاً موردپسند فخری و فرزندانش نبود.
ابراهیم در نزدیکی منزل خود، ویلایی برای فروغ خریداری کرد و این موضوع سرآغازی شد بر چند سال فعالیت خلاقانه و هنری برای هر دونفرشان!
فروغ توانست مجموعه تولدی دیگر را چاپ کند و ابراهیم گلستان نیز ساخت مستند موج و مرجان را به پایان رساند. خشت و آینه نیز محصول همین دوره از زندگی ابراهیم گلستان است. حتی فروغ هم توانست خیلی زود به جرگه فیلمسازان مستند بپیوندد و با ساخت مستند خانه سیاه است، جایگاه خود را به عنوان یکی از بهترین فیلمسازان زن ایرانی محکم کند.
بررسی کتاب تولدی دیگر نشان میدهد که در آن دوران، فروغ به شدت مجذوب ابراهیم گلستان بود. مردی که دست او را گرفته و وارد جمعهای مهم ادبی و هنری کرده بود. ابراهیم گلستان نه تنها از فروغ فرخزاد حمایت معنوی داشت، بلکه از لحاظ مالی نیز وی را تامین میکرد.
ماجرای فروغ فرخزاد و پایان ارتباط عمیق وی
ماجرای فروغ فرخزاد و ابراهیم گلستان، گرچه شروعی هیجانانگیز و پرشور داشت اما پایان غمانگیز آن، پس از سالها هنوز هم میتواند دردناک باشد. فروغ در سن ۳۲ سالگی و در طی یک تصادف رانندگی فوت کرد. تصادفی که زندگی خاندان گلستان را برای همیشه تغییر داد و ابراهیم را به دورهای طولانی از افسردگی و ماتمزدگی کشاند.
بعد از مرگ فروغ، ابراهیم گلستان از خانواده فاصله گرفت و به مدت یک دهه، فعالیت خاصی در حوزه فرهنگ و ادب نداشت. تنها فیلمی که در دهه ۵۰ ساخت، اسرار گنج دره جنّی بود که سر و صدای خاصی در مجامع فرهنگی به پا نکرد.
در سال ۵۷، ابراهیم گلستان رخت سفر به تن کرد و برای همیشه ساکن انگلستان شد. ارتباط وی با خانوادهاش به کمترین حد ممکن رسید و حتی تا روزهای پایانی عمر خود نیز نتوانست از ماتم مرگ فروغ رهایی یابد. او بارها اعلام کرد که واژهی عشق برای آن چیزی که میان این دو میگذشت، کافی نبود. فروغ به بخش مهمی از شخصیت و هویت ابراهیم گلستان تبدیل شد و تا روزهای آخر عمر وی را رها نکرد.
ثروت ابراهیم گلستان
ابراهیم گلستان مرد متموّلی بود که در همان سالهای جوانی نیز توانست اندوختهی زیادی برای خود به دست آورد. بعد از مهاجرت به انگلستان، عمارت بزرگی در غرب ساسکس انگلستان خریداری و نزدیک به ۳۵ هزار پوند برای بازسازی و تعمیر آن هزینه کرد.
این عمارت بزرگ به سبک گوتیک ساخته شده و قدمتی نزدیک به ۲۰۰ سال دارد. بنابراین از همین جا میتوان به عمق ثروت ابراهیم گلستان پی برد. البته به نظر میآید که این ثروت بزرگ هرگز نتوانست جای خالی فروغ را برای وی پُر کند.
همسر کنونی ابراهیم گلستان
ابراهیم گلستان بعد از فخری با اشرف اسفندیاری در انگلستان ازدواج کرد. با این وجود؛ اطلاعات خاصی از همسر دوم ابراهیم گلستان در دست نیست. فخری به عنوان همسر اول وی و یکی از اصلیترین شاهدان رابطه فروغ و ابراهیم، همواره نقش مهمتری در این درام داشته است.
داستانهای خاندان گلستان با مرگ فروغ هیچوقت به پایان نرسید. لیلی گلستان، همواره تاکید کرده که فروغ، دختری فقیر و بینام و نشان بود که خودش را به ابراهیم چسباند. گرچه ابراهیم گلستان هرگز این حرفها را ردّ یا تایید نکرد اما همواره بر عشق و علاقه خود به فروغ تاکید داشت.
نامه های فروغ و ابراهیم گلستان
بخش مهمی از ادبیات معاصر ما را نامهنگاری ادیبان و چهرههای مطرح هنری شکل داده است. برخی از مهمترین نامههای موجود در ادبیات ما، نامههایی است که فروغ برای ابراهیم گلستان به رشته تحریر درآورده است. بخشی از این نامهها را در ادامه میخوانیم. نامهای که هرگز منتشر نشد:
عزیزم. عزیزم. عزیزم. قربانت بروم. دوستت میدارم. دوستت میدارم. یک لحظه از مقابل چشمم دور نمیشوی. نفسم از یادت میگیرد و خونم در قلبم طغیان میکند. شاهی، دوستت دارم. دو روز است که نتوانستم برایت نامه بنویسم و وجدانم همینطور عذابم میدهد. دیروز که شنبه بود همراه گلُر و هانس و دختر کوچکشان و سیروس رفتم به راولنسبورگ تا تعطیل آخر هفته را پهلوی امیر بگذرانم. ما که چهار نفر بودیم و امیر هم با زن و بچههایش و مهرداد روی هم میشدند پنج نفر و همه با هم میشدیم نُه نفر و نُه نفر شدن و نُهنفری زندگی کردن حتی اگر برای دو روز هم باشد یکی از آن چیزهائیست که مرا خفه میکند. نمیدانم چرا تحمل جمعیت را ندارم. چرا تحمل زندگی فامیلی را ندارم. من آنقدر به تنهائی خودم عادت کردهام که در هر حالت دیگری خودم را بلافاصله تحت فشار و مظلوم حس میکنم. تا دور هستم دلم میخواهد نزدیک باشم و نزدیک که میشوم میبینم اصلاً استعدادش را ندارم...
سخن پایانی
فروغ فرخزاد و ابراهیم گلستان همچون روحی در دو بدن بودند و ارتباط خالصانه خود را تا آخرین روزهای زندگی فروغ نگه داشتند. ارتباطی که بخش مهمی از سینما و ادبیات ما را شکل داد و به خلق آثار مهمی از هر دو هنرمند منجر شد. بنابراین با تمام فراز و فرودهایی که این رابطه پشت سر گذاشت، هنوز هم میتوان به حرمت این آثار وزین هنری به آن احترام گذاشت و حتی تا حدّی درک کرد.